منتظرین ظهور

...به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست

۴۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۳ ثبت شده است

میلاد نور

در جوّ هراس ناک شهر سامرّا، و دور از چشم جاسوسان وگماشتگان حکومت جور عبّاسى، آخرین خورشید آسمان ولایت در سحرگاه روز جمعه پانزدهم شعبان سال 255 هجرى، در خانه کوچک امام حسن عسکرى(علیه السلام)طلوع کرد( [5] ).

او در اولین لحظات ولادت به یگانگى خدا و نبوّت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) شهادت داد و در هفتمین روز در آغوش پدر بزرگوارش آیه شریفه قرآن را قرائت نمود:

(وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا       فِى الاَْرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ اَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ    الْوارِثینَ)( [6] ).

او را بر حسب وصیّت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)و مطابق احادیث بشارت آسا «محمّد» نام نهادند، تا نه فقط با سیماى زیبایش ـ که بیش ترین شباهت را به رسول الله(صلى الله علیه وآله وسلم) داشت ـ بلکه با نام و مرامش نیز یاد آور آن آخرین پیامبر بزرگ الهى باشد و آیینه تمام نماى جدّش خاتم انبیا گردد. کنیه اش را نیز به همین مناسبت «ابوالقاسم» نهادند; اگر چه به مناسبت هایى دیگر کنیه هاى ابو جعفر، ابوعبدالله و ابوصالح نیز به آن افزوده شد.

مهدى، قائم، منتظر، صاحب العصر، صاحب الامر، صاحب الزّمان، بقیة الله، حجت الله، منصور، خلف الصالح، موعود، از مشهورترین القابى هستند که در کتاب هاى حدیث و دعا و کتب تاریخى در مورد امام زمان(علیه السلام)تصریح شده اند.



منابع:

[5] - بحار الانوار، ج 51، ص 3 و 4 .

[6] - مدرک پیشین، آیه 5 سوره قصص: (اراده کردیم که بر أؤمستضعفان زمین منّت گذاریم و آنان را پیشوایان و وارثان زمین قرار دهیم.)



۳۰ شهریور ۹۳ ، ۱۲:۲۱ ۹ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
منتظر ظهور

جداسازى نشانه‏ هاى ظهور از شرایط و اسباب ظهور

 وجود هر پدیده‏اى هم می‏تواند سبب و شرط داشته باشد و هم علامت و نشانه، و پر واضح است که این دو از یک مقوله نیستند و هر چند ممکن است در موارد بسیارى (شرط) و (علامت) مقارن و موازى باشند ولى نسبت هر یک با پدیده ى مورد نظر از سنخى ویژه و متمایز است. براى آن که تفاوت نسبت هر یک از این دو با پدیده ى مورد نظر مشخص شود مناسب مى‏نماید به ذکر مثالى بپردازیم:

 قطارى را در نظر آورید که مى‏خواهیم از راه رسیدنش را به عنوان یک پدیده تصور کنیم و هر یک از (شرط) و (نشانه) و نیز نسبت آن دو با فرا رسیدن قطار را معیّن سازیم.

 مى‏توان (عدم ریزش کوه در مسیر ریل) را (شرط) و (بلند شدن صداى سوت قطار یا به هوا برخاستن دود آن) را (علامت) از راه رسیدن قطار به شمار آورد.

 در این حال، عدم ریزش کوه و به تعبیر دیگر (باز بودن مسیر ریل) سبب و شرط رسیدن قطار است که اگر حاصل نشود، قطار هیچگاه به مقصد نخواهد رسید؛ اما سوت قطار یا دود آن صرفا هشدارى است که به مردم مى‏فهماند قطار به شما نزدیک مى‏شود و از راه مى‏رسد که چنانچه این سوت شنیده یا آن دود دیده نشود یا قطار اساسا فاقد سوت و بدون دود باشد، حرکت قطار و رسیدن آن به مقصد مختل نمى‏گردد و لکوموتیو مى‏تواند به مسیر خود ادامه دهد و به مقصد برسد.

 با عنایت به مثال پیش گفته، تفاوت نسبت میان هر یک از (شرط) و (نشانه) با یک پدیده مشروط و نشانه‏دار روشن مى‏گردد؛ نسبت میان شرط و مشروط، یک ارتباط استلزامى و انفکاک ناپذیر است در حالى که نسبت میان نشانه و نشاندار، یک ارتباط غیر استلزامى و انفکاک‏پذیر است.

 البته باید توجه داشت که تعداد انگشت‏ شمارى از علایم وجود دارند که با پدیده ى نشانه‏ دار ارتباط استلزامى و انفکاک ناپذیر دارند. مثلا لرزش زمینى که ناشى از حرکت قطارى سنگین و سریع است و با گوش خواباندن بر زمین قابل احساس مى‏باشد، از حرکت قطار جدایى نمى‏پذیرد.

 با این توضیح به سراغ (ظهور) و علایم آن مى‏رویم. شرایط ظهور عبارتند از همان اسباب برپایى حکومت عدل جهانى که در چهار عامل خلاصه مى‏شوند:

  1- دستورالعمل جامع، حکیمانه و عادلانه‏ ى اداره جامعه ‏ى بشرى.

 2 - رهبرى حکیم، عادل و توانمند که انقلاب را هدایت کرده به پیروزى برساند و اداره ‏ى حکومت را بر عهده گیرد.

 3- تعداد کافى فرمان‏بران و یاوران آگاه از هدف انقلاب جهانى مصلح کل و آماده براى جانبازى در راه انجام فرامین وى.

4 - آمادگى و پذیرش جامعه جهانى به جهت سرخوردگى از تجارب ناکام بشرى و شکست تزها و دکترین‏ هاى رنگارنگ در ایجاد جامعه مطلوب و به ستوه آمده از اوج‏گیرى ظلم و فساد در سطح جامعه‏ ى ملل.

 از این میان، دو شرط اول موجود و دو سبب بعدى مفقودند؛ شرط اول با آمدن حقه ى نهایى وحى آسمانى -شریعت مقدس اسلام- محقق گشته و شرط دوم با وجود مقدس بقیةالله الاعظم(عجل اللّه تعالى فرجه) تأمین شده است.

 اما شرط سوم و چهارم هنوز حاصل نشده‏اند و از این رو، علت تامه ى ظهور تشکیل نشده است. هنگامى عصر طلایى ظهور فرا مى‏رسد که این دو سبب، حاصل آید و به دو شرط نخست انضمام یابد.

 

 اما علایم ظهور -به جز علایم حتمیّه که همان نشانه‏هاى تفکیک ناپذیرند و در ادامه از آن‏ها سخن خواهیم گفت- اکثرا با خود ظهور ارتباط استلزامى ندارند؛ چه اینکه ممکن است برخى حاصل نشوند ولى ظهور تحقق یابد (توضیح بیشتر این صورت در یاد سپارى‏هاى آخر این فصل خواهد آمد) و نیز محتمل است برخى حاصل شوند ولى ظهور توأم با آن‏ها حادث نشود، بدین شکل که این نشانه‏ ها بیانگر ظرف تحقق ظهور باشند؛ ظرفى که وسیع‏تر و به اصطلاح (اعم) از مظروف است مانند این که گفته شود: پستچى هنگامى مى‏آید که هوا صاف باشد، در اینجا حداکثر چیزى که استفاده مى‏شود این است که نامه ‏رسان در هنگام نامساعد بودن اوضاع جوّى نخواهد آمد، ولى نمى‏توان توقع داشت که همین فردا که هوا آفتابى است، او از راه برسد. به عبارت دیگر، وقتى او مى‏آید هوا صاف است نه این که هر وقت هوا صاف بود، او مى‏آید.

 در مورد ظهور نیز اخبارى وارد شده که بیان مى‏دارد امام‏ علیه السّلام  زمانى ظهور خواهد کرد که فساد مالى و جنسى شیوع یافته و دین‏ گریزى سکه‏ ى رایج شده و...از این بیان مى‏توان بدین نکته پى برد که امام در غیر این شرایط، ظهور نخواهد فرمود، اما اگر چشم گشوده و مشاهده کردیم که هم اکنون این اوضاع، بر جامعه بشرى حاکم است نمى‏توانیم متوقع ظهور زود هنگام مصلح کل باشیم.
 

۲۷ شهریور ۹۳ ، ۱۲:۴۶ ۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱
منتظر ظهور

یک رباعى از حضرت امام خمینى(ره)

 اى مهر، طلوع که خوابیم همه

در هجر رخت در تب و تابیم همه

 هر برزن و بام از رُخت روشن و ما

خفاش وشیم و در حجابیم همه

۲۶ شهریور ۹۳ ، ۲۲:۳۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
منتظر ظهور

ضرورت آگاهى از علایم ظهور

 می‏دانیم که عوامل داخلى و خارجى بسیارى وجود دارد که هویت و عزّت جهان اسلام را تهدید مى‏کنند و افتخار و اقتدار مسلمین را مخدوش مى‏سازند. این عوامل، خلوص تعالیم اسلام و حسن اجراى آن‏ها، وحدت صفوف مسلمین و تمرکز قواى آنان و سرانجام استحکام و استوارى بنیان‏هاى اعتقادى - اجتماعى تمدن مشعشع اسلامى و پیشرفت و بالندگى آن را هدف قرار مى‏دهند.

 از جمله عوامل تهدیدگرى که داراى بستر و خاستگاه داخلى و حمایت‏گر و هدایت‏گر خارجى است، خطر جدى وجود (متمهدیان) (مدعیان دروغین مهدویت) مى‏باشد که هر از گاهى، ظهور کرده و به سلامت اعتقادى و همبستگى اجتماعى یکى از نقاط جهان اسلام، آسیب وارد می‏سازد.

 بارى از آن جا که مهدى باورى، سرمایه ى هنگفت و گران‏سنگ روحى - اعتقادى امت اسلامى است، شیّادان و طرّاران بسیارى در طمع خام افتاده‏اند که این سرمایه ى عظیم معنوى را به سود خود مصادره کرده و به یغما برند و تاریخ شاهد مهدى سودانى‏ها، احمد قادیانى‏ها، العتیبى‏ها، باب‏ها و بهاءها و... زیادى در آفریقا و شبه قاره ى هند و حجاز و ایران و... بوده است. هر یک از این دین فروشان، جهل توده‏هاى مسلمان را نردبانى براى دستیابى به مطامع پست خود ساخته و مردمان ناآگاه نیز حرکت نامشروع ایشان را قیام منجى آخرالزمان به شمار آورده و در راه آن جان و مال ارزانى مى‏داشتند. از این رو، یکى از وظایف امت اسلامى و به ویژه کارشناسان دینى، شناختن و شناساندن معیارهایى است که انقلاب مصلح حقیقى را از حرکت‏هاى سود جویانه ‏ى دغل‏بازان عوام‏فریب جدا سازد.

 خوشبختانه این خطر جدى طى آسیب‏ شناسى مهدى باورى توسط هادیان امت و پیشوایان معصوم ‏علیهم السّلام  پیش بینى شده است؛ در این راستا تبیین مشروح علایم ظهور را باید گامى در جهت آسیب‏زدایى از پیکره‏ ى این باور مقدس و سازنده به شمار آورد. بنا بر این به طور خلاصه مى‏توان گفت سرّ ضرورت آشنایى با علایم ظهور در کسب هوشیارى لازم براى مقابله با خطر جدى منجیان دروغین نهفته است.

 نکته: از جمله فواید مترتب بر شناخت علایم ظهور و آگاهى از تحقق آن‏ها، خاصیت بازدارندگى از یأس و سرخوردگى است. زیرا چنان که خواهد آمد: دسته‏اى از نشانه‏هاى ظهور، (علایم منفصل) هستند که تعدادى از آن‏ها طى سنوات و سده ‏هاى پیشین رخ داده است مانند (اختلاف بنی ‏عباس در امر حکومت) و این نشانه‏ها که از حصول به اصطلاح (فرج جزیى) خبر مى‏دهند، تحمل مدت طولانى غیبت کبرى را بر منتظران آسان می‏کنند و خاطرشان را از حتمیّت وعده ى الهى و برپایى حکومت صالحان و مستضعفان با ظهور منجى کل، آسوده مى‏سازند و بدین ترتیب آنان را در برابر ویروس فلج کننده‏ ى (یأس)، واکسینه می‏کنند.

 

۲۶ شهریور ۹۳ ، ۲۲:۳۶ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
منتظر ظهور

صفات منتظران

* شناخت امام و اعتقاد به امامت:

تا امام زمان(علیه السلام)شناخته نشود و امامت او مورد اعتقاد قرار نگرفته باشد چگونه مى تواند انتظار شکل بگیرد؟! و چنین شناخت و اعتقادى اساسى ترین ویژگى منتظران به شمار مى آید از آن رو که خود از ارکان مهم انتظار و مقدمه آن محسوب مى شود. چنانکه در کلام امام سجّاد آمده است:

«أنَّ أهْلَ زَمانِ غَیْبَتِه، اَلْقائِلوُنَ  بِاِمامَتِهِ، اَلْمُنْتَظِروُنَ لِظُهُورِهِ، اَفْضَلُ    اَهْلِ کُلِّ زَمانْ»( [53] )

«همانا مردم زمان غیبت حضرت مهدى(علیه السلام)         که به امامت او قائل باشند و در انتظار       ظهورش به سر برند برتر از مردم هر زمان             دیگرند.»

 

*پرهیزکارى و خوش اخلاقى:

معیار کرامت و برترى در اسلام چیزى جز پرهیزکارى نیست.

«اِنَّ اَکْرَمَکُمْ عِنْدَاللّهِ اَتْقیکُمْ»( [54] )

چنان که معیار ارزش ایمان، چیزى جز درجات نیکویى اخلاق نیست.

«اَفْضَلُکُم ایماناً، اَحْسَنُکُم اَخلاقاً»

بنابراین، قابل تصور نیست که فضیلت و کرامت انتظار، براى کسانى، خارج از محدوده تقوا و خوش اخلاقى حاصل آید.

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

«مَنْ سَرَّ اَنْ یَکوُنَ مِنْ اَصْحابِ الْقائِمِ        فَلْیَنْتَظِرْ وَ لْیَعْمَلَ بِالْوَرَعِ وَ مَحاسِنَ       الاْخْلاقِ وَ هُوَ مُنْتَظَرِ»( [55] )

«هر کس دوست بدارد از اصحاب و یاوران    قائم(علیه السلام)باشد، باید انتظار بکشد و بر اساس پرهیزکارى و نیکویى اخلاق رفتار نماید; در حالى که چشم انتظار ظهور است.»

 

* فرمان پذیرى:

کسى که چشم انتظار امام معصوم خویش است، با اعتقاد به رهبرى همه جانبه او، اطاعتش را واجب مى شمارد و با فرمانبرى از او در دوره غیبت، خود را براى اطاعت بى چون و چرا از او در هنگام ظهور آماده مى سازد.

امام صادق(علیه السلام)فرمود:

«طُوبى لِشَیَعْةِ قائِمَنا الْمُنْتَظِرینَ  لِظُهورِهِ فى غَیْبَتِهِ، وَ الْمُطیعینَ لَهُ فى  ظُهُورِه»( [56] )

«خوشا به حال شیعیان قائم ما که در زمان        غیبتش در انتظار او به سر مى برند و در     دوران ظهورش مطیع او هستند.»

 

* دوستى با دوستان حضرت مهدى(علیه السلام) و دشمنى با دشمنان او:

یکى از قابل اعتمادترین معیارهاى دوستى براى هر انسان بررسى دوستى ها و دشمنى هاى او است.

دوستِ دشمن و دشمنِ دوست را هرگز نمى توان دوست نامید; چنان که دوستِ دوست و دشمنِ دشمن را نمى توان دشمن حساب کرد. طبیعى است که هر انسانى دوست دار دوستان محبوب خود و دشمن دشمنان او است. منتظران امام زمان(علیه السلام) که انتظارشان تجلّى محبّت و علاقه و احترام آنان به او است به یقین دوستان امام زمان(علیه السلام) را دوست مى دارند و با دشمنانش دشمن هستند.

پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود:

«طُوبى لِمَنْ اَدْرَکَ قائِمَ اَهْلَ بَیْتى وَ هُوَ       یَاْتَمُّ بِهِ فى غَیْبَتِهِ قَبْلَ قِیامِهِ وَلْیَتَوَلّى     اَوْلِیائَهُ وَ یُعادَىَ اَعْدائَه»( [57] )

«خوشا به حال آنان که قائم خاندان مرا درک   کرده و در زمان غیبت و قبل از قیامش به او              تأسّى مى جویند. دوستانش را دوست              مى دارند و با دشمنانش دشمن هستند.»

 

۲۶ شهریور ۹۳ ، ۰۹:۱۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
منتظر ظهور

ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) از دیدگاه جامعه اسلامى

بر پژوهشگران، صاحب نظران و ارباب دانش پوشیده نیست که مسأله مهدویّت و اندیشه ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) در آخر الزمان، یکى از مسایل بسیار حیاتى اسلام، و از اعتقادات قطعى عموم مسلمانان است، که شیعه و سنّى در طى قرون و اعصار متمادى همه بر این عقیده اتّفاق نظر داشته و آن را جزء عقاید قطعى خود مى دانند.

گرچه وجود این عقیده در اسلام به خصوص در میان شیعیان، از مسایل بسیار حایز اهمیّت، و از اعتقادات بنیادى محسوب مى شود، و از این رهگذر در میان همه مذاهب اسلامى، شیعیان بیش از همه با این عقیده شناخته شده اند، لذا برخى از افراد نا آگاه و بى اطّلاع، یا لجوج و معاند پیوسته کوشیده و مى کوشند تا این عقیده را در مذهب شیعه محصور کنند، ولى هرگز عقیده به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) در اسلام اختصاص به شیعه ندارد. بلکه عقیده به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) مورد اتّفاق و اجماع همه مسلمین بوده، و کلیّه فِرَق اسلامى در این عقیده باهم اتّفاق نظر دارند، و حتّى فرقه ساخته شده «وهّابیت» نیز آن را جزء عقاید قطعى و مسلّم خود مى دانند و به طور جدّى از آن دفاع مى نمایند، و معتقدند که: اعتقاد به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) بر هر مسلمانى واجب است، و جز افراد نادان و بى اطّلاع و بدعت گزار، منکر آن نخواهند بود.( [4] )

به طور خلاصه، آنچه از مجموع منابع معتبر حدیثى و تاریخى شیعه و سنّى استفاده مى شود این است که: مسأله مهدویّت و عقیده به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام)یکى از ضروریات دین مقدّس اسلام است که منکر آن از آیین اسلام بیرون است. از این رو، کلیّه مسلمانان از شیعه و سنّى ـ و به طور کلّى عموم اُمّت اسلامى ـ عقیده دارند، که بر اساس روایات وارده، ناچار باید در آخر الزمان (و تاریک ترین دوران تاریخ بشر) مردى از خاندان پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) به نام حضرت مهدى(علیه السلام) ظهور کرده، بر همه کشورها مسلّط شود، و دین را تأیید بخشد، و سراسر روى زمین را پر از عدل و داد کند، و او از دودمان پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)و از نسل حضرت فاطمه(علیها السلام) است.

از نظر مسلمانان، مسأله «مهدویّت» و عقیده به ظهور مهدى موعود(علیه السلام)یک اعتقاد عمیق دینى و مذهبى، و یکى از مهمترین و حسّاس ترین فرازهاى عقیدتى اسلامى است.

این عقیده در اسلام و به خصوص در میان شیعیان، از اعتقادات بنیادى و تردید ناپذیرى است که هیچ گونه شک و تردید در آن وجود ندارد.

