منتظرین ظهور

...به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست

۳۳ مطلب با موضوع «متن» ثبت شده است

احوال مردم در آخر الزمان(بخش اول)

 روزى خواهد آمد که در آن سخن چین‏ها مقرّب خواهند شد و افراد بدکار، زیرک خوانده مى‏شوند، افراد با انصاف را ناتوان به حساب مى‏آورند، صدقه و انفاقِ در راه خدا را غرامت پندارند، و صله رحم و آمد و شد با خویشاوندان را با منّت انجام مى‏دهند، و بندگى و اطاعت خدا را وسیله فخر فروشى براى مردم قرار مى‏دهند. در چنین زمانى حکومت با مشورت زنان و امارت کودکان و تدبیر خواجه‏ گان انجام مى‏گیرد.

www.napeyda.blog.ir

۰۴ خرداد ۹۴ ، ۲۰:۲۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
منتظر ظهور

فلسفه تأخیر ظهور با فراهم بودن شرایط

پرسش:

در طول تاریخ گاهى به شرایط و فرصت هایى بر مى خوریم که گمان مى رود زمینه ظهور فراهم شده مثلا استقبال مردم از دین و فداکارى در راه اسلام و بذل جان و شهادت به خاطر آن به قدرى زیاد و با شور و هیجان است که به نظر مى آید که نه تنها سیصد و سیزده نفر بلکه بیش از هزارها نفر آماده جان نثارى در رکاب امام(علیه السلام) هستند با وجود این، سرّ تأخیر ظهور چیست؟


پاسخ:

راجع به فراهم بودن شرایط ظهور امام زمان (علیه السلام) ،


اولا: کسى نمى تواند به طور یقین اظهار اطّلاع کند یعنى بگوید همه شرایط فراهم شده است، زیرا خود این ادعا احتیاج به علم به جمیع شرایط دارد چون ممکن است احادیث متضمن بیان همه شرائط نباشند.


ثانیاً: بر فرض که شرایط، منحصر در آن موارد باشد که در روایات آمده است با این حال همان طور که صدوق ـ علیه الرحمه ـ فرموده است واقعاً نمى توان مطمئن بود که فرضاً همان سیصد و سیزده نفر اصحاب خاص و سائر شرایط موجود شده باشد.


چون اگر تمام اوضاع و شرائط بر حسب ظاهر حکایت از فراهم بودن زمینه ظهور داشت، بدون این که مثلا وجود افراد خالصى را که بتوانند در شمار سیصد و سیزده نفر از اصحاب حضرت صاحب(علیه السلام) باشند انکار کنیم. این ادعا را هم نمى توانیم بکنیم که همه افراد مانند «سلمان» و «ابوذر» و «مقداد» و «رشید هجرى» و «اصحاب کربلا» مى باشند.


در وضعیت کنونى با همه ادعاهایى که در جامعه ما براى بازگشت به اسلام و اسلام خواهى مطرح مى شود و البته باعث افتخار است اما باز هم مى بینیم احکام الهى را در بسیارى از مسائل سیاسى، اقتصادى، اجتماعى، خیلى ها زیر سئوال مى برند و تا آن جا که بعضى احکام دین را که اختصاص به زمان و یا مکان خاصّى ندارد مختص به همان عصر پیغمبر(صلى الله علیه وآله وسلم) مى دانند به این بهانه از زیر بار تکلیف شانه خالى مى کنند، با وجود چنین اشخاصى و حوادثى چگونه مى توانیم بگوییم اوضاع براى ظهور آماده شده است تا چه رسد به این که از علت تأخیر سئوال کنیم.


بنابر این در این مسئله سزاوار است تسلیم حکم و اراده خداوند عالم باشیم و فضیلت انتظار ظهور را از دست ندهیم و همان گونه که در روایت «على بن مهزیار» اشاره شده است محجوب بودن آن حضرت را به اعمال خود نسبت بدهیم و همیشه یاد آن حضرت را در دل هاى مان زنده نگهداریم و سعى کنیم از طریق اصلاح اعمال خود زمینه ظهور حضرتش را هرچه بیش تر فراهم کنیم.


