انتظار امام زمان(علیه السلام) از چنان عظمتى بر خوردار است که در برخى روایات، نه در ردیف فروع دین بلکه در شمار اصول و قواعد اساسى دین قرار گرفته است.

انتظار در کنار شهادت به توحید (شهادة أن لا اله اِلاّ اللّه) و ایمان به پیامبر (و أنَّ محمّداً عبده و رسوله) و اعتراف به قرآن (تقرّ بماجاء من عنداللّه) و اقرار به ولایت (والولایة لنا اهل البیت) چه مفهومى جز اصل اساسى بودن آن دارد؟

دین اسلام بدون «انتظار قائم(علیه السلام)» ناقص مى ماند، چنانکه اگر «ولایت على(علیه السلام) » نمى بود ناقص مانده بود. پس همچنانکه اعلام ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) باعث تکمیل دین و اتمام نعمت الهى و رضایت خدا نسبت به اسلام بود، انتظار مهدى(علیه السلام) نیز موجب کمال دین و تمام نعمت و رضاى خداوند است.

خداوند «دین بى ولایت» را نمى پذیرد چنانکه «ولایت بى انتظار» را نمى پذیرد و این خود به این معناست که خداوند «دین بى انتظار» را نمى پذیرد و همین است که امام صادق(علیه السلام)همه آن اصول را تحت این عنوان مى فرماید که:

       «اَلا اخبرکم بما لایقبل اللّه عزّوجلّ من العباد عملاً اِلاّ به»

       «آیا شما را خبر ندهم از آنچه که خداوند بدون آن هیچ عملى را از بندگانش نمى پذیرد؟»

                و امام باقر(علیه السلام) از مضمونى شبیه به آنچه ذکر شد عنوانى روشن تر و رساتر ذکر مى فرماید:

             «الدّین الّذى یقبل اللّه فیه العمل.»

             «دینى که خداوند بر اساس آن عمل بندگانش را مى پذیرد.»

                در این حدیث شریف که در غیبت نعمانى و امالى شیخ طوسى و اصول کافى با مختصر اختلافى نقل شده و با وجوه مختلفه آن در کتاب ارزشمند بحارالأنوار نیز آمده است، اصولى دیگر چون برائت از دشمنان اهلبیت و تسلیم بودن در برابر فرمان امامان(علیهم السلام) و پرهیزگارى و سخت کوشى در راه دین و ثبات و طمأنینه نیز ذکر شده است.

                و از مجموع آن نکاتى چند در خور تأمّل است:

                1 ـ انتظار یکى از پایه هاى اساسى دینِ مورد قبول خداوند را تشکیل مى دهد.

                2 ـ قرار گرفتن انتظار حضرت مهدى(علیه السلام) در کنار شهادت به توحید و نبوّت و ولایت، حاکى از شدّت اهمیّت و اعتبار آن در نزد خداوند است.

                3 ـ خداوند بر اساس مجموعه اصول مذکور است که اعمال بندگانش را مى پذیرد، بنابراین اگر نقصى از ناحیه هر یک از اصول پیش آید مقتضى براى قبولى اعمال حاصل نخواهد گشت، و بر اساس همین نکته است که مى توان گفت: «هیچ عملى را از بنده غیر منتظِر نمى پذیرند.»

                4 ـ آمدن دو اصل پرهیزکارى و سخت کوشى (ورع و اجتهاد) همردیف با انتظار قائم(علیه السلام)علاوه بر تصریح به جدایى ناپذیر بودن «انتظار و ورع» و نیز «انتظار و اجتهاد»، به کامل نبودن دین بدون آندو نیز، دلالت دارد; همچنانکه به عدم قبول انتظار بدون آندو اشاره دارد.

                5 ـ در پایان حدیث این عبارت آمده است:

             «إنّ لنا دولةً یجیئ اللّه بها اذا شاء.»

             «ما را دولتى هست که هر زمان خدا بخواهد آن را پدیدار خواهد ساخت.»

                این عبارت را مى توان «حکمت انتظار» دانست، یعنى از آنرو که دولت پایدار و جهانى اهلبیت(علیهم السلام)روزى به دست امام زمان(علیه السلام) و به اراده خدا عملى خواهد گشت و در آن همه اهداف پیامبران(علیهم السلام)تعالیم قرآن و اهلبیت تحقق خواهد، یافت شایسته است که مسلمان موحّد چشم انتظار آن باشد و این انتظار از اصول اساسى دینش به شمار آید.