عموم مسلمانان و به ویژه شیعیان عقیده دارند که اعتقاد به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام)از ضروریات مذهب است، و اخبار و روایات مربوط به آن حضرت، از طریق شیعه و سنّى به حد «تواتر» رسیده است.( [5] )

عموم مسلمانان عقیده دارند که ظهور مبارک مهدى موعود(علیه السلام)که در روایات متواتر اسلامى با اوصاف: «قُرشى، هاشمى، فاطمى، علوى، حسنى، و حسینى» معرّفى گردیده، و نویدهاى ظهور مبارک آن حضرت سالها پیش از ولادت با سعادتش از زبان مبارک پیامبر عظیم الشأن اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) و خاندان پاکش(علیهم السلام) براى اُمّت اسلامى بازگو شده، یک امر قطعى و مسلّم است.

عموم مسلمانان عقیده دارند که ظهور مبارک حضرت مهدى(علیه السلام) در آخر الزمان، وعده قطعى خداوند است، و نویدهاى ظهور آن موعود جهانى در قرآن کریم و روایات اسلامى به صورتى گسترده در نهایت وضوح و روشنى بیان شده است.

عموم مسلمانان عقیده دارند که طبق وعده هاى قرآن کریم و روایات اسلامى، در آینده تاریخ و در آخر الزمان، مردى از اهل بیت به نام حضرت مهدى(علیه السلام) ظهور خواهد کرد که دین را تأیید، و عدل و داد را آشکار خواهد نمود، و دشمنان دین و انسانیّت چه بخواهند و چه نخواهند، سرانجام او ظاهر مى شود، و بر همه کشورها و ممالک اسلامى مسلّط مى گردد.

در زمان او اسلام جهانگیر مى شود، سراسر روى زمین پر از عدل و داد مى شود، پرچم توحید و یکتاپرستى در همه جهان به اهتزاز در مى آید، دینى جز دین مبین اسلام باقى نمى ماند، نظام جهانى بر اساس ایمان به خدا و احکام اسلام استوار مى گردد، بر تمام جهان دین واحد، قانون واحد، نظام واحد، و رهبر واحد حکومت مى کند، و در همه جا صلح و صفا ایجاد مى شود، و حقّ و عدالت پیروز، و ظلم و ستم یکسره از بین مى رود.

عموم مسلمانان عقیده دارند که با جهانى شدن ظلم و ستم، فساد و تبهکارى و وجود حکومت هاى ظالمانه با معیارهاى غیر عادلانه در سطح جهان، از نقطه نظر رحمت الهى، ظهور مهدى موعود(علیه السلام) یک ضرورت اجتناب ناپذیر است که طبق وعده هاى صریح اسلامى آنچنان که در قرآن کریم واخبار اهل بیت(علیهم السلام) آمده است، سرانجام باید ظاهر شود; کاخهاى ستمگران را برسرشان فرو ریزد، پرچم حقّ و عدالت را بر فراز گیتى به اهتزاز درآورد، ریشه ظلم و بیداد را از بیخ و بن برکند، و بر ویرانه هاى کاخ جبّاران و ستمکاران، جهانى آباد و آزاد بنیان نهد، و انسانها را از زیر یوغ استعباد، استثمار و استعمار رهایى بخشد.

آرى خواننده گرامى! عموم مسلمانان و به ویژه شیعیان، عقیده دارند که ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) یک امر محتوم و مسلّم است که بدون تردید واقع خواهد شد، و کفر کافران، لجاجت منکران و سرسختى معاندان، در تحقّق اراده و مشیّت الهى، و ظهور منجى آسمانى، کمترین اثرى نخواهد داشت، و از این رو همه منتظر و چشم به راهند، و همه انتظار روزى را مى کشند که نداى نوید ظهور «منجى موعود» در سرتاسر جهان طنین انداز شده، همه ساکنان روى زمین، طنین آن نداى آسمانى را با گوش خود بشنوند، و از جان و دل اجابت کنند، و سر از پا نشناخته شتابان به سویش روان گردند.

اینک براى این که مهدى موعود اسلام را بشناسیم، و بدانیم که اسلام در زمینه ظهور آن یکتا بازمانده حجج الهى چه نویدهایى را به مسلمانان و مردم جهان داده است، فشرده مطالبى را که در دریاى ژرف و ناپیدا کرانه متون اصیل اسلامى آمده است در اینجا مى آوریم.

آنچه در مقام معرّفى مهدى موعود(علیه السلام)، در منابع معتبر شیعه و سنّى آمده، بدین قرار است:

«او، حجّت خدا، خاتم اوصیا، رهایى بخش اُمّت، مهدى، منتظر، قائم آل محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم)، صاحب الأمر، صاحب الزمان، عدالت گستر، بقیّة اللّه، صاحب شمشیر، ظاهر کننده دین، خلف صالح، باعث، وارث، صاحب، خالص، صاحب الدار ( صاحب خانه ) مأمول، مؤمَّل، ( امید آینده ) نایب، برهان، باسط (گسترنده)، ثائر (انقلابى)، منتقم، سیّد، جابر (ترمیم کننده دین)، خازن (خزینه دار علوم الهى)، امیر امیران، قاتل تبهکاران، آقاى دو جهان، و امام منتظر براى تأسیس حکومت عدل الهى است».( [6] )

پدرش گنج دانش ایزدى، امام حسن عسکرى(علیه السلام)، و مادر بزرگوارش نرجس خاتون بانوى کنیزان جهان از بیتى رفیع و خاندانى جلیل است که از امام حسن عسکرى(علیه السلام)فرزندى جز آن آخرین حجّت خدا از این بانوى بزرگوار نمانده است.( [7] )

در سال 255 هجرى قمرى، در سپیده دم پانزدهم ماه شعبان در شهر «سامرّا» پایتخت عبّاسیان چشم به جهان گشود.( [8] ) نامش، نام پیامبر ـ محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) ـ و کنیه اش کنیه پیامبر ـ ابوالقاسم ـ است.

«ولادت با سعادتش از دشمنان پنهان ماند، و نام و نشانش از بدخواهان در نهان; زیرا حکومت خون آشام وقت و دستگاه ستمگر خلافت، سخت در پى او و مشتاق یافتن و نابود ساختنش بود، و تمام نیروى خود را در اطراف خانه امام حسن عسکرى(علیه السلام)متمرکز کرده و دهها جاسوس به کار گرفته بود، و بر هر جاسوسى، جاسوسى دیگر گمارده بود تا از ولادت ولىّ خدا حضرت بقیّة اللّه(علیه السلام)آگاه شده، نور خدا را خاموش کند، ولى مشیّت خداوند بر آن تعلّق گرفته بود که حجّت خود را از گزند دشمنان حفظ کند».( [9] )

با شهادت پدر بزرگوارش امام حسن عسکرى(علیه السلام) در شب هشتم ربیع الاول سال 260 هجرى قمرى، بار دشوار و توان فرساى امامت بر دوش او نهاده شد، و به فرمان حکمت آمیز پروردگار، از مردم «غیبت» اختیار فرمود.( [10] )

دوران غیبت آن حضرت دو بخش متمایز دارد:

1 ـ غیبت صغرى یا کوتاه مدّت ـ سال 255 تا 329 هجرى ـ که در این دوره شیعیان مى توانستند توسط سفیران چهارگانه اش با آن حضرت تماس بگیرند و با وى ارتباط برقرار کنند.

این چهار تن نایب خاص، که شیعیان مى توانستند در دوران غیبت صغرى توسط آنها با حضرت مهدى(علیه السلام) تماس بگیرند و مشکلات خود را به ناحیه مقدّسه برسانند و پاسخ هاى لازم را دریافت نمایند، عبارتند از: جناب عثمان بن سعید عمروى، محمّد بن عثمان بن سعید، حسین بن روح نوبختى و على بن محمّد سمرى، که با رحلت او باب «نیابت خاص» بسته شد.

2 ـ غیبت کبرى یا بلند مدّت که تا امروز ادامه یافته است. در این دوره سفیر و نایب خاصّى براى آن حضرت نیست، و راه تماس رسمى و آشکار براى مردم وجود ندارد. و بر آنهاست که از نوّاب عام امام(علیه السلام)ـ یعنى از فقهاى پارسا وخویشتن دار ـ پیروى کنند.( [11] )

غیبت صغرى از همان لحظه ولادت حضرت ولى عصر(علیه السلام) آغاز مى شود( [12] ) و تا روز وفات چهارمین سفیر حضرتش ادامه مى یابد( [13] )ولى دوران سفارت، از رحلت حضرت امام حسن عسکرى(علیه السلام) آغاز شده و تا وفات على بن محمّد سمرى، امتداد مى یابد.( [14] )

بنابراین، طول غیبت صغرى 74 سال تمام، و مدّت سفارت سفیران چهارگانه 69 سال و شش ماه و پانزده روز است.

به هر حال، نهان زیستى آن حضرت بدین معناست که دور از چشم مردمان ولى زیر همین آسمان کبود بسر مى برد. اگر برخوردى هم برایش پیشامد کند، اغلب ناشناخته مى ماند و دیدارهایش با شیعیان تنها به اذن خداست.

هم اکنون ـ سال 1414هجرى قمرى ـ نزدیک به 1159 سال از عمر شریفش مى گذرد و بنا به اراده و مشیّت حکیمانه الهى، هنوز شاداب، جوان و نیرومند است.( [15] ) و این حالت کهنسالى و نافرسودگى او، بهترین محک براى رسوایى و سیه رویى دروغگویان و دروغ پردازان «مهدى نما» و مدّعیان مهدویّت است.

مهدى قائم(علیه السلام) وارث نهایى فضایل و کمالات انبیاء و اولیاء خداست. در خرد و دانش از همه پیشتر است، و در طاعت و عبادت و بندگى از همه پیشروتر، و در کرم و بخشش از همه پیشگام تر، و در شجاعت و شهامت و رشادت از همه پیشتازتر است.( [16] )

از کنار خانه کعبه ـ مکّه مکرّمه ـ قیام شکوهمند خود را آغاز مى کند، نخبه ترین پارسایان دلیر، و برگزیده ترین جنگاوران پرهیزکار آن زمان که 313 نفرند ـ هم شمار یاران پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) در جنگ بدر ـ به دورش حلقه مى زنند، و چون دژى محکم و استوار او را در میان مى گیرند.

خبر ظهور او به سرتاسر جهان مى رسد، و چون ده هزار نفر از مردمان دیندار و یکدل و نیرومند ـ هم شمار یاران پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) در فتح عظیم مکّه ـ به یاریش بشتابند و فرمانش را گردن نهند از مکّه بیرون مى آید( [17] ) و با نبردى آزادى بخش و سخت خونین، ملّت هاى اسیر و به دام افتاده را رهایى مى بخشد.

سپاه پیروزمند آن یگانه منجى عالم که در هیچ برخوردى شکست نمى خورد( [18] ) سراسر گیتى را تسخیر مى کند، تمامى دولت هاى ستمگر و باطل را از روى صفحه زمین، بر مى اندازد، و حکومت واحد جهانى را بر اساس موازین عدالت اسلامى تشکیل مى دهد( [19] )، فرمانروایى زمین به بندگان صالح، شایسته و نیک کردار خدا مى رسد، و ستمدیدگان و مستضعفان، وارث ثروتها، نعمت ها و قدرت ها در پهنه گیتى مى شوند چنان که خداوند متعال مى فرماید:

(وَنُرید أنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضعِفُوا فِی الأَرْضِ، وَنَجْعَلَهُمْ أئِمّةً وَنَجْعَلَهُمُ الوارِثِینَ).( [20] )

«وما اراده کرده ایم که بر کسانى که در روى زمین به ضعف کشیده شده اند، منّت نهاده، آنها را پیشوایان و وارثان زمین قرار دهیم».

در سایه چنین حکومتى، ظلم، جور، جفا، تعدّى و تجاوز، و جنایت و خیانت ریشه کن مى گردد.( [21] ) و برادرى و برابرى و عدالت و محبّت، همه جا را فرا مى گیرد.( [22] ) تعالیم سعادت بخش اسلام به بهترین شکل به اجرا در مى آید، و آئین جاوید رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) بر همه سرزمینها سایه گستر مى شود.( [23] )

در تمام معابدى که غیر خدا پرستش مى شد تنها خدا را مى پرستند، و همگان به کیش توحید مى گرایند( [24] )، و آنها که به هیچ رو در برابر منطق و برهان سرفرود نمى آورند و هنوز به وسوسه نفس و ابلیس، به بتها و طاغوتها دلبستگى تامّ وتمام دارند و به حکومت «اللّه» به هیچوجه گردن نمى نهند، نابود مى گردند.( [25] ) و جانیان، زورگویان، آشوبگران و گردنکشان همگى از بین مى روند.

انتقام خون شهیدان راه حق ـ  بویژه سرور آزادگان حضرت حسین بن على(علیه السلام) ـ از جلاّدان وخونخواران گرفته مى شود.( [26] )

زمین، برکات بى شمار خود را نثار مقدم مبارک حضرتش مى نماید، و گنجهاى پربهایش را براى او آشکار و پدیدار مى سازد. همه جا سبز، خرّم، شاداب و شکوفا مى گردد، آسمان نیز نعمت هاى بى مانندش را بر زمین فرو مى بارد. فراوانى نعمت و برکت، به گونه اى زندگى را براى مردم شیرین و دلپذیر مى سازد که مردگان آرزوى برگشت به دنیا و زندگى دوباره را مى کنند.( [27] )

حضرت مهدى(علیه السلام) دست عنایت خود را بر سر مردم مى گذارد، و با پرتوى از ولایت، به آنان رشد عقلانى و کمال اخلاقى مى بخشد.( [28] ) و زمین به نور پروردگار جهان، پر فروغ و درخشان مى گردد.

هرکجا ویرانه اى باشد، به فرمان حضرتش آباد مى شود. أمن وأمان بر همه جا سایه افکن شده، و ترس، هراس و نگرانى از میان مى رود تا حدّى که زنى تنها، با زیب و زیور، مسافتى طولانى را مى پیماید بدون آن که هراسى از راهزنان یا درندگان به دل راه دهد.( [29] )

اموال عمومى وثروت هاى همگانى را میان مردم یکسان بخش و پخش مى نماید،( [30] ) و مردم آنچنان دست گشاده و سخاوتمند و مهربان خواهند شد که انسان حاجتمند، بدون آن که لازم باشد تمنّایى کند یا تقاضایى بر زبان آورد یا دست نیاز به سوى این و آن دراز کند، از جیب برادر ایمانى خود به اندازه نیاز بر مى دارد، و پس از فراغ و گشایش، آن را باز مى گرداند.( [31] )

تعلیم و تربیت در زمان آن حضرت گسترش مى یابد;  حضرتش چندین برابر علوم و معارفى را که فرستادگان الهى براى بشر آورده اند، آشکار مى سازد.( [32] )

سطح دانش مردم آنچنان بالا مى رود که زنان، در خانه یاراى آن را دارند که بر پایه کتاب خدا و سنّت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) قضاوت کنند.( [33] )

خلاصه مطلب آن که، روزگار زرّین تاریخ بشر، که مصلحان و اندیشمندان جهان به نام هاى گوناگون چون: «مدینه فاضله»، «شهر آفتاب»، و سرزمین «الدورادو» از آن یاد کرده اند( [34] ) همین دوران است که نوید تحقّق حتمى و قطعى آن در یک آیه از آیات قرآن مجید به اجمال آمده است آنجا که خداى عزّوجلّ مى فرماید:

(وَعَدَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنوُا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلهِمْ، وَلَُیمَکِنِنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذی ارْتَضى لَهُمْ وَلَیُبَدّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدونَنِی لایُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً وَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ).( [35] )

«خداوند به کسانى از شما، که ایمان آورده و عمل نیک و شایسته انجام داده اند، وعده داده است که حتماً آنها را خلیفه روى زمین خواهد گرداند، همان گونه که مردم پیشین را خلافت روى زمین بخشید. و دین و آیینى را که برایشان پسندیده در سراسر جهان گسترده و پابرجا خواهد ساخت، و ترس و هراسشان را به آرامش وامنیّت مبدّل خواهد نمود، آنچنان که همگان تنها مرا پرستش نمایند، و چیزى را شریک من قرار ندهند و بعد از آن هرکس که کافر شود از پلیدان و بدکاران خواهد بود».

در این آیه قرآن، چهار نوید اساسى به مؤمنان صالح داده شده است:

1 ـ حکومت واحد جهانى بارهبرى آخرین حجّت خدا حضرت مهدى(علیه السلام) به وسیله مردمان صالح و با ایمان اداره خواهد شد.

2 ـ نظام کامل و عالى اسلامى در سراسر گیتى، برقرار خواهد شد و قوانین نجات بخش و سعادت آفرین اسلام دقیقاً به مرحله اجرا در خواهد آمد.

3 ـ بیم و هراس توده مردم به آسایش و امنیّت مبدّل خواهد گشت.

4 ـ همگان، خداى یکتاى بى همتا را خواهند پرستید، و هرگونه شرک، کفر و بت پرستى ریشه کن خواهد گردید.

چکیده و عصاره این چهار برنامه، همان جمله معروف و مشهورى است که شیعه و سنّى در کتاب هاى معتبر خود نقل کرده اند، و بیش از هر عبارت دیگرى در مورد خروج قائم آل محمّد(علیه السلام) بر زبان مبارک پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و دودمان پاکش(علیهم السلام)جارى گشته که فرموده اند:

«یَمْلأُ الأَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلاً کَما مُلئِت ظُلماً وجَوْراً».( [36] )

«سراسر روى زمین را پر از عدل و داد مى کند، همان گونه که پر از ظلم و جور شده است».

زمان ظهور منجى عالم تعیین نشده است.( [37] ) سبب این «نامعیّنى»، وابستگى مستقیم زمان ظهور به پندار و گفتار و کردار آزادانه مردم است.

این بود فشرده آن چیزى که جامعه اسلامى و به خصوص شیعیان دوازده امامى درباره مهدى موعود(علیه السلام) و ظهور او، بدان عقیده دارند، و چشم به راه هستند، و از همه منادیان آزادى و مدّعیان بشر دوستى که به دروغ، هر روز در گوشه اى از جهان نداى آزادى سر مى دهند ولى خود در فرصت هاى مناسب آزادى را از ریشه و بن بر مى کنند، بیزارند، و تنها در انتظارِ ظهور آن یگانه منجى آسمانى و مصلح الهى بسر مى برند.

و این بود خلاصه آن اخبار و احادیثى که علما، دانشمندان و حدیث نگاران اسلام ـ از شیعه و سنّى ـ از عصر معصومین(علیهم السلام) تا به امروز، آنها را در کتاب هاى معتبر و پر ارزش خود درباره مهدى موعود(علیه السلام) روایت نموده اند، و در گردآورى آنها از زبان مبارک پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و دیگر پیشوایان معصوم(علیهم السلام) و صحابه و تابعین تلاشها کرده اند، ودر تدوین و تألیف آنها رنجها کشیده اند. و در این راه، جانبازیها و فداکاریها کرده اند تا آنها را دست نخورده و بدون هیچ گونه دخل و تصرّفى در نهایت رعایت امانت، به دست ما بسپارند.



منابع:

[4] ـ ر ک: بخش چهارم (اعتراف دانشمندان اهل سنّت به صحّت احادیث مهدى(علیه السلام)).

[5] ـ خبر «متواتر» خبرى است که جماعتى آن را نقل کنند که راویان آن در کثرت و فراوانى به حدّى باشند که عادتاً اتّفاق و توطئه آنها بر دروغ محال باشد، و از اخبار آنها علم به صحّت خبر حاصل شود، و این گونه روایت حجّت است. ابن حجر عسقلانى در کتاب «نزهة النواظر»، صفحه 12 مى نویسد: خبر متواتر، مفید یقین است، وعمل کردن به آن نیاز به بحث ندارد.