۱۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۷:۳۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
منتظر ظهور

میلاد نور

در جوّ هراس ناک شهر سامرّا، و دور از چشم جاسوسان وگماشتگان حکومت جور عبّاسى، آخرین خورشید آسمان ولایت در سحرگاه روز جمعه پانزدهم شعبان سال 255 هجرى، در خانه کوچک امام حسن عسکرى(علیه السلام)طلوع کرد( [5] ).

او در اولین لحظات ولادت به یگانگى خدا و نبوّت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) شهادت داد و در هفتمین روز در آغوش پدر بزرگوارش آیه شریفه قرآن را قرائت نمود:

(وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا       فِى الاَْرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ اَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ    الْوارِثینَ)( [6] ).

او را بر حسب وصیّت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)و مطابق احادیث بشارت آسا «محمّد» نام نهادند، تا نه فقط با سیماى زیبایش ـ که بیش ترین شباهت را به رسول الله(صلى الله علیه وآله وسلم) داشت ـ بلکه با نام و مرامش نیز یاد آور آن آخرین پیامبر بزرگ الهى باشد و آیینه تمام نماى جدّش خاتم انبیا گردد. کنیه اش را نیز به همین مناسبت «ابوالقاسم» نهادند; اگر چه به مناسبت هایى دیگر کنیه هاى ابو جعفر، ابوعبدالله و ابوصالح نیز به آن افزوده شد.

مهدى، قائم، منتظر، صاحب العصر، صاحب الامر، صاحب الزّمان، بقیة الله، حجت الله، منصور، خلف الصالح، موعود، از مشهورترین القابى هستند که در کتاب هاى حدیث و دعا و کتب تاریخى در مورد امام زمان(علیه السلام)تصریح شده اند.



منابع:

[5] - بحار الانوار، ج 51، ص 3 و 4 .

[6] - مدرک پیشین، آیه 5 سوره قصص: (اراده کردیم که بر أؤمستضعفان زمین منّت گذاریم و آنان را پیشوایان و وارثان زمین قرار دهیم.)



۳۰ شهریور ۹۳ ، ۱۲:۲۱ ۹ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
منتظر ظهور

جداسازى نشانه‏ هاى ظهور از شرایط و اسباب ظهور

 وجود هر پدیده‏اى هم می‏تواند سبب و شرط داشته باشد و هم علامت و نشانه، و پر واضح است که این دو از یک مقوله نیستند و هر چند ممکن است در موارد بسیارى (شرط) و (علامت) مقارن و موازى باشند ولى نسبت هر یک با پدیده ى مورد نظر از سنخى ویژه و متمایز است. براى آن که تفاوت نسبت هر یک از این دو با پدیده ى مورد نظر مشخص شود مناسب مى‏نماید به ذکر مثالى بپردازیم:

 قطارى را در نظر آورید که مى‏خواهیم از راه رسیدنش را به عنوان یک پدیده تصور کنیم و هر یک از (شرط) و (نشانه) و نیز نسبت آن دو با فرا رسیدن قطار را معیّن سازیم.

 مى‏توان (عدم ریزش کوه در مسیر ریل) را (شرط) و (بلند شدن صداى سوت قطار یا به هوا برخاستن دود آن) را (علامت) از راه رسیدن قطار به شمار آورد.

 در این حال، عدم ریزش کوه و به تعبیر دیگر (باز بودن مسیر ریل) سبب و شرط رسیدن قطار است که اگر حاصل نشود، قطار هیچگاه به مقصد نخواهد رسید؛ اما سوت قطار یا دود آن صرفا هشدارى است که به مردم مى‏فهماند قطار به شما نزدیک مى‏شود و از راه مى‏رسد که چنانچه این سوت شنیده یا آن دود دیده نشود یا قطار اساسا فاقد سوت و بدون دود باشد، حرکت قطار و رسیدن آن به مقصد مختل نمى‏گردد و لکوموتیو مى‏تواند به مسیر خود ادامه دهد و به مقصد برسد.

 با عنایت به مثال پیش گفته، تفاوت نسبت میان هر یک از (شرط) و (نشانه) با یک پدیده مشروط و نشانه‏دار روشن مى‏گردد؛ نسبت میان شرط و مشروط، یک ارتباط استلزامى و انفکاک ناپذیر است در حالى که نسبت میان نشانه و نشاندار، یک ارتباط غیر استلزامى و انفکاک‏پذیر است.