[6] ـ دلائل الامامة، ص 502، منتخب الأثر، ص 256، 324، 326، 345، 346 و 467 ; فرائد السمطین، ج 2، ص 337 ; بشارة الاسلام، ص 49 و 66، نور الابصار، ص 342 ; ینابیع المودة، ج 3، ص 109 ; و بسیارى از کتابهاى روایى دیگر.

[7] ـ بحار الانوار، ج 51، ص 13، ینابیع المودة، ج 3، باب 79، ص 302 ; مشارق الانوار، ص 101 و کمال الدین صدوق، ج 1، ص 307، باب 27، ح 1.

[8] ـ فصول المهمّه، ص 292 ; ینابیع المودّة، ج 3، ص 138، الاتحاف، ص 179، الیواقیت والجواهر، ج 2، ص 143، وفیات الاعیان، ج 4، ص 176، و غیبت طوسى، ص 137 .

[9] ـ بحار الانوار، ج 50، ص 334، و ج 51، ص 13، 25، 30 و 32 ; کافى، ج 1، ص 505 ; منتخب الاثر، ص 286 و 288، فصول المهمّه، ص 290 و الاتحاف بحبّ الاشراف، ص 179.

[10] ـ بحار الانوار، ج 50، ص 334، ح 9 ; کافى، ج 1، ص 503، محجّة البیضاء، ج 4، ص 335 ; ارشاد مفید، جزء دوم، ص 336 ; وفیات الاعیان، ج 4 .

[11] ـ در مورد لزوم تقلید ازمراجع عالیقدر و فقهاى عالى مقام، مرحوم شیخ حرّ عاملى(رضی الله عنه) 48 روایت با ذکر سند در کتاب شریف و سائل الشیعه جلد 18، صفحه 98، 111، آورده است.

[12] ـ نیمه شعبان، 255 هجرى قمرى.

[13] ـ نیمه شعبان 329 هجرى قمرى، به غیبت شیخ طوسى، ص 242 و کشف الغمّه، ج 3، ص 320، در مورد رحلت على بن محمّد سمرى که با رحلت او باب سفارت بسته شد، و همچنین به کتاب شریف بحار الانوار، ج 51، ص 360، باب احوال السفراء مراجعه فرمایید.

[14] ـ بحار الانوار، ج 51، ص 336 و ج 53، ص 6.

[15] ـ منتخب الاثر، ص 285 و 221، کشف الغمّه، ج 3، ص 331، بیروت ; کمال الدین، ج 2، ص 366، باب 57، ح 12 ; و بحار الانوار، ج 52، ص 285 و 322.

[16] ـ در این زمینه در بخش هاى مختلف این کتاب به تفصیل سخن رفته است.

[17] ـ بحار الانوار، ج 51، ص 157، ح 7 ; کمال الدین، باب 36، ح 2.

[18] ـ کمال الدین، باب 32، حدیث 7. «إنّه لا تُردّ له رایةٌ».

[19] ـ منتخب الاثر، ص 292، 436، 470  و 471.

[20] ـ سوره قصص، آیه 5.

در رابطه با این آیه شریفه، در مجمع البحرین مى نویسد: این آیه در حقّ حضرت قائم(علیه السلام)نازل شده، و ابن ابى الحدید معتزلى در «شرح نهج البلاغه» نوشته است: اصحاب ما (معتزله) معتقدند که این آیه در حقّ امام غایبى است که ظهور خواهد کرد، و بر سرتاسر جهان حکومت خواهد نمود. (مجمع البحرین، ج 5، ص 85، مادّه «ضعف»، و شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 19، ص 29، بخش کلمات قصار، شماره 205).

[21] ـ بحار الانوار، ج 51، ص 144، ح 8 ; و کمال الدین، باب 33، ح 7.

[22] ـ بحار الانوار، ج 52، ص 316، ح 11.

[23] ـ منتخب الاثر، ص 183 ; بحار الانوار، ج 51، ص 73.

[24] ـ بحار الانوار، ج 51، ص 146، ح 14 ; کمال الدین، باب 33، ح 31.

[25] ـ بحار الانوار، ج 51، ص 150، ح 2 ; کمال الدین، باب 34، ح 6.

[26] ـ مکیال المکارم، ج 1، ص 63، ح 120 ; بحار الانوار، ج 44، ص 218، ح 7.

[27] ـ مستدرک حاکم، ج 4، ص 465 ; و منتخب الاثر، ص 146، فصل 2، باب اول، ح 13.

[28] ـ بحار الانوار، ج 52، ص 336، ح 71.

[29] ـ بحار الانوار، ج 52، ص 316، ح 11; مکیال المکارم، ج 1، ص 101، ح 228.

[30] ـ عقد الدرر، ص 40، مسند احمد، ج 3، ص 37، و منتخب الاثر، ص 147.

[31] ـ اختصاص مفید، ص 24; بحار الانوار، ج 52، ص 372.

[32] ـ بحار الانوار، ج 52، ص 336، ح 73.

[33] ـ بحار الانوار، ج 52، ص 352، ح 106.

[34] ـ «مدینه فاضله» تعبیر افلاطون است، و سرزمین «الدورادو» تعبیر «ولتر»، و «شهر آفتاب» تعبیر «توماس کامپانلاّ».

[35] ـ سوره قصص، آیه 5.

[36] ـ منتخب الاثر، ص 247 ـ 249، فصل 2، باب 25. کتاب بسیار نفیس و پر ارزش «منتخب الاثر» آکنده از این تعبیر است، و کتب حدیث شیعه و سنّى به وفور آن را روایت کرده اند.

[37] ـ منتخب الاثر، ص 30، ح 41، و کفایة الاثر، ص 168، باب ما روى عن الحسن بن على(علیهما السلام)حدیث آخر و باب ما جاء عن على بن الحسین(علیهما السلام).


 

۲۰ شهریور ۹۳ ، ۱۲:۲۴ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
منتظر ظهور

برای یاری خدا چه کنیم؟

امر اوّل :جلالت و عظمت شأن و رسالت نبویّه (صلى الله علیه وآله) که چنین وجود مبارکى که اشرف و اکمل همه ممکنات بوده و هر کمال که  ممکن الوجود بتواند به اعلا درجه آن متّصف شود و در آن درجه کمال ; مَظهَر حضرت واجب الوجود شود ، در آن وجود مقدّس (صلى الله علیه وآله) ظاهر گردید ، و به همین سبب از همه موجودات به درگاه قرب الهى جلّ شأنه محبوبتر بودند.

پس تشریف فرما شدن ایشان از آن مقام رفیع که اشرف بقعه هاى عرش باشد به این عالم دنیا ; در زمانى که به خاطر ظهور جهل و ضلالت و شقاوت و آثار آنها بدترین زمانها بوده ; واضح است که انس و حشر و نشر با اهل آن منتها درجه ابتلا و محنت است ، علاوه بر دردهاى جسمى و روحى دیگر و انواع و اقسام ظلمها و اذیّتهائى که اشرار و کفّار نسبت به وجود مقدّسش (صلى الله علیه وآله) روا داشتند.

پس بنده مؤمن ــ بعد از اینکه تصوّر مى کند که چنین وجود مبارکى از جانب ذات مقدّس حضرت احدیت جلّ شأنه به این عالم تشریف فرما شده ، و چنین ابتلاء و محنت بزرگى را تحمّل کردند ، و غرضى نداشته جز هدایت و راهنمائى بندگان به آنچه خیر و نفع آنها است ، و خواسته است که این بر وجه کمال و دوام در همه مصالح زندگى دنیوى و اُخروى آنها باشد ، و مزد و پاداش این رسالت عظمى را جز محبّت در حقّ ذوى القرباى خود طلب نفرموده .

باید بنگرد که چگونه سزاوار است در اداى این حقّ مهمّ ــ که دوستى با اهل بیت معصومین(علیهم السلام)و ذرارى منسوب به ایشان است ــ اهتمام نماید ؟

امر دوّم :هرگاه مولا و اربابى نسبت به بنده خود و یا پدرى نسبت به فرزند خود نعمتهائى از باب لطف عنایت نماید که مورد غبطه دیگران واقع شود ، آن بنده و یا آن فرزند نه تنها آن نعمتها را در راه معصیت و نافرمانى مولاى خود صرف نمى کند بلکه سعى خود رابه کار خواهد بست تا به گونه اى از آن بهره برداى نماید که رضایت و خشنودى مولا درآن باشد ، اگر چه صراحتا چیزى ازاو نخواسته باشد.

پس بنابراین ; بنده مؤمن و با بصیرت باید تفکر کند که انواع و اقسام مراحم و الطاف جلیله و کامله و دائمه از جانب ولىّ و منعم حقیقى او حضرت احدیّت جلّ شأنه ، به یمن آن وجود مقدّس پیامبر و اهل بیت معصومینش (علیهم السلام)فراهم شده است که بزرگترین آنها نعمت وجود است ، و سرچشمه همه فیوضات دیگر است ، واگر وجود مبارک او و اهلبیتش (علیهم السلام)نبود ; این نعمت وجود از براى احدى نبود .

و بعد از نعمت وجود ; کلیّه نعمتها و فیوضات دنیوى است که در هر لحظه نوعى از آن شامل حال همگان است . و مزید این نوع از لطف در حقّ مؤمن آن است که به او از این نعمتهاى دنیوى آن مقدار عطا مى شود که صلاح حال او باشد ، و امّا نعمتهائى که باعث فساد مؤمن شود ــ یعنى مانع رسیدنِ او به نعمتهاى اُخروى مى شود ــ از او منع مى شود .

و بعد از همه این نعمتها ; کلّیه اسبابى که براى سعادت و هدایت بنده مؤمن فراهم شده است ، تا بوسیله آن قابلیّت پیداکند و درجات عالیه رضوان الهى جلّ شأنه را تحصیل نماید ; وبه درجات رفیعه بهشت راه پیدا کند ، و همه این نِعَم به برکت و یمن وجود مبارک حضرت رسول و اهلبیت طاهرینش (علیهم السلام) بوده ، هم از نظر ظاهرى و هم از نظر باطنى ، هم براى اوّلین و هم براى آخرین .

علاوه بر این ; بنده مؤمن باید متوجّه شود که به جهت انتساب به دین مبین آنحضرت (صلى الله علیه وآله) ; و بوسیله تمسّک جستن به ولایت و متابعت او و اهلبیتش (علیهم السلام)چه درجه رفیعى از عزّت در درگاه الهى جلّ شأنه پیدا مى کند؟! و چه مقام منیعى در نظر انبیاء عظام (علیهم السلام) دارد؟! که از بس خداوند فضل و مقام آنها را براى ایشان در کتبشان بیان فرمود ، و منزلت و مکانشان را به آنها نشان داده ، که همچون ابراهیم خلیل آرزومند شده که از شیعیان آنها شود( [3] ) و چون موساى کلیمى (علیه السلام) از خداوند متعال تمنّا و مسئلت نموده که از امّت ایشان باشد ، و آرزوى دیدار ایشان را کرده است .( [4] )

و امّت انبیاءگذشته بعداز توسّل به وجود مبارک پیامبر واهلبیت اطهارش(علیهم السلام)خداوند عالم را به حقّ اصحاب و امّت ایشان قسم مى دادند ، چنانچه این مطلب و امثال آن صریحاً در آیات و روایات زیادى وارد شده است .( [5] )

و اینان چه مقام بلند و قدر و منزلت نیکوئى در نظر ملائکه دارند که آنها از روى اشتیاق در حال خواب ایشان ; نظر به ارواحشان مى کنند که چون ستارگان درخشانند ، و در حقّ آنها دعا مى کنند ؟ و همه این عزّتها و مقامات رفیع و والا بواسطه انتساب حقیقى آنان به وجود نبوى و اهلبیت اطهارشان (علیهم السلام) است .

پس بعد از ملاحظه تمام این مراحم و الطاف جلیله و جمیله الهیّه که به یمن وجود مبارک آنحضرت (صلى الله علیه وآله) است ، بنده مؤمن عاقل تصوّر نماید که هر گاه بتواند به همین اسباب و وسائل دنیوى و اُخروى به هر کیفیّتى که امکان دارد با جان و مال و عزّت و اهل خود ; و در هر مورد و عنوانى که بداند و بفهمد موجب رضا و خشنودى حضرت احدیّت جلّ شأنه و نیز موجب خشنودى آن وجود مبارک و مقدّس (صلى الله علیه وآله)مى شود باید در کسب آن کمال سعى و اهتمام را داشته باشد ، چه رسد به آنکه از او بر وجه تصریح طلب نمایند ، خصوصاً در چنین امرى که مودّت به ذوى القرباى آنحضرت (صلى الله علیه وآله)باشد .

و روشن است که در این زمان از بقیّه ذوى القرباى در تمام این عالم دنیا کسى جز وجود مبارک حضرت بقیّة الله فى الأرضین (علیه السلام)نیست که و جود مبارکش در حسن جمال و کمال الهى و تمامیّت اخلاق و محاسن مانند وجود مقدّس نبوى (صلى الله علیه وآله)و مظهر کامل او است ، و مظلومیّت آنحضرت هم در نهایت اضطرار مى باشد .

پس بنابراین ; هر قدر معرفت و شناخت مؤمن نسبت به جلالت مقام رسالت نبوى (صلى الله علیه وآله)بیشتر باشد  ; درجه واقعى محبّت و اخلاص او ثابت تر و محکم تر است ، و هرچه محبّت او با آنحضرت بیشتر باشد ; سعى او در اداء حقّ عظیم آنحضرت (صلى الله علیه وآله) ; با مودّت و محبّت به ذوى القرباى ایشان ــ یعنى حضرت ولىّ الله فى الأرضین (علیه السلام) ــ کاملتر خواهد بود .

و بعد از تمام این جهات مزبوره ، لازم به ذکر است که به مقتضاى دلیل عقلى و نقلى بر هر انسانى لازم است که در مقابل احسان و نعمت ; شکر و سپاسگذارى کند ، و ترک شکر بى نهایت قبیح و مذموم مى باشد ، و در فضل آن همین بس که مى فرماید : ( لَئِنْ شَکَرْتُمْ لاََزیدَنَّکُمْ)( [6] ) که انسان هر قدر در مقام شکر ــ به گونه اى که سزاوار شأن بخشاینده نعمت است و در مقدور شخص نعمت داده شده باشد ــ کاملتر شود آثار برکات و فیوضات آن نعمت از نظر ظاهرى و باطنى پایدارتر و کاملتر خواهد گردید .

و بعد از اینکه جلالت شأن این نعمت عظماى الهى ــ یعنى وجود مقدّس نبوى (صلى الله علیه وآله) که از بزرگترین نعمتهاى خداوند متعال است زیرا که منشاء و وسیله همه نِعَم ظاهرى و باطنى و دنیوى و اُخروى او مى باشد ــ واضح شد ; پس واجب ترین و مهمّ ترین چیز براى بندگان ; اداء شکر آن نعمت بزرگ الهى است ، البته به وجهى که خداوند متعال معیّن و مقرّر فرموده ; و آن مودّت نسبت به ذوى القرباى آنحضرت (صلى الله علیه وآله)است .

بدیهى است که هر امرى که وسیله و سبب اثرى باشد ; و آن امر هم داراى مراتب باشد ، پس بر حسب تکمیل مراتب ; اثر آن کاملتر خواهد شد .

بنابراین ; بنده مؤمن در مقام نصرت الهى جلّ شأنه ; هرقدر نصرت و یاریش نسبت به وجود مبارک حضرت بقیّة الله (علیه السلام)کاملتر باشد ; اثرش که نصرت خداوند است در حقّ او کاملتر خواهد شد .

و همچنین هر قدر در مقام تعظیم و تجلیل حضرت خاتم النبیّین (صلى الله علیه وآله)و حقّ عظیم ایشان ، و نیز اداى شکر الهى در باره نعمت ظاهرى وجود مبارک ایشان ، مودّت مؤمن نسبت به ذوى القرباى ایشان شدیدتر باشد ، پس اثر نور هدایت نبوى (صلى الله علیه وآله)هم که بوسیله وجود مبارک حضرت بقیّة الله (علیه السلام)است ــ که باید نسبت به این بنده افاضه شود ــ کاملتر و ظاهرتر خواهد شد .

۱۹ شهریور ۹۳ ، ۱۷:۲۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
منتظر ظهور

حکمت طلب نصرت و یارى خداوند از بندگان

نظر بر اینکه خداوند جلّ شأنه در کلام مجیدش ــ (اِنْ تَنْصُرُوا الله یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَـبِّتْ اَقْدامَکُمْ) ــ شرط کمک و یارى به بندگان خود را ــ  براى ثبات قدم در راه حق و صراط مستقیم در دنیا و آخرت ــ این قرار داده که آنها هم او را یارى نمایند ، و حضرت احدیّت جلّ شأنه اگر چه واجب الوجود و غنىّ بالذات است و محتاج به یارى غیر نیست ، و لکن مهمترین حکمت این درخواست از بندگان دو جهت است :

جهت اوّل :آنکه در مقام بندگى و دوستى نسبت به ذات مقدّس الهى امتحان شوند ، پس اگر بندگى و دوستى آنها حقیقت و واقعیت داشته باشد ; باید در کمک و یارى به او در هر عنوان و مقامى که امر فرموده ; سعى و کوشش تمام داشته باشند .

جهت دوّم :آنکه بر حسب آنچه که گفتیم : خداوند متعال از فیض دیگران غنى و بى نیاز است ، بنابراین ; در انتساب و اختصاص بنده براى قابلیّت و استحقاق عنایات الهى هیچ راهى به ساحت قدس اونیست ; مگر بواسطه چنگ زدن و تمسّک به چیزى که عنوان و مورد یارى او جلّ شأنه باشد ، تا قابلیت و لیاقت پیدا نموده و مورد عنایت و فضل و مرحمت کامل و مخصوص او شود .

که این عنوان و مورد یارى ; چیزیست که آن را در کتاب خود از طریق وحى بیان نموده و راهنما و هادى بسوى آن ; وجود مبارک و مقدّس حبیب خود حضرت سیّد المرسلین و خاتم النبیّین محمّد بن عبدالله (صلى الله علیه وآله) قرار داده است ، و ائمّه راشدین و اهل بیت معصومین ایشان را ; امین بر حفظ و حراست آن قرار داده است .

پس در هر زمان مصداق و عنوانِ نصرت و یارى به حضرت احدیّت جلّ شأنه ; آن وجود مبارک مطهر است که ولىّ خدا در امر دین و شریعت حضرت سیّدالمرسلین (صلى الله علیه وآله)است .

و چون در این زمان ; بر حسب ضرورت مذهب حقّ ; و به مقتضاى براهین قطعى عقلى و اخبار متواتره نقلى ; ولایت کلیّه الهیّه و خلافت و وصایت نبویّه (صلى الله علیه وآله)به وجود مبارک حضرت خاتم الأوصیاء المرضیّین ، و بقیّة الله من الأوّلین و الآخرین من الأنبیاء و المرسلین ، و حجّة الله على الخلائق أجمعین ، و نور الله فی السّماوات و الأرضین ، أمین وحیه فی الکتاب المبین ، کهف الأمان للإنس و الجانّ ، صاحب العصر و الزمان ، حجّت بن الحسن بن علىّ بن محمّد بن علىّ بن موسى بن جعفر بن محمّد بن علىّ بن الحسین بن علىّ بن أبی طالب ، سلام من الرحمان نحو جنابهم ، فإنّ سلامى لایلیق ببالهم . اختصاص دارد ، بنابراین ; اگر کسى بخواهد مورد نصرت و یارى حضرت احدیتجلّ شأنهقرار گیرد باید سعى در یارى و کمک به وجود مقدّس آنحضرت (صلى الله علیه وآله)نماید ، تا به این وسیله براى کمک و یارى از جانب حضرت احدیت جلّ شأنه قابل و لایق شود ، و بوسیله کمک و یارى خداوند در راه حقّ و صراط مستقیم ثابت بماند ، چرا که قرآن مى فرماید :(قُلْ لا اَسْئَلُکُمْ اَجْراً إلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُربى) ، که مودّت با ذوى القربى را اجر و مزد رسالت حضرت خاتم الانبیاء(صلى الله علیه وآله)قرار داده است .