 البته باید توجه داشت که تعداد انگشت‏ شمارى از علایم وجود دارند که با پدیده ى نشانه‏ دار ارتباط استلزامى و انفکاک ناپذیر دارند. مثلا لرزش زمینى که ناشى از حرکت قطارى سنگین و سریع است و با گوش خواباندن بر زمین قابل احساس مى‏باشد، از حرکت قطار جدایى نمى‏پذیرد.

 با این توضیح به سراغ (ظهور) و علایم آن مى‏رویم. شرایط ظهور عبارتند از همان اسباب برپایى حکومت عدل جهانى که در چهار عامل خلاصه مى‏شوند:

  1- دستورالعمل جامع، حکیمانه و عادلانه‏ ى اداره جامعه ‏ى بشرى.

 2 - رهبرى حکیم، عادل و توانمند که انقلاب را هدایت کرده به پیروزى برساند و اداره ‏ى حکومت را بر عهده گیرد.

 3- تعداد کافى فرمان‏بران و یاوران آگاه از هدف انقلاب جهانى مصلح کل و آماده براى جانبازى در راه انجام فرامین وى.

4 - آمادگى و پذیرش جامعه جهانى به جهت سرخوردگى از تجارب ناکام بشرى و شکست تزها و دکترین‏ هاى رنگارنگ در ایجاد جامعه مطلوب و به ستوه آمده از اوج‏گیرى ظلم و فساد در سطح جامعه‏ ى ملل.

 از این میان، دو شرط اول موجود و دو سبب بعدى مفقودند؛ شرط اول با آمدن حقه ى نهایى وحى آسمانى -شریعت مقدس اسلام- محقق گشته و شرط دوم با وجود مقدس بقیةالله الاعظم(عجل اللّه تعالى فرجه) تأمین شده است.

 اما شرط سوم و چهارم هنوز حاصل نشده‏اند و از این رو، علت تامه ى ظهور تشکیل نشده است. هنگامى عصر طلایى ظهور فرا مى‏رسد که این دو سبب، حاصل آید و به دو شرط نخست انضمام یابد.

 

 اما علایم ظهور -به جز علایم حتمیّه که همان نشانه‏هاى تفکیک ناپذیرند و در ادامه از آن‏ها سخن خواهیم گفت- اکثرا با خود ظهور ارتباط استلزامى ندارند؛ چه اینکه ممکن است برخى حاصل نشوند ولى ظهور تحقق یابد (توضیح بیشتر این صورت در یاد سپارى‏هاى آخر این فصل خواهد آمد) و نیز محتمل است برخى حاصل شوند ولى ظهور توأم با آن‏ها حادث نشود، بدین شکل که این نشانه‏ ها بیانگر ظرف تحقق ظهور باشند؛ ظرفى که وسیع‏تر و به اصطلاح (اعم) از مظروف است مانند این که گفته شود: پستچى هنگامى مى‏آید که هوا صاف باشد، در اینجا حداکثر چیزى که استفاده مى‏شود این است که نامه ‏رسان در هنگام نامساعد بودن اوضاع جوّى نخواهد آمد، ولى نمى‏توان توقع داشت که همین فردا که هوا آفتابى است، او از راه برسد. به عبارت دیگر، وقتى او مى‏آید هوا صاف است نه این که هر وقت هوا صاف بود، او مى‏آید.

 در مورد ظهور نیز اخبارى وارد شده که بیان مى‏دارد امام‏ علیه السّلام  زمانى ظهور خواهد کرد که فساد مالى و جنسى شیوع یافته و دین‏ گریزى سکه‏ ى رایج شده و...از این بیان مى‏توان بدین نکته پى برد که امام در غیر این شرایط، ظهور نخواهد فرمود، اما اگر چشم گشوده و مشاهده کردیم که هم اکنون این اوضاع، بر جامعه بشرى حاکم است نمى‏توانیم متوقع ظهور زود هنگام مصلح کل باشیم.
 