۱۹ شهریور ۹۳ ، ۱۷:۲۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
منتظر ظهور

زیارت ناحیه مقدسه+ترجمه


 زیارت امام حسین(ع)

  صادره از ناحیه

  معروف به

زیارت ناحیه مقدسه

      أَلسَّلامُ عَلى ادَمَ صِفْوَةِ اللهِ مِنْ خَلیقَتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى شَیْث وَلِىِّ اللهِ وَ خِیَرَتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى إِدْریسَ الْقــآئِمِ للهِِ بِحُـجَّتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى نُوح الْمُجابِ فی دَعْوَتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى هُود الْمَمْدُودِ مِنَ اللهِ بِمَعُونَتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى صالِـح الَّذی تَـوَّجَهُ اللهُ بِکَرامَتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى إِبْراهیمَ الَّذی حَباهُ اللهُ بِخُلَّتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى إِسْمعیلَ الَّذی فَداهُ اللهُ بِذِبْــح عَظیم مِنْ جَنَّتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى إِسْحقَ الَّذی جَعَلَ اللهُ النُّبُوَّةَ فی ذُرِّیَّتِهِ ، أَلسَّـلامُ  عَلى یَعْقُوبَ الَّذی رَدَّ اللهُ عَلَیْهِ بَصَرَهُ بِرَحْمَتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى یُوسُفَ الَّذی نَجّاهُ اللهُ مِنَ الْجُبِّ بِعَظَمَتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى مُوسَى الَّذی فَلَقَ اللهُ الْبَحْرَ لَهُ بِقُدْرَتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى هارُونَ الَّذی خَصَّهُ اللهُ بِنُبُـوَّتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى شُعَیْب الَّذی نَصَرَهُ اللهُ عَلى اُمَّتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى داوُدَ الَّذی تابَ اللهُ عَلَیْهِ مِنْ خَطیـئَتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى سُلَیْمانَ الَّذی ذَلَّتْ لَهُ الْجِنُّ بِعِزَّتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى أَیُّوبَ الَّذی شَفاهُ اللهُ مِنْ عِلَّتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى یُونُسَ الَّذی أَنْـجَـزَ اللهُ لَهُ مَضْـمُونَ عِدَتِهِ، أَلسَّلامُ عَـلى عُزَیْر الَّذی أَحْیاهُ اللهُ بَعْدَ میتَتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى زَکَرِیـَّا الصّـابِرِ فی مِحْنَتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى یَحْیَى الَّذی أَزْلَفَهُ اللهُ بِشَهادَتِهِ ،

      سلام بر  آدم  یارِ مخلص  خدا  از  بینِ  آفریدگانش ،  درود  بر  شیث  ولىّ خدا  و بهترینِ  بندگانش ،  سلام  بر  ادریس  که  براى خدا حجّتِ  او را  بپا داشت ، درود بـر نـوح که دعـایش قرینِ  اجابـت بود ، سـلام بر هـود که کمـک و یارىِ خـدا مَـدَدِ او بود، درود  بر  صـالح که  خـداوند  تاج کـرامت بر سـرش نهاد ، سـلام بر ابراهـیم  که خـدا مقـامِ خُلّـت و رفاقـت رابه او عـطا نمود ، درود بـر اسمـاعیل کـه خـداوند ذبـحى عظـیم  از  بهشت  را فـداىِ او نمود ، سـلام بر اسحـاق که  خـداوند پیامبرى را در  نسـل او  قـرار داد ، درود بر یعـقوب که خـداوند به رحـمت خود بینـائىِ چشـمش را به او بازگـرداند ، سلام بر یوسـف که خـداوند به عظـمتِ خود او را از قعـر چاه رهائى بخشید ، درود بر موسـى که خـداوند به قدرتِ خود دریا را برایـش شـکافت ، سلام بر هـارون که خـداوند پیامبـرى خود را به وى اختـصاص داد ، درود بر شعـیب که خدا او را بر اُمّـتش پیـروز نمود ، سلام بر داوود که خداوند از لغزش او درگذشت ، درود بر سلیمان که بخاطر شوکتش جنّ به فرمان او درآمد ، سلام بر ایّوب که خداوند او را از بیماریش شفا بخشید ، درود بر یونس که خداوند به وعده خود برایش وفا نمود ، سلام بر عُزَیر  که خداوند  او را پس از  مرگش به  حیات  بازگردانید ، درود بر زکریّا  که در  رنج و بَلا شکیبا بود ، سلام بر یحیى  که خداوند  به  سبب شهادت مقام  و منزلتِ او را بالا برد ،

أَلسَّلامُ عَلى عیسى رُوحِ اللهِ وَ کَلِمَتِهِ، أَلسَّلامُ عَلى مُحَمَّد حَبیبِ اللهِ وَ صِفْوَتِهِ، أَلسَّلامُ عَلى  أَمیرِالْمُؤْمِنینَ عَلِىِّ بْنِ أَبی طالِب الْمَخْصُوصِ بِاُخُوَّتِهِ، أَلسَّلامُ عَلى فاطِمَةَِ الزَّهْرآءِ ابْنَتِهِ، أَلسَّلامُ عَلى أَبی مُحَمَّد الْحَسَنِ وَصِىِّ أَبیهِ وَ خَلیفَتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ الَّذی سَمَحَتْ نَفْسُهُ بِمُهْجَتِهِ ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ أَطاعَ اللهَ فی سِـرِّهِ وَ عَلانِـیَـتِـهِ ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ جَعَلَ اللهُ الشّـِفآءَ فی تُرْبَتِهِ، أَلسَّلامُ عَلى مَنِ الاِْ جابَـةُ تَحْتَ قُـبَّـتِهِ، أَلسَّلامُ عَلى مَنِ الاَْ ئِـمَّـةُ مِنْ ذُرِّیَّـتِـهِ ، أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ خاتَِمِ الاَْ نْبِیآءِ ، أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ سَیِّدِ الاَْوْصِیآءِ ، أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ فاطِمَةَِ الزَّهْرآءِ ، أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ خَدیجَةَ الْکُبْرى، أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى، أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ جَنَّةِ الْـمَـأْوى، أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ زَمْـزَمَ وَ الصَّـفا، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُرَمَّلِ بِالدِّمآءِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمَهْتُوکِ الْخِبآءِ ، أَلسَّلامُ عَلى خامِسِ أَصْحابِ الْکِسْآءِ، أَلسَّلامُ عَلى غَریبِ الْغُرَبآءِ ، أَلسَّلامُ عَلى شَهیدِ الشُّهَدآءِ ، أَلسَّلامُ عَلى قَتیلِ الاَْدْعِیآءِ ، أَلسَّلامُ عَلى ساکِنِ کَرْبَلآءَ ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ بَکَتْهُ مَلائِکَةُ السَّمآءِ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ ذُرِّیَّتُهُ الاَْزْکِیآءُ ، أَلسَّلامُ عَلى یَعْسُوبِ الدّینِ ، أَلسَّلامُ عَلى مَنازِلِ الْبَراهینِ ، أَلسَّلامُ عَلَى الاَْئِمَّةِ السّاداتِ ، أَلسَّلامُ عَلَى الْجُیُوبِ الْمُضَرَّجاتِ ، أَلسَّلامُ عَلَى الشِّفاهِ الذّابِلاتِ ، أَلسَّلامُ عَلَى النُّفُوسِ الْمُصْطَلَماتِ ، أَلسَّلامُ عَلَى الاَْرْواحِ الْمُخْتَلَساتِ ، أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسادِ الْعارِیاتِ ، أَلسَّلامُ عَلَى الْجُسُومِ الشّاحِباتِ، أَلسَّلامُ عَلَى الدِّمآءِ السّآئِلاتِ ، أَلسَّلامُ عَلَى الاَْعْضآءِ الْمُقَطَّعاتِ، أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُشالاتِ، أَلسَّلامُ عَلَى النِّسْوَةِ الْبارِزاتِ، أَلسَّلامُ عَلى حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمینَ،

درود بر عیسى روح خدا و کلمه او ، سلام بر محمّد محبوبِ خدا و یار مخلص او ، درود بر فرمانرواى مؤمنان على بن ابیطالب ، که برادرىِ رسول خدا به وى اختصاص یافت ، سلام بر فاطمه زهراء دختر رسول الله ، درود بر حسن بن على وصىّ و جانشین پدرش ، سلام بر حسین که جانش را تقدیم نمود ، سلام بر آن کسى که در نهان و آشکار خدا را اطاعت نمود ، سلام بر آن کسى که خداوند شفا را در خاکِ قبرِ او قرار داد ، سلام بر آن کسى که (محلِّ) اجابتِ دعا در زیرِ بارگاه اوست ، سلام بر آن کسى که امامان از نسل اویند ، سلام بر فرزندِ خاتم پیامبران ، سلام بر فرزند سرور جانشینان ، سلام بر فرزند فاطمه زهراء ، سلام بر فرزند خدیجه کبرى ، سلام بر فرزند سدرة المنتهى ، سلام بر فرزند جنّة المأوى ، سلام بر فرزند زمزم و صفا ، سلام بر آن آغشته به خون ، سلام بر آنکه (حُرمَتِ) خیمه گاهش دریده شد ، سلام بر پنجمینِ اصحابِ کساء ، سلام بر غریبِ غریبان، سلام بر شهیدِ شهیدان ، سلام بر مقتولِ دشمنان ، سلام بر ساکنِ کربلاء ، سلام بر آن کسى که فرشتگانِ آسمان بر او گریستند ، سلام بر آن کسى که خاندانش پاک و مطهّرند ، سلام بر پیشواى دین ، سلام بر آن جایگاههاى براهین و حُجَجِ الهى ، درود بر آن پیشوایانِ سَروَر، سلام بر آن گریبان هاى چـاک شده، سلام بر آن لب هاى خشکیده، سـلام بر آن جان هاى مُستأصل و ناچار ، سـلام بر آن ارواحِ (از کالبد) خارج شده ، سلام بر آن جسـدهاى عـریان و برهـنه ، سـلام بر آن بدن هاى لاغر و نحیف ، سلام بر آن خون هاى جارى ، سلام بر آن اعضاىِ قطعه قطعه شده ، سلام بر آن سرهاىِ بالا رفته (بر نیزه ها)، سلام برآن بانوانِ بیرون آمده (از خیمه ها)، سلام بر حجّتِ پروردگارِجهانیان،

أَلسَّلامُ عَلَیْک َ وَ عَلى ابآئِک َ الطّاهِرینَ، أَلسَّلامُ عَلَیْک َ وَ عَلى أَبْنآئِکَ الْمُسْتَشْهَدینَ، أَلسَّلامُ عَلَیْک َ وَ عَلى ذُرِّیَّتـِک َ النّـاصِرینَ، أَلسَّلامُ عَلَیْک َ وَ عَلَى الْمَلآئِکَةِ الْمُضاجِعینَ، أَلسَّلامُ عَلَى الْقَتیلِ   الْمَظْلُومِ، أَلسَّلامُ عَلى أَخیهِ الْمَسْمُومِ ، أَلسَّلامُ عَلى عَلِىّ الْکَبیرِ، أَلسَّلامُ عَلَى الرَّضیـعِ الصَّغیرِ، أَلسَّلامُ عَـلَى الاَْبْدانِ السَّلیبَةِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْعِتْرَةِ الْقَریبَةِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَدَّلینَ فِى الْفَلَواتِ، أَلسَّلامُ عَلَى النّازِحینَ عَنِ الاَْوْطانِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمَدْفُونینَ بِلا أَکْفان ، أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُفَرَّقَةِ عَنِ الاَْبْدانِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحْتَسِبِ الصّابِرِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمَظْلُومِ بِلا ناصِر، أَلسَّلامُ عَلى ساکِنِ التُّرْبَةِ الزّاکِیَةِ، أَلسَّلامُ عَلى صاحِبِ الْقُبَّةِ السّامِیَةِ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ طَهَّرَهُ الْجَلیلُ، أَلسَّلامُ عَلى مَنِ افْتَـخَرَ بِهِ جَبْرَئیلُ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ ناغاهُ فِی الْمَهْدِ میکآئیلُ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ نُکِثَتْ ذِمَّـتُهُ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ هُتِکَتْ حُرْمَتُهُ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ اُریقَ بِالظُّـلْمِ دَمُهُ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُغَسَّلِ بِدَمِ الْجِراحِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَـرَّعِ بِکَأْساتِ الرِّماحِ أَلسَّلامُ عَلَى الْمُضامِ الْمُسْتَباحِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمَنْحُورِ فِى الْوَرى، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ دَفَنَهُ أَهْـلُ الْقُرى،  أَلسَّلامُ عَلَى الْمَقْطُوعِ الْوَتینِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحامی بِلا مُعین، أَلسَّلامُ  عَلَى الشَّیْبِ الْخَضیبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّلیبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الثَّغْرِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضیبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الرَّأْسِ الْمَرْفُوعِ، أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسامِ الْعارِیَةِ فِى الْفَلَواتِ، تَنْـهَِشُهَا الذِّئابُ الْعادِیاتُ، وَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهَا السِّباعُ الضّـارِیاتُ، أَلسَّلامُ عَلَیْک َ یا مَوْلاىَ  وَ  عَلَى  الْمَلآ ئِکَةِ  الْمُرَفْرِفینَ  حَوْلَ  قُبَّتِک َ ، الْحافّینَ  بِتُرْبَتِک َ،

 سلام برتو (اى حسین بن على) و بر پدرانِ پاک و طاهِـرَت، سلام برتو و بر فرزندانِ شهیدت، سلام بر تو و بر خاندانِ یارى دهنده ات (به دین الهى)، سلام بر تو و بر فرشتگانِ مُلازمِ آرامگاهت، سلام بر آن کشته مظلوم، سلام بر برادرِ مسمومش، سلام بر على اکبر، سلام بر آن شیر خوارِ کوچـک، سلام بر آن بدن هاى برهـنه شده، سلام بر آن خانواده اى که نزدیک (و همراه سَروَرشان) بودند، سلام بر آن به خاک افتادگان در بیابان ها، سلام بر آن  دور افتادگان از وطن ها، سلام بر آن دفن شدگـانِ بدون کفن، سلام بر آن سرهاى جدا شده از بدن، سلام بر آن حسابگر (اعمالِ خویش براى خدا) و شکیبا، سلام بر آن مظلومِ بى یاور، سلام بر آن جاى گرفته در خاکِ پاک، سلام بر صاحـبِ آن بارگـاهِ عالى رتبه، سلام بر آن کسى که ربّ جلیل او را پاک و مطهّر گردانید، سلام بر آن کسى که جبرئیل به او مباهات مى نمود، سلام بر آن کسى که میکائیل در گهواره با او تکلّم مى نمود، سلام بر آن کسى که عهد و پیمانش شکسته شد، سلام بر آن کسى که پرده حُرمَتش دریده شد، سلام برآن کسى که خونش به ظلم ریخته شد، سلام برآنکه با خونِ زخم هایش شست و شو داده شد، سلام بر آنکه از جام هاى نیزه ها جرعه نوشید، سلام بر آن مظلومى که خونش مباح گردید، سلام بر آنکه در ملأ عام سرش بریده شد، سلام بر آنکه اهل قریه ها دفنش نمودند، سلام بر آنکه شاهرَگش بریده شد، سلام بر آن مدافعِ بى یاور، سلام بر آن مَحاسنِ بخون خضاب شده، سلام بر آن گونه خاک آلوده، سلام بر آن بدنِ برهنه ، سلام بر آن دندانِ چوب خورده ، سلام برآن  سرِ بالاى نیزه رفته، سلام بر آن بدن هاى برهنه و عریانى که در بیابان ها(ىِ کربلاء) گُرگ هاى تجاوزگر به آن دندان مى آلودند، و درندگان خونخوار بر گِردِ آن مى گشتند، سلام برتو اى مولاى من و برفرشتـگانى که بر گِـردِ بارگاه تو پَر مى کِشند ، و اطرافِ تُربتـت اجتماع کرده اند،

الطّـآئِفینَ بِعَرْصَتِک َ ، الْوارِدینَ لِزِیارَتِک َ ، أَلسَّلامُ عَلَیْک َ فَإِنّی قَصَدْتُ إِلَیْک َ ، وَ رَجَوْتُ الْفَوْزَ لَدَیْک َ، أَلسَّلامُ عَلَیْک َ سَلامَ الْعارِفِ بِحُرْمَتِک َ ، الْمُخْلِصِ فی وَِلایَـتِک َ، الْمُتَقَرِّبِ إِلَى اللهِ بِمَحَبَّـتِک َ ، الْبَرىءِ مِنْ أَعْدآئِـک َ ، سَلامَ مَنْ قَلْبُهُ بِمُصابِک َ مَقْرُوحٌ ، وَ دَمْعُهُ عِنْدَ ذِکْرِک َ مَسْفُوحٌ ، سَلامَ الْمَفْجُوعِ الْحَزینِ ، الْوالِهِ الْمُسْتَکینِ ، سَلامَ مَنْ لَوْ کانَ مَعَکَ بِالطُّفُوفِ ،  لَوَقاک َ بِنَفْسِهِ حَدَّ السُّیُوفِ ، وَ بَذَلَ حُشاشَتَهُ دُونَکَ لِلْحُتُوفِ ، وَ جاهَدَ بَیْنَ یَدَیْک َ ، وَ نَصَرَک َ عَلى مَنْ بَغى عَلَیْک َ ، وَ فَداک َ بِرُوحِهِ وَ جَسَدِهِ وَ مالِهِ وَ وَلَدِهِ ، وَ رُوحُهُ لِرُوحِک َ فِدآءٌ ، وَ أَهْلُهُ لاَِهْلِک َ وِقآءٌ ، فَلَئِنْ أَخَّرَتْنِى الدُّهُورُ ، وَ عاقَنی عَنْ نَصْرِک َ الْمَقْدُورُ ، وَ لَمْ أَکُنْ لِمَنْ حارَبَک َ مُحارِباً، وَ لِمَنْ نَصَبَ لَک َ الْعَداوَةَ مُناصِباً ، فَلاََ نْدُبَنَّک َ صَباحاً وَ مَسآءً ، وَ لاََبْکِیَنَّ لَک َ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً ، حَسْرَةً عَلَیْک َ ، وَ تَأَسُّفاً عَلى ما دَهاک َ وَ تَلَهُّفاً ، حَتّى أَمُوتَ بِلَوْعَةِ  الْمُصابِ ، وَ غُصَّةِ الاِکْتِیابِ ، أَشْهَدُ أَ نَّک َ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلوةَ ، وَ اتَیْتَ الزَّکوةَ ، وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ ، وَ نَهَیْتَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ الْعُدْوانِ، وَ أَطَعْتَ اللهَ وَ ما عَصَیْتَهُ، وَ تَمَسَّکْتَ    بِهِ وَ بِحَبْلِهِ فَأَرْضَیْتَهُ، وَ خَشیتَهُ وَ راقَبْتَهُ وَ اسْتَجَبْتَهُ ، وَ سَنَنْتَ السُّنَنَ ، وَ أَطْفَأْتَ الْفِتَنَ ، وَ دَعَوْتَ إِلَى الرَّشادِ ، وَ أَوْضَحْتَ سُبُلَ السَّدادِ ، وَ جاهَدْتَ فِى اللهِ حَقَّ الْجِهادِ ، وَ کُنْتَ للهِِ طآئِعاً ، وَ لِجَدِّک َ مُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ تابِعاً ، وَ لِقَوْلِ أَبـیک َ سامِعاً ، وَ إِلى وَصِیَّةِ أَخیک َ مُسارِعاً ، وَ لِعِمادِ الدّینِ رافِعاً ، وَ لِلطُّغْیانِ قامِعاً ، وَ لِلطُّغاةِ مُقـارِعاً ، وَ لِلاُْ مَّةِ ناصِحاً ، وَ فی غَمَراتِ الْمَوْتِ سابِحاً ، وَ لِلْفُسّاقِ مُکافِحاً ، وَ بِحُجَجِ اللهِ قآئِماً ، وَ لِـلاِْسْلامِ وَ الْمُسْلِمینَ راحِماً ،

و در آستانِ تو طواف مى کنند، و براى زیارت تو وارد مى شوند، سلام برتو من به سوى تو رو آورده ام، وبه رستگارى درپیشگاه توامیدبسته ام، سلام برتو سلامِ آن کسى که به حُرمتِ توآشناست، و درولایت ودوستىِ تومُخلص و بى ریا است ، وبه سببِ محبّت و ولاى تو به خدا تقرّب جسته، و ازدشمنانت بیزاراست، سلام کسیکه قلبش ازمصیبت تو جریحه دار، و اشکش به هنگام یادتو جارى است، سلام کسیکه دردناک وغمگین وشیفته وفروتن است، سلام کسیکه اگرباتودرکربلاء مى بود، باجانش(دربرابرِ)تیزىِ شمشیرها ازتو محافظت مى نمود،و نیمه جانش رابه خاطرتوبدست مرگ مى سپرد، و دررکاب تو جهاد میکرد، و تورابرعلیه ستمکاران یارى داده،جان وتن ومال وفرزندش رافداى تو مى نمود، وجانش فداى جان تو، وخانواده اش سپربلاىِ اهل بیت تومى بود، اگرچه زمانه مرابه تأخیر انداخت، ومُقدَّرات الهى مراازیارىِ تو بازداشت، ونبودم تاباآنانکه باتو جنگیدند بجنگم، وباکسانیکه باتواظهاردشمنى کردندخصومت نمایم،(درعوض)صبحوشام برتومویِه میکنم، وبه جاى اشک براى توخون گریه میکنم، ازروى حسرتوتأسّفوافسوس برمصیبت هائى که برتو واردشد،تاجائى که ازفرط اندوهِ مصیبت، وغموغصّه شدّتِ حزن جان سپارم،گواهى میدهم که تو نماز رابپاداشتى، وزکات دادى، وامربه معروف کردى، واز منکر وعداوت نَهى نمودى، واطاعتِ خداکردى ونافرمانىوى ننمودى،وبه خداوریسمان اوچنگ زدى تا وى  را راضى  نمودى، و از وى درخوف و خشیَت بوده نظاره گر ِاو بودى، واو را اجابت نمودى، وسنّتهاى نیکو بوجود آوردى، وآتشهاى فتنه را خاموش نمودى، ودعوت به هدایت و استقامت کردى، و راههاى صواب و حقّ را روشن وواضح گرداندى، ودرراه خدا بحقّ جهاد نمودى، وفرمانبردارِخداوند، و پیرو جدّت محمّدبن عبدالله بودى، و شنواى کلام پدرت على بودى، و پیشى گیرنده به(انجامِ) سفارش برادرت امام حسن بودى، ورفعت دهنده پایه شرافتِ دین، و خوار وسرکوب کننده طغیان، وکوبنده سرکشان، وخیرخواهو نصیحت گرِاُمّت بودى، درهنگامى که در شدائدِ مرگ دستوپا میزدى ، و مبارزه کننده با فاسقان بودى، وقیام کننده باحُجَج وبراهین الهى ، وترحُّم کننده بر اسلامومسلمین بودى،

وَ لِلْحَقِّ ناصِراً ، وَ عِنْدَ الْبَلآءِ صابِراً ، وَ لِلدّینِ کالِئاً ، وَ عَنْ حَوْزَتِهِ مُرامِیاً ، تَحُوطُ الْهُدى وَ تَنْصُرُهُ ، وَ تَبْسُطُ الْعَدْلَ وَ تَنْشُرُهُ ، وَ تَنْصُرُ الدّینَ وَ تُظْهِرُهُ ، وَ تَکُفُّ الْعابِثَ وَ تَزْجُرُهُ ، وَ تَأْخُذُ لِلدَّنِىِّ مِنَ الشَّریفِ ، وَ تُساوی فِى الْحُکْمِ بَیْنَ الْقَوِىِّ وَ الضَّعیفِ ، کُنْتَ رَبیعَ الاَْیْتامِ ، وَ عِصْمَةَ الاَْ نامِ ، وَ عِزَّ الاِْسْلامِ ، وَ مَعْدِنَ الاَْحْکامِ ، وَ حَلیفَ الاِْنْعامِ ، سالِکاً طَرآئِقَ جَدِّک َ وَ أَبیک َ، مُشْبِهاً فِى الْوَصِیَّةِ لاَِخیـک َ ، وَفِىَّ الذِّمَـمِ ، رَضِىَّ الشِّیَمِ ، ظاهِرَ الْکَرَمِ ، مُتَهَجِّداً فِى الظُّلَمِ ، قَویمَ الطَّرآئِقِ ، کَریمَ الْخَلائِقِ ، عَظیمَ السَّوابِقِ ، شَریفَ النَّسَبِ ، مُنیفَ الْحَسَبِ ، رَفیعَ الرُّتَبِ ، کَثیرَ الْمَناقِبِ ، مَحْمُودَ الضَّرآئِبِ ، جَزیلَ الْمَواهِبِ ، حَلیمٌ رَشیدٌ مُنیبٌ ، جَوادٌ عَلیمٌ شَدیدٌ ، إِمامٌ شَهیدٌ، أَوّاهٌ مُنیبٌ ، حَبیبٌ مَهیبٌ ، کُنْتَ لِلرَّسُولِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ وَلَداً ، وَ لِلْقُرْءانِ سَنَداً ]مُنْقِذاً  :خل[ وَ لِلاُْ مَّةِ  عَضُداً ، وَ فِى الطّاعَةِ مُجْتَهِداً ، حافِظاً لِلْعَهْدِ وَالْمیثاقِ ، ناکِباً عَنْ سُبُلِ الْفُسّاقِ ]وَ  :خل[ باذِلاً لِلْمَجْهُودِ ، طَویلَ الرُّکُوعِ وَ السُّجُودِ ، زاهِداً فِى الدُّنْیا زُهْدَ الرّاحِلِ عَنْها ، ناظِراً إِلَیْها بِعَیْنِ الْمُسْتَوْحِشینَ مِنْها ، امالُک َ عَنْها مَکْفُوفَةٌ ، وَ هِمَّتُک َ عَنْ زینَتِها مَصْرُوفَةٌ ، وَ أَلْحاظُک َ عَنْ بَهْجَتِها مَطْرُوفَةٌ ، وَ رَغْبَتُک َ فِى الاْخِرَةِ  مَعْرُوفَةٌ ، حَتّـى إِذَا الْجَوْرُ مَدَّ باعَهُ ، وَ أَسْفَرَ الظُّلْمُ قِناعَهُ ، وَ دَعَا الْغَىُّ أَتْباعَهُ ، وَ أَنْتَ فی حَرَمِ جَدِّک َ  قاطِنٌ ، وَ لِلظّـالِمینَ مُبایِنٌ ، جَلیسُ الْبَیْتِ وَ الْمِحْـرابِ ، مُعْتَزِلٌ عَنِ اللَّـذّاتِ وَ الشَّـهَواتِ ، تُنْکِـرُ الْمُنْکَـرَ بِقَلْبِـک َ وَ لِسانِک َ ، عَلى حَسَبِ طاقَتِـک َ وَ إِمْکانِـک َ ، ثُمَّ اقْتَضاک َ الْعِلْمُ  لِـلاِْنْکارِ، وَ لَزِمَک َ ]أَلْزَمَک َ  :ظ [أَنْ  تُـجـاهِدَ الْـفُجّـارَ ، فَـسِـرْتَ فـی أَوْلادِکَ وَ أَهـالیـک َ ،

  یارى گرِ حق بودى، در هنگام بلاء شکیبا و صابر، حافظ و مراقب دین، و مدافع حریم آئین بودى،(طریقِ) هدایت را حفظ  نموده  یارى  مینمودى، عدل و داد را گسترش  داده و وسعت مى بخشیدى، دین و آئینِ الهى رایارى نموده آشکارمى نمودى، یاوه گویان را (ازادامه راه) بازداشته جلوگیرى میکردى، حقّ ضعیف را از قوى باز میستاندى، در قضاوت و داورى بین ضعیف و قوى برابر حُکم  مینمودى، تو بهار ِسر سبز ِیتیمان  بودى، نگاهبان و حافظ  مردم  بودى، مایه  عـزّت و سرافرازى  اسلام، معدنِ  احکام  الهى، هم پیمان  نیکى و احسان بودى، پوینده طریقه جدّ و پدرت و در سفارشات و وصایا همسانِ  برادرت بودى، وفادار به پیمانها، داراى سجایاىِ پسندیده، و باجود و کَرَمِ  آشکار بودى، شب  زنده دار (به عبادت) در دلِ  شبهاىِ تاریک، معتدل ومیانه رودرروشها،باسجایاواخلاقِ کریمانه،داراى سوابقِ باعظمتوارزشمند، داراى نَسَبِ شریف، وحَسَبِ والا، بادرجات ورتبه هاىِ رفیع وعالى، مناقب وفضائلِ بسیار، سِرِشتهاو طبیعتهاى  مورد ستایش، و با عطایا و مواهبِ بزرگ بودى،حلیموصبور،هدایت شده،بازگشت کننده  بسوى خدا، باجود و سخاوت ـ دانا ـ توانا و قاطع،پیشواى شهید،بسیارنالانوگریان در پیشگاه خداوند، محبوب و باهیبت بودى، تو براى  پیامبر که  درودخدابراووآل اوبادفرزند،و براى قرآن پشتوانه]نجات دهنده[،و براى  امّتِ  اسلام  بازوى توانا، ودرطاعتِ  حقّ کوشا بودى، توحافظِ عهد وپیمانِ الهى، دورى کننده ازطُرُقِ فاسقان بودى، ]و[ توآنچه درتوان  داشتى (براى اِعلاءِکلمه حقّ) بذل نمودى، داراى رکوع و سجود طولانى بودى، تو مانند کسیکه  ازدنیا رخت برخواهد بست ازآن روگردان بودى، و مانندکسانیکه ازدنیادروحشت وهراس بسر میبرند به آن نگاه میکردى، آرزوهایت از (تعلّق به) دنیا بازداشته شده، وهمّت وکوششت از زیوردنیا رو گردانده بود، دیدگانت ازبهجت و سروردنیابربسته، واشتیاقومِیلَت به آخرت شهره آفاق است، تا آنکه جور و ستم دستِ تعدّى دراز نمود، وظلم وسرکشى نقاب از چهره برکشید ، وضـلالت و گمـراهى پیروان خویش را فرا خواند ، با آنـکه تو در حَرَمِ جدّت متوطّن بودى، و از ستمکاران فاصله گرفته بودى، و مُلازمِ منزل ومحرابِ عبادت بوده، واز لذّتها وشهوات دنیوى کناره گیربودى، وبرحسب طاقت وتَوانَت مُنکَر راباقلب وزبانت انکارمى نمودى، پس ازآن علمودانشت اقتضاى انکارِ آشکارنمود، و برتو لازم گشت ]لازم نمود[ بابدکاران رویاروى جهادکنى، بنابراین درمیان فرزندان و خانواده ات،

 وَ شیعَـتِک َ وَ مَوالیک َ وَ صَدَعْتَ بِالْحَـقِّ وَ الْبَـیّـِنَـةِ ، وَ دَعَوْتَ إِلَى اللهِ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، وَ أَمَرْتَ بِإِقامَةِ الْحُدُودِ ، وَ الطّاعَةِ لِلْمَعْبُودِ، وَ نَهَیْتَ عَنِ الْخَبآئِثِ وَ الطُّـغْیانِ، وَ واجَهُـوک َ بِالظُّـلْمِ وَ الْعُـدْوانِ، فَجاهَدْتَهُمْ بَعْدَ الاْیعازِ لَهُمْ ]الاْیعادِ إِلَیْهِمْ : خل [  ، وَ تَأْکیدِ الْحُجَّةِ عَلَیْهِمْ ، فَنَکَثُوا ذِمامَک َ وَ بَیْعَتَک َ ، وَ أَسْخَطُوا رَبَّک َ وَ جَدَّ ک َ ، وَ بَدَؤُوک َ بِالْحَرْبِ ، فَثَبَتَّ لِلطَّعْنِ وَالضَّرْبِ ، وَ طَحَنْتَ جُنُودَ الْفُـجّارِ ، وَاقْتَحَمْتَ قَسْطَلَ الْغُبارِ ، مُجالِداً بِذِى الْفَقارِ ، کَأَنَّک َ عَلِىٌّ الْمُخْتارُ ، فَلَمّا رَأَوْک َ ثابِتَ الْجاشِ، غَیْرَ خآئِف وَ لا خاش ، نَصَبُوا لَک َ غَوآئِلَ مَکْرِهِمْ ، وَ قاتَلُوکَ بِکَیْدِهِمْ وَ شَرِّهِمْ، وَ أَمَرَ اللَّعینُ جُنُودَهُ ، فَمَنَعُوک َ الْمآءَ وَ وُرُودَهُ ، وَ ناجَزُوک َ الْقِتالَ ، وَ عاجَلُوک َ النِّزالَ ، وَ رَشَقُوک َ بِالسِّهامِ وَ النِّبالِ ، وَ بَسَطُوا إِلَیْک َ أَکُفَّ الاِصْطِلامِ، وَ لَمْ یَرْعَوْا لَک َ ذِماماً، وَ لاراقَبُوا فیک َ أَثاماً، فی قَتْلِهِمْ أَوْلِیآءَک َ ، وَ نَهْبِهِمْ رِحالَک َ ، وَ أَنْتَ مُقَدَّمٌ فِى الْهَبَواتِ ، وَ مُحْتَمِلٌ لِلاَْذِیّاتِ ، قَدْ عَجِبَتْ مِنْ صَبْرِک َ مَلآئِکَةُ السَّماواتِ، فَأَحْدَقُوا بِک َ مِنْ کُلّ ِالْجِهاتِ ، وَ أَثْخَنُوک َ بِالْجِراحِ ، وَ حالُوا بَیْنَک َ وَ بَیْنَ الرَّواحِ ، وَ لَمْ یَبْقَ لَک َ ناصِرٌ ، وَ أَنْتَ مُحْتَسِبٌ صابِرٌ ، تَذُبُّ عَنْ نِسْوَتِک َ وَ أَوْلادِک َ ، حَتّى نَکَسُوکَ عَنْ جَوادِک َ، فَهَوَیْتَ إِلَى الاَْرْضِ جَریحاً ، تَطَؤُک َ الْخُیُولُ بِحَوافِرِها، وَ تَعْلُوکَ الطُّغاةُ بِبَواتِرِها ، قَدْ رَشَحَ لِلْمَوْتِ جَبینُک َ ، وَ اخْتَلَفَتْ بِالاِنْقِباضِ وَ الاِنْبِساطِ شِمالُک َ وَ یَمینُک َ ، تُدیرُ طَرْفاً خَفِیّاً إِلى رَحْلِک َ وَ بَیْتِک َ ، وَ قَدْ شُغِلْتَ بِنَفْسِک َ عَنْ وُلْدِک َ وَ أَهالیک َ ، وَ أَسْرَعَ فَرَسُک َ شارِداً ، إِلى خِیامِک َ قاصِداً ، مُحَمْحِماً باکِیاً ، فَلَمّا رَأَیْنَ النِّـسآءُ جَوادَک َ مَخْزِیّاً ،

وپیروان ودوستانت روانه شدى، وحقّوبرهان را آشکارنمودى، وباحکمت وپندواندرزِ نیکو (مردم را) بسوىِ خدا فراخواندى، وبه برپادارىِ حدودِ الهى ، و طاعتِ معبود امر نمودى ، و از پلیدى ها و سرکشى نهى فرمودى، ولى آنهابه ستم ودشمنى رویاروىِ تو قرار گرفتند، پس تو نیزباآنان به جهاد برخاستى پس ازآنکه(حقّ را)به آنان گوشزد نمودى ]آنها رابه عـذابِ الهى تهدید نمودى[، و حجّت را بر آنها مؤکّد فرمودى، ولى عهد و پیمان وبیعت تو را شکستند،و پروردگار تو جدّت را بخشم آوردند و با تو ستیز آغازیدند، پس توبه جهت زدوخورد و پیکار استوار شدى، ولشکریان  فاجر راخورد و آسیا نمودى، ودرگَرد وغُبار ِنبرد فرو رفتى، وچنان  با ذوالفقار جنگیدى، که  گویا علىّ مرتضى هستى، پس چون تورابا قلبى  مطمئن، بدون  ترس وهراس یافتند،شرورِمکروحیله شان رابرتوبرافراشتندوازدرِنیـرنگ وفسادباتو قتال نمودند، وآن ملعون لشکریانش رافرمان داد، تاتورا ازآبواستفاده آن منع نمودند،وباتوقتال نمودند، وبه جنگومبارزه باتوشتافتند، وتیرهاوخدنگهابسوى توپرتاب نمودند، وبراى  استیصال وناچار نمودن تو دست دراز کردند، و حُرمتى براى تومراعات نکردند، وازهیچ گناهى درموردتوخوددارى ننمودند، چه درکشتن آنهادوستانت را، و چه درغارت اثاثیه خیمه هایت، (بارى)تودرگَرد وغُبارهاى جنگ پیش تاختى، وآزارواذیّتهاى فراوانى تحمّل نمودى، آنچنانکه  فرشتگانِ  آسمانها ازصبر و شکیبائى توبه شگفت آمدند،پس دشمنان از همه  طرف  به  تو هجوم آوردند، و تورا به سبب زخم ها و جراحتها ناتوان نمودند، و راه خلاص ورفتن  برتو  بستند، تاآنکه هیچ یاورى برایت نماند، ولى توحسابگر(عمل خویش براى خدا)و صبوربودى، اززنان وفرزندانت دفاع وحمایت مینمودى، تاآنکه تورااز اسبِ سوارى ات سرنگون نمودند، پس بابدن مجروح برزمین سقوط کردى، درحالیکه اسبها تورابا سُم هاى خویش کوبیدند،وسرکشان باشمشیرهاى تیزِشان برفرازت شدند، پیشانىِ تو به عرقِ مرگ مرطوب شد، و دستانِ چپ و راستت به باز و بسته شدن در حرکت بود ، پس گوشـه نظرى به جانب خِیام و حَرَمَت گرداندى، در حالیکه از زنان و فرزندانت(روگردانده)به خویش مشـغول بودى ، اسبِ سوارى ات با حال نفرت شتافت ، شیـهه کشان و گریـان، بجانبِ خیمه ها رو نمود ، پس چون بانوانِ حَرَم اسبِ تیز پاى تو را خوار و زبون بدیدند،

وَ نَظَرْنَ سَرْجَک َ عَلَیْهِ مَلْوِیّاً ، بَرَزْنَ مِنَ الْخُدُورِ ، ناشِراتِ الشُّعُورِ عَلَى الْخُدُودِ ، لاطِماتِ الْوُجُوهِ سافِرات ، وَ بِالْعَویلِ داعِیات ، وَ بَعْدَالْعِزِّ مُذَلَّلات، وَ إِلى مَصْرَعِک َ مُبادِرات، وَ الشِّمْرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِکَ، وَ مُولِـغٌ سَیْفَهُ عَلى نَحْرِک َ ، قابِضٌ عَلى شَیْبَتِک َ بِیَدِهِ ، ذابِـحٌ لَک َ بِمُهَنَّدِهِ ، قَدْ سَکَنَتْ حَوآسُّک َ، وَ خَفِیَتْ أَنْفاسُک َ ، وَ رُفِـعَ عَلَى الْقَناةِ رَأْسُک َ ، وَ سُبِىَ أَهْلُک َ کَالْعَبیدِ ، وَ صُفِّدُوا فِى الْحَدیدِ ، فَوْقَ أَقْتابِ الْمَطِیّاتِ ، تَلْفَحُ وُجُوهَهُمْ حَرُّ الْهاجِراتِ، یُساقُونَ فِى الْبَراری وَالْفَلَواتِ ، أَیْدیهِمْ مَغلُولَةٌ إِلَى الاَْعْناقِ ، یُطافُ بِهِمْ فِى الاَْسْواقِ ، فَالْوَیْلُ لِلْعُصاةِ الْفُسّاقِ ، لَقَدْ قَتَلُوا بِقَتْلِک َ الاِْسْلامَ ، وَ عَطَّلُوا الصَّلوةَ وَ الصِّیامَ ، وَ نَقَضُوا السُّنَنَ وَ الاَْحْکامَ، وَ هَدَمُوا قَواعِدَ الاْیمانِ، وَ حَرَّفُوا ایاتِ الْقُرْءانِ ، وَ هَمْلَجُوا فِى الْبَغْىِ وَالْعُدْوانِ ، لَقَدْ أَصْبَحَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِوَ الِهِ مَوْتُوراً ، وَ عادَ کِتابُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ مَهْجُوراً ، وَ غُودِرَ الْحَقُّ إِذْ قُهِرْتَ مَقْهُوراً ، وَ فُقِدَ بِفَقْدِکَ التَّکْبیرُ وَالتَّهْلیلُ ، وَالتَّحْریمُ وَالتَّحْلیلُ ، وَالتَّنْزیلُ وَالتَّأْویلُ ، وَ ظَهَرَ بَعْدَکَ التَّغْییرُ وَالتَّبْدیلُ ، وَ الاِْلْحادُ وَالتَّعْطیلُ ، وَ الاَْهْوآءُ وَ الاَْضالیلُ ، وَ الْفِتَنُ وَ الاَْباطیلُ، فَقامَ ناعیک َ عِنْدَ قَبْرِ جَدِّک َ الرَّسُولِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ ، فَنَعاک َ إِلَیْهِ بِالدَّمْعِ الْهَطُولِ ، قآئِلا یا رَسُولَ اللهِ قُتِلَ سِبْطُک َ وَ فَتاک َ ، وَ اسْتُبیحَ أَهْلُک َ وَ حِماک َ ، وَ سُبِیَتْ بَعْدَک َ ذَراریک َ ، وَ وَقَعَ الْمَحْذُورُ بِعِتْرَتِک َ وَ ذَویک َ ، فَانْزَعَجَ الرَّسُولُ ، وَ بَکى قَلْبُهُ الْمَهُولُ ، وَ عَزّاهُ بِک َ الْمَلآئِکَةُ وَ الاَْنْبِیآءُ، وَ فُجِعَتْ بِک َ اُمُّک َ الزَّهْرآءُ، وَ اخْتَلَفَتْ جُنُودُ الْمَلآئِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، تُعَزّی أَباک َ أَمیرَالْـمُـؤْمِنینَ ، وَ اُقیمَتْ لَک َ الْمَـاتِمُ فی أَعْلا  عِلِّیّینَ ،

و زینِ تورابراو واژگونه یافتند، ازپسِ پرده ها(ىِ خیمه) خارج شدند،درحالیکه  گیسوان برگونه هاپراکنده نمودند، بر صورت ها طپانچه مى زدندو نقاب ازچهره هاافکنده بودند، وبصداى  بلندشیون میزدند،وازاوجِ عزّت به حضیض ذلّت درافتاده بودند،وبه سوىِ قتلگاه تو مى شتافتند، درهمان حال شِمرِملعون برسینه مبارکت نشسته،وشمشیرخویش رابرگلـویت سیراب  مینمود، بادستى  مَحاسنِ شریفت را درمُشت میفِشرد،(وبادست دیگر)باتیغِ آخته اش سراز بدنت جدامى کرد، تمامِ اعضاوحواسّت ازحرکت ایستاد، نَفَسهاىِ مبارکت درسینه پنهان شد ،وسرِمقدّست برنیزه بالارفت، اهلوعیالت چون بردِگان به اسیرى رفتند، ودرغُل وزنجیرآهنین برفرازجهازِشتران دربندشدند، گرماى (آفتابِ) نیمروز چهره هاشان مى سوزاند ، درصحراها وبیابانها کشیده میشدند، دستانشان به گَردَنهازنجیرشده،درمیان بازارها گردانده میشدند،اىواى براین سرکشان گناهکار!،چه اینکه باکُشتنِ تواسلام را کُشتند، ونمازوروزه(خدا)رابدون یاوررهانمودند،وسُنّتهاواحکام(دین) راازبین برده شکستند، و پایه هاىِ ایمان را منهدم نمودند، و آیاتِ قرآن را تحریف کرده، در (وادىِ)جنایت وعداوت پیش تاختند، براستى رسولِ خدا «که درودخدابراو وآل اوباد» (با شهادتِ تو) تنهاماند!(یامظلومواقع شد)، وکتاب خداوندِعزّوجلّ مَتروک گردید، وآنگاه که تومقهورومغلوب گشتى، حقّ وحقیقت موردِخیانت واقع شد، وبه فقدانِ توتکبیرِخداوکلمه توحید، حراموحلالِ دین، وتنزیل وتأویلِ قرآن جملگى ازبین رفت، و پس ازتو تغییروتبدیلِ (احکام)، کفرو اِلحاد وبى سرپرستىِ دین، هوىوهوس هاوگمراهیها، فتنه هاوباطلهاجملگى (برصفحه روزگار) ظاهرشد، پس پیکِ مرگ نزدِ قبرِجدّت رسول خدا «که رحمتِ بى پایانِ خداوندى  براووآلِ اوباد» ایستاد، وبااشکِ  ریزان خبرِمرگِ تورابهوى داد، واینگونه گفت که: اى رسولِ خدا! دخترزاده جوانمردت شهید  شد، خاندان وحَریمَت مُباح گردید، پس ازتو فرزندانت به اسیرى رفتند، و وقایع ناگوارى به عترت وخانواده اتواردشد، پس(از شنیدنِ این خبر) رسول خدا مضطرب وپریشان گردید، و قلبِ هراسناکَش بگریست، وفرشتگان وانبیاء (بخاطـر مصیبتِ تو) او راتسلـیت وتعـزیت گفـتند، و مادرت زهـراء (ازانـدوهِ مصیبـتِ تو) دردنـاک شد ، و دستـه هاىِ ملائکه مقـرّبین در آمد و شد بودند، پـدرت امیرمؤمنـان راتعزیت میگفتند، مجالسِ ماتم وسوگوارى براىِ تو در اعلاعلیّین برپا شد،

وَ لَطَمَتْ عَلَیْک َ الْحُورُ الْعینُ، وَ بَکَتِ السَّمآءُ وَ سُکّانُها، وَ الْجِنانُ وَ خُزّانُها ، وَ الْهِضابُ وَ أَقْطارُها، وَ الْبِحارُ وَ حیتانُها، ]وَ مَکَّةُ وَ بُنْیانُها، :خل [وَ الْجِنانُ وَ وِلْدانُها ، وَ الْبَیْتُ وَ الْمَقامُ، وَ الْمَشْعَرُ الْحَرامُ، وَ الْحِـلُّ وَ الاِْحْرامُ ، أَللّـهُمَّ فَبِحُرْمَةِ هذَا الْمَکانِ الْمُنیفِ ، صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد، وَاحْشُرْنی فی زُمْرَتِهِمْ، وَ أَدْخِلْنِى الْجَنَّةَ بِشَفاعَتِهِمْ، أَللّهُمَّ إِنّی أَتَوَسَّلُ إِلَیْک َ یا أَسْرَعَ الْحاسِبینَ ، وَ یاأَکْرَمَ الاَْکْرَمینَ ، وَ یاأَحْکَمَ الْحاکِمینَ، بِمُحَمَّدخاتَِمِ النَّبِیّینَ ، رَسُولِک َ إِلَى الْعالَمینَ أَجْمَعینَ ، وَ بِأَخیهِ وَابْنِ عَمِّهِ الاَْنْزَعِ الْبَطینِ ، الْعالِمِ الْمَکینِ ، عَلِىّ أَمیرِالْمُؤْمِنینَ، وَ بِفاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ الْعـالَمینَ ، وَ بِالْحَسَنِ الزَّکِىِّ عِصْمَةِ الْمُتَّقینَ ، وَ بِأَبی عَبْدِاللهِ الْحُسَیْنِ أَکْرَمِ الْمُسْتَشْهَدینَ ، وَ بِأَوْلادِهِ الْمَقْتُولینَ ، وَ بِعِتْرَتِهِ الْمَظْلُومینَ ، وَ بِعَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ زَیْنِ الْعابِدینَ ، وَ بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِىّ قِبْلَةِ الاَْوّابینَ ، وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّد أَصْدَقِ الصّادِقینَ ، وَ مُوسَى بْنِ جَعْفَر مُظْهِرِ الْبَراهینِ ، وَ عَلِىِّ بْنِ مُوسى ناصِرِالدّینِ، وَ مُحَمَّدِبْنِ عَلِىّ قُدْوَةِ الْمُهْتَدینَ، وَ عَلِىِّ بْنِ مُحَمَّد أَزْهَدِ الزّاهِدینَ ، وَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِىّ وارِثِ الْمُسْتَخْلَفینَ، وَالْحُجَّةِ عَلَى الْخَلْقِ أَجْمَعینَ، أَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدوَالِ مُحَمَّدالصّادِقینَ الاَْبَرّینَ ، الِ طه وَ یس ، وَ أَنْ تَجْعَلَنی فِى الْقِیامَةِ مِنَ الاْمِنینَ الْمُطْمَئِنّینَ، الْفآئِزینَ الْفَرِحینَ الْمُسْتَبْشِرینَ، أَللّهُمَّ اکْتُبْنی فِى الْمُسْلِمینَ، وَ أَلْحِقْنی بِالصّالِحینَ ، وَاجْعَلْ لی لِسانَ صِدْق فِى الاْخِرینَ ، وَانْصُرْنی عَلَى الْباغینَ،وَاکْفِنی کَیْدَ الْحاسِدینَ ، وَاصْرِفْ عَنّی مَکْرَ الْماکِرینَ ، وَاقْبِضْ عَنّی أَیْدِىَ الظّالِمینَ ، وَاجْمَعْ بَیْنی وَ بَیْنَ السّادَةِ الْمَیامینِ فی أَعْلا عِلِّیّینَ،

و حورالعین به جهت تو به سر و صورت زدند، (در عزاىِ تو) آسمان و ساکنانش، بهشت ها و نگـهبانانش، کوه ها و کوهپایه ها، دریا ها و ماهیانش، ]شهرمکّه و پایه هایش[، فردوس ها و جوانانش، خانه کعبه و مقام ابراهیم، و مشعرالحرام ، و حلّ و حَرَم جملـگى گریستند، بار خدایا! به حُرمتِ این مکـانِ رفـیع ، بر محمّد و آلِ او رحـمت فرست ، و مرا در زمره آنان محـشور فرما، و به شفـاعت و وساطتِ آنها مرا داخلِ بهشت گردان ، بار خدایا! من به تو توسّل مى جویم اى سریعـترینِ حسابگران ، و اِى بخشـنده ترینِ کَـریمان ، و اِى فرمانـرواى حـاکمان، به (حقِّ) محمّد آخرینِ پیامبران، و فرستاده تو بسوىِ تمامِ جهان ها، و به (حقِّ) برادرش  و پسرعمویش آن بلند پیشانىِ میان پُر ، آن دانشمندِ عالى مرتبه ، یعنى علىّ فرمانـرواىِ مؤمنان ، و به (حقِّ) فاطمه سـروَرِ بانوانِ جهانیان ، و به (حقِّ) حسـنِ مجتـبى که پاک و مبرّا و پناهگـاه مُتّقین اسـت ، و به (حقِّ) أبی عبدالله الحسین گـرامیترینِ شهداء ، و به (حقِّ) فرزنـدانِ مقتولش ، و خانـواده مظـلومش، و به (حقّ) على بن الحسـین زیورِ عابدان ، و به محمّد بن علـى قبـله توبه کنندگان ، و جعفر بن محمّد راستگـوترینِ صادقان ، و موسى بن جعفر آشکار کننده دلائل و براهین ، و على بن موسى یاورِ دین ، و محمّد بن على اُسوه و الگوىِ هدایت شونـدگان ، و على بن محمّد زاهـدترینِ پارسایان ، و حسـن بن على وارثِ جانشینان ، و حُجّتِ خدا بر تمامِ آفریدگان ، اینکه درود فرستى بر محـمّد و آلِ او، آن راستـگویانِ نیـکوکار ، هـمان آلِ طه و یس ، و اینکه مرا در قیامت از کسانى قرار دهى که (از عذابِ تو) ایمن  و با آرامشِ  خاطر و رستگار و مسرور و بشارت یافـته اند ، بارخدایا! (نامِ) مـرا در زُمـره مسلـمین نگاشته ، و مرا به صالـحین ملـحق فرما ، و نامِ مرا بر زبان اُمّتهاى آتیه نیکو قرار ده ، و مـرا بر علـیه ظالمین یارى ده ، و از مکرِ حسـودان حفـظ فرما ، و (نیـز) حیله حیـله گران  را از من برگـردان ، و دست ستمـکاران را از مـن (دور) نگهدار، و بینِ من و آن سـرورانِ با میمنت در اعلاعلیّین جمع بفرما،

مَعَ الَّذینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیّینَ وَالصِّدّیقینَ وَالشُّهَدآءِ وَالصّالِحینَ، بِرَحْمَتِک َ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ، أَللّهُمَّ إِنّی اُقْسِمُ عَلَیْک َ بِنَبِیِّک َ الْمَعْصُومِ، وَ بِحُکْمِک َ الْمَحْتُومِ، وَنَهْیِک َ الْمَکْتُومِ ، وَ بِهذَا الْقَبْرِ الْمَلْمُومِ ، الْمُوَسَّدِ فی کَنَفِهِ الاِْمامُ الْمَعْصُومُ، الْمَقْتُولُ الْـمَظْلُومُ، أَنْ تَکْشِفَ ما بی مِنَ الْغُمُومِ ، وَ تَصْرِفَ عَنّی شَرَّ الْقَدَرِ الْمَحْتُومِ، وَ تُجیرَنی مِنَ النّارِ ذاتِ السَّمُومِ، أَللّــهُمَّ جَلِّلْنی بِنِعْمَتِک َ، وَ رَضِّنی بِقَسْمِک َ ، وَ تَغَمَّدْنی بِجُودِک َ وَ کَرَمِک َ ، وَ باعِدْنی مِنْ مَکْرِک َ وَ نِقْمَتِک َ ، أَللّهُمَّ اعْصِمْنی مِنَ الزَّلَلِ ، وَ سدِّدْنی فِى الْقَوْلِ وَالْعَمَلِ ، وَافْسَحْ لی فی مُدَّةِ الاَْجَلِ ، وَ أَعْفِنی مِنَ الاَْوْجاعِ وَالْعِلَلِ، وَ بَلِّغْنی بِمَوالِىَّ وَ بِفَضْلِک َ أَفْضَلَ الاَْمَلِ ، أَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد وَاقْبَلْ تَوْبَتی ، وَارْحَمْ عَبْرَتی ، وَ أَقِلْنی عَثْرَتی ، وَ نَفِّسْ کُرْبَتی ، وَاغْفِرْلی خَطیئَتی، وَ أَصْلِـحْ لی فی ذُرِّیَّتی، أَللّـهُمَّ لاتَدَعْ لی فی هذَاالْمَشْهَدِ الْمُعَظَّمِ ، وَالْمَحَلِّ الْمُـکَرَّمِ ذَنْباً إِلاّ غَفَرْتَهُ، وَ لاعَیْباً إِلاّ سَتَرْتَهُ، وَ لاغَمّاً إِلاّ کَشَفْتَهُ، وَ لارِزْقاً إِلاّ بَسَطْتَهُ، وَ لاجاهاً إلاّ عَمَرْتَهُ، وَ لافَساداً إِلاّ أَصْلَحْتَهُ ، وَ لاأَمَلا إِلاّ بَلَّغْتَهُ ، وَ لادُعآءً إِلاّ أَجَبْتَهُ ، وَ لامَضیقاً إِلاّ فَرَّجْتَهُ ، وَ لاشَمْلا إِلاّ جَمَعْتَهُ ، وَ لاأَمْراً إِلاّ أَتْمَمْتَهُ ، وَ لامالا إِلاّ کَثَّرْتَهُ ، وَ لاخُلْقاً إِلاّ حَسَّنْتَهُ ، وَ لاإِنْفاقاً إِلاّ أَخْلَفْتَهُ ، وَ لاحالا إِلاّ عَمَرْتَهُ ، وَ لاحَسُوداً إِلاّ قَمَعْتَهُ ، وَ لاعَدُوّاً إِلاّ أَرْدَیْتَهُ ، وَ لاشَرّاً إِلاّ کَفَیْتَهُ ، وَ لامَرَضاً إِلاّ شَفَیْتَهُ ، وَ لابَعیداً إِلاّ أَدْنَیْتَهُ ، وَ لاشَعَثاً إِلاّ لَمَمْتَهُ ، وَ لا سُؤالا ]سُؤْلا :ظ [إِلاّ أَعْطَیْتَهُ ، أَللّهُمَّ إِنّی أَسْئَلُک َ خَیْرَ الْعاجِلَةِ ، وَ ثَوابَ الاْجِلَةِ ، أَللّهُمَّ أَغْنِنی بِحَلالِک َ عَنِ الْحَرامِ، وَ بِفَضْلِک َ عَنْ جَمیعِ الاَْنامِ ،   أَللّهُمَّ إِنّی أَسْئَلُک َ عِلْماً نافِعاً ،

 همراه باکسانیکه برآنها اِنعام فرمودى یعنى پیامبران، وراستگویانِ درعملوگفتاروشهداء و نیکویان، به رحمتت اى مهربانترینِ مهربانان، بارخدایا! تورا سوگند میدهم به حقّ پیامبرِ معصومت، و به حقّ حُکمِ حتمى و قطعى ات، و به حقّ نهىِ پنهانى ات ، و بحقّ این آرامگاهى که (مردم از هرطرف به جهت زیارت) بر او گِرد مى آیند، واین امامِ معصومِ مقتولِ مظلوم در جانبِ آن تکیه زده، اینکه غم و غصّه ها را از من برطرف فرمائى، و شُرورِ قضا و قَدَرِ حتمى را از من برگردانى، و مرا از آتش(عذابت) که داراى بادهاى سوزان است پناه دهى (و نگاهدارى)، بارخدایا! مرا با نعمت خود بپوشان (یا بزرگ گردان)، و به عطایاى خود راضى وخوشحال فرما، وبه جود و کَرَمَت مرا بپوشان، و از مکر و انتقام خود دورَم ساز، بارخدایا مرا از لغزش و خطا حفظ فرما، و در گفتاروکردار به راه صحیح هدایتم فرما، و در مدّت زندگى ام وسعت ده، و مرا از دردها و بیماریها عافیت بخش، ومرابه موالىوسرورانم برسانوبه فضل(وکَرَمِ) خویش مرابه بالاترینِ آرزوها نائل فرما، بارخدایا برمحمّد و آلِ او رحمت فرست و توبه مرا قبول فرما، و بر اشکِ چشمم ترحّم نما، و لغزش مرا چشم پوشى فرما، و حُزن واندوه مرا زائل کن، و گناهم را برمن ببخشاى، و خاندان و نسلِ مرا برایم اصلاح فرما، بارخدایا در این مشهدِوالامقام و در این محلّ گرامى، برایم وامَگُذار گناهى را مگرآنکه ببخشى، و نه عیبى را مگر آنکه مستورنمائى، و نه غم وغصّه اى را مگربرطرف فرمائى، و نه رزقى را مگر گسترش دهى ، ونه قدر و منزلتى را مگر باقى بدارى، ونه فسادى را مگر اصـلاح فـرمائى، ونه آرزوئى را مگرنائل کنى، ونه دعائى را مگر اجابت فرمائى، ونه تنگنائى را مگر بگشائى، ونه امور مُتشتّتى را مگر جمع و برقرار نمائى، ونه امرى را مگر تمام فرمائى، ونه مالى را مگر فراوانى بخشى، ونه خُلق وصفتى را مگرنیکوگردانى، ونه انفاقى را مگرجایگزین فرمائى، ونه حالى را مگر آباد فرمائى، ونه حسودى را مگر ذلیل نمائى، ونه دشمنى را مگر هلاک گردانى، ونه شرّى را مگر منع فرمائى، ونه بیماریى رامگرشفابخشى، ونه(امرِ)دورى را مگر نزدیک فرمائى(ودردسترسم قراردهى)، ونه تفرّقواختلالى رامگرجمع (و اصلاح)نمائى، ونه خواهشى ]خواسته اى[ را مگر عطا فرمائى، بارخدایا! من از تودرخواست میکنم خیرِ دنیا و ثوابِ آخرت را، بارخدایا! مرا به سبب حلالت از حرام مستغنى کن، وبه فضل و احسانـت از جمیع خلق بى نیاز فرما، بارخدایا! از تو درخواست میکنم دانشى مفید،

وَ قَلْباً خاشِعاً ، وَ یَقیناً شافِیاً ، وَ عَمَلا زاکِیاً ، وَ صَبْراً جَمیلا، وَ أَجْراً جَزیلا ، أَللّهُمَّ ارْزُقْنی شُکْرَ نِعْمَتِک َ عَلَىَّ ، وَ زِدْ فی إِحْسانِک َ وَ کَرَمِک َ إِلَىَّ ، وَاجْعَلْ قَوْلی فِى النّاسِ مَسْمُوعاً ، وَ عَمَلی عِنْدَک َ مَرْفُوعاً ، وَ أَثَری فِى الْخَیْراتِ مَتْبُوعاً ، وَ عَدُوّی مَقْمُوعاً ، أَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّدالاَْخْیارِ ، فی اناءِ اللَّیْلِ وَ أَطْرافِ النَّهارِ ، وَاکْفِنی شَرَّ الاَْشْرارِ ، وَ طَهِّرْنی مِنَ الــذُّنُوبِ وَ الاَْوْزارِ ، وَ أَجِرْنی مِنَ النّـارِ ، وَ أَحِلَّنی دارَالْقَرارِ ، وَ اغْفِرْلی وَ لِجَمیعِ إِخْوانی فیک َ وَ أَخَواتِىَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ ، بِرَحْمَتِک َ یا أَرْحَمَ   الرّاحِمینَ.

 

    پس از تمام شدن زیارت ، رو به قبله کن و دو رکعت نماز بجاى آور به این ترتیب که در رکعت اول بعد از حمد سوره انبیاء ، و در رکعت دوم بعد از حمد سوره حشر را بخوان و آنگاه در قنوت نماز بگو:

      لاإِلهَ إِلاَّ اللهُ الْحَلیمُ الْکَریمُ ، لاإِلهَ إِلاَّاللهُ الْعَلِىُّ الْعَظیمُ ، لاإِلهَ إِلاَّاللهُ رَبُّ السَّماواتِ السَّبْعِ وَ الاَْرَضینَ السَّبْعِ، وَ ما فیهِنَّ  وَ  ما بَیْنَهُنَّ ، خِلافاً لاَِعْدآئِهِ، وَ تَکْذیباً لِمَنْ عَدَلَ بِهِ ، وَ إِقْراراً لِرُبُوبِیَّتِهِ ، وَ خُضُوعاً لِعِزَّتِهِ ، الاَْوَّلُ بِغَیْرِ أَوَّل ، وَالاْخِرُ إِلى غَیْرِ اخِر، الظّـاهِرُ عَلى کُلِّ شَىْء بِقُدْرَتِهِ ، الْباطِنُ دُونَ کُلِّ شَىْء بِعِلْمِهِ وَ لُطْفِهِ ، لا تَقِفُ الْعُقُولُ عَلى کُنْهِ عَظَمَتِهِ، وَ لاتُدْرِکُ الاَْوْهامُ حَقیقَةَ ماهِیَّتِهِ ، وَ لاتَتَصَوَّرُ الاَْنْفُسُ مَعانِىَ کَیْفِیَّتِهِ، مُطَّلِعاً عَلَى الضَّمآئِرِ ، عارِفاً بِالسَّرآئِرِ ، یَعْلَمُ خآئِنَةَ الاَْعْیُنِ وَ ما تُخْفِى الصُّدُورُ ، أَللّهُمَّ إِنّی اُشْهِدُک َ عَلى تَصْدیقی رَسُولَک َ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ وَ إیمانی بِهِ،

 قلبى خاشع، یقینى سلامت بخش ، عملى صالح و پاک ، صبرى زیبا ، و اجرى عظیم را ، بارالها! شکر نعمتت برمن را روزیَم کن ، و احسان و کَرَمَت برمن زیاد فرما ، و گفته مرا درمیان مردم شنوده نما ، و عمل مرا به نزد خویش بالا بَر،و سنّت باقیمانده مرا در امورِ خیر مورد پیروى قرارده ، و دشمنم را خوار و ذلیل گردان، بارخدایا! بر محمّدوآلِ او که نیکانند، درتمامى لحظات شبانه روز رحمت فرست، و مرا از شرّ بَدان محفوظ بدار، و از (کثافاتِ) گناهان و سنگینىِ وِزر و وَبال پاک و مبرّا گردان، واز آتش (عذابت) پناهم ده، و در سراى جاوید واردفرما، و(گناهانِ) مرا و تمامى خواهران و برادران مؤمنِ مرا ببخشاى، به رحمتت اى مهربانترین مهربانان.

      ]ترجمه دعائى که در قنوت نماز خوانده مى شود:[

      هیچ معبودى جز خداوندِ شکیبا و کریم نیست، هیچ خدائى جز خداوندِ بزرگوار و عظیم نیست، هیچ معبودى نیست جز خداوندى که پروردگارِ آسمانها و زمینهاى هفتگانه و موجوداتى که در آنها و میان آنهاست مى باشد، (به این توحید معتقدم) برخلاف دشمنانِ حقّ، و به جهت تکذیب کسانى که به خداوند شرک ورزیدند، و(به این توحیدمعتقدم) بخاطر اعتراف نمودن به ربوبیّت او، و خضوع و خشوع درمقابل عزّت و شرافت وى، (اوست خدائى که) اوّل است بدون اوّل، و آخر است تا بى نهایت، به قدرتش برتمام اشیاء غلبه نموده، و به دانش و لطف و مرحمتش در هرچیز نفوذ کرده، عقول بشرى برحقیقتِ بزرگى او مطّلع نخواهدشد، و اوهام و خیالات کنهِ ذات اورا درک نمى کند، ومعانىِ کیفیّتِ اورا هیچ ذهنى تصوّر نمى تواندکرد، (اوست) مطّلع وآگاه بر باطنِ اشخاص، و آشنا به تمام امورِ پنهان، خیانت چشمها و پنهانى دلها را خبردارد، بارخدایا! تورا گواه میگیرم که رسولت «صلَّى الله علیه و آله» را تصدیق مى کنم و به او ایمان دارم،

وَ عِلْمی بِمَنْزِلَتِهِ ، وَ إِنّی أَشْهَدُ أَنَّهُ النَّبِىُّ الَّذی نَطَقَتِ الْحِکْمَةُ بِفَضْلِهِ ، وَ بَشَّرَتِ  الاَْ نْبِیآءُ بِهِ، وَ دَعَتْ إِلَى الاِْقْرارِ بِما جآءَ بِهِ، وَ حَثَّتْ عَلى تَصْدیقِهِ، بِقَوْلِهِ تَعالى: «اَلَّذی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِى التَّوْریةِ وَ الاِْنْجیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهیهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِـلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الاَْغْلالَ الَّتی کانَتْ عَلَیْهِمْ» ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّد رَسُولِک َ إِلَى الثَّقَلَیْنِ ، وَ سَیِّدِ الاَْنْبِیآءِ الْمُصْطَفَیْنَ ، وَ عَلى أَخیهِ وَ ابْنِ عَمِّهِ ، اللَّذَیْنِ لَمْ یُشْرِکا بِک َ طَرْفَةَ عَیْن أَبَداً ، وَ عَلى فاطِمَةَِ الزَّهْرآءِ سَیِّدةِ نِسآءِ الْعالَمینَ ، وَ عَلى سَیِّدَىْ شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ ، صَلاةً خالِدَةَ الدَّوامِ ، عَدَدَ قَطْرِ الرِّهامِ ، وَ زِنَةَ الْجِبالِ وَ الاْکامِ ، ما أَوْرَقَ السَّلامُ، وَ اخْتَلَفَ الضِّیآءُ وَ الظَّلامُ، وَ عَلى الِهِ الطّاهِرینَ، الاَْئِمَّةِ الْمُهْتَدینَ، الذّآئِدینَ عَنِ الدّینِ ، عَلِىّ وَ مُحَمَّد وَ جَعْفَر وَ مُوسى وَ عَلِىّ وَ مُحَمَّد وَ عَلِىّ وَالْحَسَنِ وَ الْحُجَّةِ الْقَوّامِ بِالْقِسْطِ ، وَ سُلالَةِ السِّبْطِ ، أَللّهُمَّ إِنّی أَسْئَلُک َ بِحَقِّ هذَا الاِْمامِ فَرَجاً قَریباً ، وَ صَبْراً جَمیلا ، وَ نَصْراً عَزیزاً ، وَ غِنىً عَنِ الْخَلْقِ ، وَ ثَباتاً فِى الْهُدى ، وَ التَّوْفیقَ لِما تُحِبُّ وَ تَرْضى ، وَ رِزْقاً واسِعاً حَلالا طَیِّباً ، مَریئاً دارّاً سآئِغاً ، فاضِلا مُفَضَِّلا صَبّاً صَبّاً ، مِنْ غَیْرِ کَدّ وَ لا نَکَد ، وَ لا مِنَّة مِنْ أَحَد ، وَ عافِیَةً مِنْ کُلِّ بَلآء وَ سُقْم وَ مَـرَض ، وَ الشُّکْرَ عَلَى الْعافِیَةِ وَ النَّعْمآءِ ، وَ إِذا جآءَ الْمَوْتُ فَاقْبِضْنا عَلى أَحْسَنِ ما یَکُونُ لَک َ طاعَةً ، عَلى ما أَمَرْتَنا مُحافِظـینَ  حَتّى تُؤَدِّیَنا إِلى جَنّـاتِ النَّعیمِ ، بِرَحْمَتِک َ یا أَرْحَمَ الرّاحِـمینَ ، أَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَـــمَّد ، وَ أَوْحِـشْنـی مِنَ الـدُّنْیا وَ انِسْـــنی بِالاْخِـــرَةِ ،

و آگاه به قدر و منزلتِ اویم، و براستى شهادت میدهم که اوست پیامبرى که حکمت به فضیلت و برترىِ او سخن راند، و تمامى پیامبران(گذشته) بشارتِ(آمدنِ) اورا دادند، و (مردم را) به گرویدنِ به دین او دعوت نمودند، و برتصدیقِ او برانگیختند، چنانچه خودت در قرآن میفرمائى: «(او پیامبرى است) که نام وى را در تورات و انجیلِ خودشان نگاشته مى یابند، او آنها را به نیکوئى امر مى کند و از زشتى نهى مى فرماید، نعمتهاى پاک و طیّب را برایشان حلال و خبائث و پلیدیها را بر آنها حرام و ممنوع میگرداند، و سنگینى و مشقّت هائى که در ادیان سابق چون زنجیر برگردن آنها بود همه را برمیدارد»، پس درود فرست بر محمّد فرستاده ات به سوى جنّ و انس، و سَروَرِ پیامبرانِ برگزیده، و بر برادرش و پسرعمویش، آنانى که هیچگاه به قدرِ چشم برهم زدنى به تو شرک نورزیدند، و برفاطمه زهراء سَروَرِ تمامى زنان جهانیان، و بر دو آقاى جوانان اهل بهشت یعنى حسن و حسین، درودى جاویدان و همیشگى، بعدد قطرات بارانها، و همگونِ کوهها و تپه ها، تا آن زمان که درخت «سلام» برگ میدهد، و روشنى و تاریکىِ شبانه روز در رفت و آمدند، و برخاندانِ طاهرِ حسین، آن پیشوایان هدایت یافته، آنها که از حریم دین و آئین دفاع نمودند، یعنى على و محمد و جعفر و موسى و على و محمد و على و حسن و حضرت حجّت، آنکه عدل و داد را برپا میدارد و فرزندِ دخترزاده پیامبر است، بارخدایا! از تو درخواست میکنم بحقِّ این امامِ بزرگوار، گشایشى نزدیک را، و صبرى نیکو را، و پیروزى اى توأم با عزّت را، و بى نیازى از خلایق را، و دوام و استمرار در طریـقِ هدایت را، و توفیق  را بر آنچه تو دوست دارى و رضایت تو در آنست ، و روزى اى را که وسیع و حلال و پاک، و گوارا و ریزان و خوشگوار، فراوان و برتر و پى درپى باشد، بدون هیچ زحمت و مشقّتى، و خالى از هرگونه منّتى از اَحَدى، و (نیز درخواست میکنم) تندرستى از هر بلاء و ناخوشى و بیمارى را، و شکرگزارى بر هرعافیت و نعمتى را، و هنگامى که مرگ ما فرارسید بر نیکوترین حالِ طاعت ما را قبض روح فرمائى، و در حالتى که نگاهبانِ دستورات تو باشیم، تا آنکه ما را به بهشت هاى پُرنعمت برسانى، به رحمتت اى مهربانترینِ مهربانان ، بارخدایا! بر محمّد و آل او رحمت فرست، و مرا از دنیا در وحشت و هراس قرار ده و به آخرت انیس فرما،

فَإِنَّهُ لایُوحِشُ مِنَ الدُّنْیا إِلاّ  خَوْفُک َ ، وَ لایُؤْنِسُ بِالاْخِرَةِ إِلاّ رَجآ ؤُک َ ، أَللّهُمَّ لَک َ الْحُجَّةُ لاعَلَیْک َ ، وَ إِلَیْک َ الْمُشْتَکى لامِنْک َ ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِهِ وَ أَعِنّی عَلى نَفْسِىَ الظّالِمَةِ الْعاصِیَةِ، وَ شَهْوَتِىَ الْغالِبَةِ، وَاخْتِمْ لی بِالْعافِیَةِ، أَللّـهُمَّ إِنَّ اسْتِغْفاری إِیّاک َ وَ أَنَا مُصِرٌّ عَلى مانَهَیْتَ قِلَّةُ حَیآء، وَ تَرْکِىَ الاِسْتِغْفارَ مَعَ عِلْمی بِسَِعَةِ حِلْمِک َتَضْییـعٌ لِحَقِّ الرَّجآءِ، أَللّـهُمَّ إِنَّ ذُنُوبی تُؤْیِسُنی أَنْ أَرْجُوَک َ، وَ إِنَّ عِلْمی بِسَِعَةِ رَحْمَتِک َ یَمْنَعُنی أَنْ أَخْشاک َ ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد ، وَ صَدِّقْ رَجآئی لَک َ ، وَ کَذِّبْ خَوْفی مِنْک َ، وَ کُنْ لی عِنْدَ أَحْسَنِ ظَنّی بِک َ یا أَکْرَمَ الاَْکْرَمینَ ، أَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد وَ أَیِّدْنی بِالْعِصْمَةِ ، وَ أَنْطِقْ لِسانی بِالْحِکْمَةِ ، وَ اجْعَلْنی مِمَّنْ یَنْدَمُ عَلى ما ضَیَّعَهُ فی أَمْسِهِ ، وَ لایَغْـبَنُ حَظَّهُ فی یَوْمِهِ ، وَ لا یَهُمُّ لِرِزْقِ غَدِهِ ، أَللّهُمَّ  إِنَّ  الْغَنِىَّ مَنِ اسْتَغْنى بِک َ وَ افْتَقَرَ  إِلَیْک َ ، وَ الْفَقیرَ مَنِ اسْتَغْنى بِخَلْقِک َ عَنْک َ ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد ، وَ أَغْنِنی  عَنْ خَلْقِک َ بِک َ ، وَ اجْعَلْنی مِمَّنْ لا یَبْسُطُ  کَفّاً إِلاّ  إِلَیْک َ ، أَللّـهُمَّ إِنَّ الشَّقِىَّ مَنْ قَنَطَ وَ أَمامَهُ التَّوْبَـةُ وَ وَرآءَهُ الرَّحْمَـةُ ، وَ إِنْ کُنْتُ ضَعیفَ الْعَمَلِ فَإِ نّی فی رَحْمَتِک َ قَوِىُّ الاَْمَلِ ، فَهَبْ لی ضَعْفَ عَمَلی لِقُوَّةِ أَمَلی ، أَللّـهُمَّ إِنْ کُنْتَ تَعْلَمُ أَنْ ما فی عِبادِک َ مَنْ هُوَ أَقْسى قَلْباً مِنّی وَ أَعْظَمُ مِنّی ذَنْباً ، فَإِ نّی أَعْلَمُ أَنَّهُ لامَوْلى أَعْظَمُ مِنْک َ طَوْلا ، وَ أَوْسَعُ رَحْمَةً وَ عَفْواً، فَیامَنْ هُوَ أَوْحَدُ فی رَحْمَتِهِ، إِغْفِرْ لِمَنْ لَیْسَ بِأَوْحَدَ فی خَطیئَتِهِ، أَللّـهُمَّ إِنَّک َ أَمَرْتَنا فَعَصَیْنا، وَ نَهَیْتَ فَمَا انْتَهَیْنا، وَ ذَکَّرْتَ فَتَناسَیْنا ، وَ بَصَّرْتَ فَتَعامَیْنا، وَ حَذَّرْتَ فَتَعَدَّیْنا ، وَ ما کانَ ذلِک َ جَزآءَ إِحْسانِک َ إِلَیْنا ،

چراکه فقط خوف تو از دنیا وحشت زا است، و فقط امید و دلبندى بتو به آخرت انس بخش است، بارالها! حجّت و دلیل باتوست نه بر علیه تو، و شکایت و گلایه باید به سوى تو باشد نه از تو، پس بر محمّد و آل او درود فرست و مرا برعلیه نفس ستمکار و سرکش خویش، و برشهوت غالبِ خودم یارى فرما، و پایان کارم رابا عافیت قرارده، بارخدایا! این کم حیائىِ من است که (ازطرفى) درِخانه تو استغفار میکنم و (از طرف دیگر) بر مناهىِ تو پافشارى میورزم، چنانچه اگر استغفار نکنم با اینکه وسعت حلمِ تو را آگاهم، این تباه نمودنِ حقِّ امیدوارى است، بارالها! (کثرت) گناهانم مرا از امیدوارى به تو مأیوس میکند، و آگاهیم به وسعتِ رحمتِ تو مرا از ترس و هراسِ از تو بازمیدارد، پس بر محمّد و آلش رحمت فرما، و امید و دلبندىِ مرا بخودت پابرجا نما، و ترس و وحشتِ مرا از خودت تکذیب فرما، و براى من آنچنان باش که به تو حُسنِ ظنّ دارم، اى بخشنده ترینِ کریمان، بارخدایا! برمحمّد و آل او درود فرست و مرا به حفظ (ازگناه) مؤیَّد فرما، و زبانم را به حکمت گویا فرما، و مرا از کسانى قرارده که بر تباهى هاى گذشته خویش نادِم و پشیمانند، و بهره خویش را اکنون ناقص و ضایع نکنند، و اهتمام بر روزى فرداىِ خود ننمایند، بارالها! غنىّ آن کسى است که به سبب تو بى نیازى جوید و به سوى تو محتاج باشد، و فقیر و درمانده کسى است که از تو (روگردان شده) به جانب مخلوقت بى نیازى طلبد، پس رحمت نما بر محمّد و آل او، و مرا از خَلقِ خودت به سبب خودت بى نیاز فرما، و مرا چنان قرارده که هیچگاه دستى جز بسوى تو دراز نکنم، بارالها! بدبخت کسى است که با اینکه توبه و بازگشت فراراهِ او و رحمت تو پشتیبانِ اوست ناامید شود، اگرچه عملِ من ضعیف و سُست است لکن امیدِ رحمتِ تو در من قوىّ است، پس ضعف عملِ مرا در قبال قوّت امیدم، برمن ببخشاى، بارخدایا! اگرتو چنان دانى که درمیان بندگانت از من سنگدل تر و پرگناه تر نیست، (درعوض) من هم به یقین میدانم که هیچ مولا و سرپرستى فضل و عطایش از تو بیشتر نیست، و رحمت و عفوش از تو وسیع تر نیست، پس اى کسى که در رحمت و مهربانى یگانه اى، ببخشاى کسى را که در جُرم و گناهش تنها و یگانه نیست، بارخدایا! تو مارا امرفرمودى و ما سرپیچى نمودیم، و ما را بازداشتى ولى ما دست برنداشتیم، ما را یادآورى فرمودى ولى ما خود را به فراموشى زدیم ، مارا بینا فرمودى و ما خودرا به کورى زدیم، تو مارا تهدید نمودى ولى ما از حدّ گذراندیم، (آرى!) این در مقابل احسان تو برما پاداش نیکوئى نبود،

وَ  أَنْتَ  أَعْلَمُ بِما  أَعْلَنّا وَ أَخْفَیْنا ، وَ أَخْبَرُ بِما نَأْتی وَ ما أَتَیْنا ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد وَ لاتُؤاخِذْنا بِما أَخْطَأْنا وَ نَسینا ، وَ هَبْ لَنا حُقُوقَک َ لَدَیْنا ، وَ أَتِمَّ إِحْسانَک َ إِلَیْنا، وَ أَسْبِلْ رَحْمَتَک َ عَلَیْنا، أَللّهُمَّ إِنّا نَتَوَسَّلُ إِلَیْکَ بِهذَا الصِّدّیقِ الاِْمامِ، وَ نَسْئَلُکَ بِالْحَقِّ الَّذی جَعَلْتَةُ لَهُ وَ لِجَدِّهِ رَسُولِک َ وَ لاَِبَوَیْهِ عَلِىّ وَ فاطِمَـةَ ، أَهْلِ بَیْتِ الرَّحْمَةِ ، إِدْرارَ الرِّزْقِ الَّذی بِهِ قِوامُ حَیاتِنا، وَ صَلاحُ أَحْوالِ عِیالِنا، فَأَنْتَ الْکَریمُ الَّذی تُعْطی مِنْ سَِعَة، وَ تَمْنَعُ مِنْ قُدْرَة، وَ نَحْنُ نَسْئَلُک َ مِنَ الرِّزْقِ مایَکُونُ صَلاحاً لِلـدُّنْیا، وَ بَلاغاً لِلاْخِرَةِ ، أَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد، وَ اغْفِرْلَنا وَ لِوالِدَیْنا، وَ لِجَمیعِ الْمُـؤْمِنینَ وَ  الْمُؤْمِناتِ، وَ الْمُسْلِمینَ وَ الْمُسْلِماتِ ، الاَْحْیاءِ مِنْهُمْ وَالاَْمْواتِ، وَ اتِنا فِى الدُّنْیاحَسَنَةً وَفِى الاْخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنا عَذابَ النّارِ.

 

      پس از تمام شدن قنوت ، رکوع و سجود و تشهّد و سلام نماز را انجام ده ، پس چون تسبیح حضرت فاطمه زهراء(س) را خواندى ، دو طرف صورت را بر خاک بگذار و چهل مرتبه این تسبیحات را بگو:

      سُبْحانَ اللهِ وَ الْحَمْدُ للهِِ وَ لاإِلهَ إِلاَّ اللهُ وَاللهُ أَکْبَرُ.

      پس از تمام شدن تسبیحات ، دعا کن و از خدا بخواه  که تو را از گناهان نگهدارد و از عذاب خود نجات دهد و ببخشد و توفیق عمل نیک کرامت فرماید و اعمال تو را قبول نماید. سپس خود را به ضریح بچسبان و ببوس و بگو:

      زادَ اللهُ فی شَرَفِکُمْ ، وَالسَّلامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ.

      سپس براى خود و والدین خود و هرکس که خواهى دعا کن.

لیک تو به آنچه ما آشکار و پنهان نمودیم داناترى، و به اعمالى که بجا آورده و مى آوریم آگاه ترى، پس رحمت فرما بر محمّد و آلش و مارا برخطاها و فراموشى هامان مؤاخذه نفرما، و حقوق تو را (که ضایع نمودیم) برما ببخشا، و احسان و کَرَم خویش برما تمام فرما، و پرده رحمتت برما افکن، بارخدایا! ما به تو توسّل میجوئیم به سبب این امام راستگو، و از تو درخواست میکنیم به آن حقّ و حُرمَتى که براى او و جدِّ او رسول خودت و براى پدر و مادر او على و فاطمه که اهل بیتِ رحمتند قراردادى، اینکه روزى خودت را که قوام زندگى ما به آن وابسته است، و نظام احوال عیال ما در گرو آنست ، برما پیاپى فرو ریزى، چرا که توئى آن کریمى که از خزانه وسیعت عطا میکنى، و با قدرت و توانِ خویش (آنکه را بخواهى) محروم میکنى، و ما از تو رزقى را خواهانیم که براى دنیاى ما موجب صلاح، و براى آخرت ما رسا و مایه کفاف باشد، بارخدایا! برمحمّد و آلش رحمت فرست، و ببخشاى ما و والدین مارا، و جمیع مؤمنین و مؤمنات را، و تمام مسلمین و مسلمات را، چه آنان که در قید حیات اند و چه آنها که درگذشته اند، و در دنیا و آخرت به ما حسنه عطا فرما و ما را از عذاب آتش (دوزخ) حفظ فرما.

      ترجمه تسبیحات:

      خداوند را تسبیح و تمجید مینمایم ، و تمامى ستایشها براى خدا است ، و هیچ معبودى جزالله نیست،وخداوند ازهمه موجودات بزرگ تراست (از آنکه توصیف شود).

      ترجمه جمله اى که بعد از نماز گفته مى شود:

      خداوند در عزّت و شرفِ شما (اهل بیت) بیفزاید ، و درود و رحمت و برکاتِ خداوند بر شما باد.




۱۹ شهریور ۹۳ ، ۱۷:۰۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
منتظر ظهور

نمونه هایى از روایات رجعت

 عـلامه مجلسى , پس از عرضه روایات رجعت مى گوید: براى کسانى که به گفتار ائمه اطهار (ع ) ایمان دارند, جاى شک و تردید باقى نمى ماند که مساله رجعت , حق است , زیرا روایت وارده در این بـاب از ائمه اطهار (ع ) در حد تواتر است , و نزدیک به دویست روایت وارد شده است که در این امر صـراحت دارند و این روایات راچهل و اندى از بزرگان علما و محدثین عالیقدر در بیش از پنجاه کـتـاب مـعـتـبـر روایـت کرده اند. آنگاه یک به یک نام این بزرگان را برمى شمرد, امثال صدوق , کـلـیـنـى ,طـوسى , علم الهدى , نجاشى , کشى , عیاشى , قمى , مفید, کراجکى , نعماتى , صفار,ابن قـولـویه , ابن طاووس , طبرسى , ابن شهرآشوب و راوندى سپس از کتابهایى که درخصوص مساله رجعت نگاشته شده یاد مى کند ((14)) .

 اکنون نمونه هایى از این روایات را در اینجا مى آوریم :

 1 - از امـام صادق (ع ), درباره آیه ویوم نحشر من کل امه فوجا سوال شد, فرمود:مردم درباره آن چـه مـى گـویند. گفتند: مى گویند درباره قیامت است . فرمود: آیا در روزقیامت از هر گروهى دسـتـه اى برانگیخته مى شوند, و بقیه وانهاده مى شوند. نه ,چنین نیست , این آیه مربوط به رجعت است , اما آیه قیامت آیه وحشرناهم فلم نغادر منهم احدا است ((15)) .

 2 - على بن ابراهیم با سندى صحیح از امام صادق (ع ), روایت مى کند که فرمود: ولا یرجع الا من محض الایمان محضا او محض الکفر محضا ((16)) بازنمى گردد جز کسانى که خالصا ایمان آورده یا کفر ورزیده اند.

 3 - آن حضرت درباره آیه ربنا امتنا اثنتین واحییتنا اثنتین فرمود: ذلک فى الرجعه ((17)) .

 4 - و نیز فرمود: لیس منا من لم یومن بکرتنا ((18)) از ما نیست کسى که به بازگشت ما ایمان ندارد.

 5 - خـلـیفه مامون عباسى , از امام على بن موسى الرضا (ع ), پرسید: درباره رجعت چه مى گویى . فرمود: رجـعـت حـق اسـت , در امتهاى گذشته بوده , و قرآن از آن یاد کرده . پیغمبر اکرم (ص )فرموده : هـرآنـچـه در امـتهاى پیشین واقع شده نظیر آن در این امت نیز واقع مى شود.نیز فرموده : هنگام ظهور مهدى (عج ), عیسى (ع ) از آسمان فرود مى آید و به وى اقتدا مى کند. بـاز فـرمـوده : اسـلام غـریب بود, و به غربت بازمى گردد, خوشا باد غریبان را.پرسیدند: آنگاه چه مى شود. فرمود: حق به اهلش بازمى گردد ((19)) .

 6 - در بسیارى از زیارات , به مساله رجعت اشاره شده , از جمله زیارت جامعه ,آنجا که مى گوید: وجـعـلـنـى مـمـن یقتص آثارکم . ویسلک سبلکم . ویهتدى بهداکم . ویحشر فى زمرتکم .ویکر فى رجعتکم . ویملک فى دولتکم . ویشرف فى عافیتکم . ویمکن فى ایامکم . وتقر عینه غدا برویتکم . خداوند مرا از کسانى قرار دهد که پیرو آثار شما هستند, و در راه شما قدم برمى دارند, و به هدایت شما هدایت مى شوند و در گروه شما محشور مى شوند ودر رجعت شما بازمى گردند... و در دولت شـمـا بـه دولت مى رسند و در سلامت وعافیت شما مشرف مى گردند و در روزگار شما توانمند مى گردند و فردا چشمانتان بادیدن شما روشن مى شود.

 عـلامـه طـبـرسى - در ذیل ثم بعثناکم من بعد موتکم لعلکم تشکرون (البقره , 2 :56) در مورد احیاى هفتاد نفر از قوم موسى (ع ) شبهاتى را از منکرین رجعت مطرح کرده و پاسخ داده است :

 1 - زنـدگى در این جهان , همراه با تکلیف است , که لازمه آن , دارا بودن اختیاراست , تا هر مکلفى بـا اراده و اخـتـیـار خود, فرمانبردار باشد یا سرپیچى کند, نباید اورا تحت شرایطى قرار دهند که ناچار به قبول حق گردد. از سویى وقتى مرگ کسى فرامى رسد, حقایق براى او مکشوف مى شود, و خـود را در مـقـابل امر واقع مى بیند, به ناچار حقیقت را مى پذیرد, اما با بازگشتن به این جهان , جـاى انکار براى او باقى نمى ماند, زیرا پس از تجلى حقایق و آشکار شدن واقعیات , جاى رد و انکار نخواهدبود. وجـات سـکـره الـموت بالحق ذلک ما کنت منه تحید... لقد کنت فى غفله من هذافکشفنا عنک غطاک فبصرک الیوم حدید (ق , 50 : 19-22) و سـرانجام , بى هوشى مرگ , حق را براى تو آشکار ساخت و این حقیقت آشکار,همان بود که از آن رویگردان بودى ... تو در حالت بى خبرى وقت مى گذراندى ,اکنون پرده از جلوى روى تو برداشته گردید, و چشمان تو کاملا تیزبین مى باشد.

 علامه طبرسى در جواب این شبهه مى گوید: حالت مرگ براى این گونه افراد حالت بى خبرى و بیهوشى است , مانند کسى که خواب رفته باشد, چـیـزى از حـقـایـق آن جـهـان بـر او آشـکـار نـگـشـتـه , دوبـاره بـه همان حالت پیش از مرگ برمى گردند ((20)) . اسـاسـا سکرات موت چیزى را براى اینگونه افراد روشن نمى کند. بلکه با مردن درحالت بى خبرى فرو مى روند, و اما ذیل آیه سوره ق مربوط به روز قیامت است .

 علامه طبرسى در جاى دیگر, ذیل آیه (ویوم نحشر من کل امه فوجا...مى گوید: رجـعـت هیچ گونه منافاتى با صحت تکلیف ندارد, زیرا در رجعت چیزى که موجب الجا و جبر در قـبـول حـق باشد وجود ندارد, و هرگز چیزى وجود ندارد که مکلف رابر فعل واجب یا ترک حرام وادار کـنـد, زیـرا جـز ایـن نیست که برخى آیات و حقایق الهى بر او مکشوف افتاده , ولى مکشوف افـتـادن حـقـایـق , از وى سـلب اختیار نکرده واو همچنان بر قدرت اعمال اراده و اختیار خویش توانمند است . ایـنـگـونه کشف حقایق - از جمله در رجعت - بسان دیگر حقایقى است که بر دست انبیا به عنوان مـعـجـزات آشـکار مى گردد, هرگز مایه جبر در تکلیف نمى گردد, وهمچنان قدرت اختیار در قبول حق و رد آن , براى مکلف باقى است ((21)) .

 بـه عـلاوه , حـقـایـقى که در رجعت براى افراد روشن مى شود, بیش از حقایقى نیست که در روز رسـتـاخـیـز بـزرگ بـراى افـراد آشـکـار مـى گردد. در آنجا خداوند خبر داده که اگرکافران را بـازگـردانیم , باز هم بر سر کفر خویش هستند و هرگز سر تسلیم فرودنمى آورند. در سوره انعام آیه 27 و 28 مى خوانیم : ولو ترى اذ وقفوا على النار فقالوا یا لیتنا نرد ولا نکذب بیات ربنا ونکون من المومنین . بل بدالهم ما کانوا یخفون من قبل ولو ردو العادوا لما نهوا عنه و انهم لکاذبون . کـاش مـى دیدى هنگامى که اینان در برابر آتش دوزخ قرار مى گیرند, مى گویند: کاش بار دیگر بازگردانده مى شدیم و آیات پروردگارمان را تکذیب نمى کردیم , و از زمره مومنان مى بودیم . آرى ایـنـان آنـچـه را پنهان داشته بودند امروز آشکار ساختند و اگربازگردند باز هم به همان اعمال پیشین خود که از آن نهى شده بودند بازمى گردند,اینان دروغگویانند. در سـوره مـومـنون , آیات 99 و 100 درباره کسانى که مرگ را با چشم دیده اند وآرزوى بازگشت مى کنند, مى خوانیم : حـتـى اذا جا احدهم الموت قال رب ارجعون لعى اعمل صالحا فیما ترکت . کلاآنهاکلمه هو قائلها ومن ورائهم برزخ الى یوم یبعثون . تـا زمـانـى کـه یـکـى از آنـان را مرگ فرارسد, گوید: پروردگارا مرا بازگردان , باشد تا آنچه را فروگذار کرده ام کار نیک انجام دهم , ولى چنین نیست , این سخنى است که او برزبان مى راند, (و اگـر بـازگـردد کـارش هـمـچون گذشته است ) و پشت سر آنان جهان میانه اى است (برزخ ) تا هنگامه قیامت . پس آنچنان نیست که مخالفان رجعت گمان برده اند که کافران مورد نظر با آشکارشدن حقایق از نابکارى خود پشیمان شوند و سر به راه گردند, لذا جبر و الجائى نیزدر کار نخواهد بود.

 2 - شـبـهـه دوم این است که : رجعت , چون یکى از آیات و دلائل صحت نبوت است , بایستى مانند دیگر معجزات , در زمان حیات پیغمبر (ص ) رخ دهد. ولـى ضـرورت چنین ملازمه اى روشن نیست , و دلائل بر صحت نبوت , هرگاه که ضرورت ایجاب کند انجام مى گیرد, خواه به دست پیغمبر واقع شود یا به دست اوصیاى او.

 3 - ابوالقاسم گفته : اعلام به رجعت درست نیست , زیرا مایه اغرا به جهل مى گردد, و کسانى را وامى دارد که دست به گناه بزنند و توبه از آن را به بازگشت خودموکول کنند. ولى باید دانست که رجعت همگانى نیست , برخى از مومنان و منافقان بازمى گردند.و این مایه اغرا به جهل براى بیشتر مردم نمى گردد, زیرا هیچ کس به خود گمان بازگشت نمى دهد, یا آنکه به طور حتم , یقین به بازگشت خود ندارد و همین که نمى داند بازمى گردد یا نه , در بازداشتن وى از معاصى کفایت مى کند, زیرا با این وصف نمى تواند توبه خود را به تاخیر بیاندازد ((22)) .

 در فـهرست نجاشى حکایتى از مومن الطاق آورده , که یکى از مخالفین به وى گفت :آیا به رجعت عـقـیـده مـنـدى . گفت : آرى . بدو گفت : پانصد دینار به من وام ده و دربازگشت , آن را بستان . مـومـن الـطـاق گفت : ضامنى بیاور تا ضمانت کند تو در آن حال به صورت یک انسان بازگشت کنى , تا بتوانم وام خود را از تو بستانم . شاید به صورت بوزینه بازگشت کنى ((23))

--- پاورقى ---

1-
شـعرا و ادبا در این باره اشعار نغزى سروده اند. داستان سید اسماعیل حمیرى با قاضى سیار در محضر منصور عباسى مشهور است : فصول مختاره شیخ مفید در مصنفات مفید, ج 2, ص 92ـ95 و نیز بحارالانوار, ج 53, ص 107(داستان مومن الطاق و ابوحنیفه ).
2-
بحارالانوار, ج 53, ص 39ـ144.
3-
رساله اجوبه ... السرویه , مساله اولى رسائل , ص 207.
4-
رسائل شریف ... مجموعه اولى , ص 125ـ126.
5-
اصل الشیعه و اصولها, ص 99ـ101.
6-
مجمع البیان , ج 7, ص 234ـ235.
7-
همان , ص 235.
8-
تفسیر کبیر, ج ..., ص 218.
9-
تفسیر روح المعانى , ج 20, ص 23.
10-
مجمع البیان , ج 2, ص 346ـ247.
11-
همان , ج 1, ص 115.
12-
ابـوسـعـیـد شـهـر بـن حوشب اشعرى از تابعین شمرده مى شود. شیخ او را درردیف اصحاب

۱۹ شهریور ۹۳ ، ۰۹:۰۵ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
منتظر ظهور