۲۷ شهریور ۹۳ ، ۱۲:۴۶ ۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱
منتظر ظهور

یک رباعى از حضرت امام خمینى(ره)

 اى مهر، طلوع که خوابیم همه

در هجر رخت در تب و تابیم همه

 هر برزن و بام از رُخت روشن و ما

خفاش وشیم و در حجابیم همه

۲۶ شهریور ۹۳ ، ۲۲:۳۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
منتظر ظهور

ضرورت آگاهى از علایم ظهور

 می‏دانیم که عوامل داخلى و خارجى بسیارى وجود دارد که هویت و عزّت جهان اسلام را تهدید مى‏کنند و افتخار و اقتدار مسلمین را مخدوش مى‏سازند. این عوامل، خلوص تعالیم اسلام و حسن اجراى آن‏ها، وحدت صفوف مسلمین و تمرکز قواى آنان و سرانجام استحکام و استوارى بنیان‏هاى اعتقادى - اجتماعى تمدن مشعشع اسلامى و پیشرفت و بالندگى آن را هدف قرار مى‏دهند.

 از جمله عوامل تهدیدگرى که داراى بستر و خاستگاه داخلى و حمایت‏گر و هدایت‏گر خارجى است، خطر جدى وجود (متمهدیان) (مدعیان دروغین مهدویت) مى‏باشد که هر از گاهى، ظهور کرده و به سلامت اعتقادى و همبستگى اجتماعى یکى از نقاط جهان اسلام، آسیب وارد می‏سازد.

 بارى از آن جا که مهدى باورى، سرمایه ى هنگفت و گران‏سنگ روحى - اعتقادى امت اسلامى است، شیّادان و طرّاران بسیارى در طمع خام افتاده‏اند که این سرمایه ى عظیم معنوى را به سود خود مصادره کرده و به یغما برند و تاریخ شاهد مهدى سودانى‏ها، احمد قادیانى‏ها، العتیبى‏ها، باب‏ها و بهاءها و... زیادى در آفریقا و شبه قاره ى هند و حجاز و ایران و... بوده است. هر یک از این دین فروشان، جهل توده‏هاى مسلمان را نردبانى براى دستیابى به مطامع پست خود ساخته و مردمان ناآگاه نیز حرکت نامشروع ایشان را قیام منجى آخرالزمان به شمار آورده و در راه آن جان و مال ارزانى مى‏داشتند. از این رو، یکى از وظایف امت اسلامى و به ویژه کارشناسان دینى، شناختن و شناساندن معیارهایى است که انقلاب مصلح حقیقى را از حرکت‏هاى سود جویانه ‏ى دغل‏بازان عوام‏فریب جدا سازد.

 خوشبختانه این خطر جدى طى آسیب‏ شناسى مهدى باورى توسط هادیان امت و پیشوایان معصوم ‏علیهم السّلام  پیش بینى شده است؛ در این راستا تبیین مشروح علایم ظهور را باید گامى در جهت آسیب‏زدایى از پیکره‏ ى این باور مقدس و سازنده به شمار آورد. بنا بر این به طور خلاصه مى‏توان گفت سرّ ضرورت آشنایى با علایم ظهور در کسب هوشیارى لازم براى مقابله با خطر جدى منجیان دروغین نهفته است.

 نکته: از جمله فواید مترتب بر شناخت علایم ظهور و آگاهى از تحقق آن‏ها، خاصیت بازدارندگى از یأس و سرخوردگى است. زیرا چنان که خواهد آمد: دسته‏اى از نشانه‏هاى ظهور، (علایم منفصل) هستند که تعدادى از آن‏ها طى سنوات و سده ‏هاى پیشین رخ داده است مانند (اختلاف بنی ‏عباس در امر حکومت) و این نشانه‏ها که از حصول به اصطلاح (فرج جزیى) خبر مى‏دهند، تحمل مدت طولانى غیبت کبرى را بر منتظران آسان می‏کنند و خاطرشان را از حتمیّت وعده ى الهى و برپایى حکومت صالحان و مستضعفان با ظهور منجى کل، آسوده مى‏سازند و بدین ترتیب آنان را در برابر ویروس فلج کننده‏ ى (یأس)، واکسینه می‏کنند.

 

۲۶ شهریور ۹۳ ، ۲۲:۳۶ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
منتظر ظهور

صفات منتظران

* شناخت امام و اعتقاد به امامت:

تا امام زمان(علیه السلام)شناخته نشود و امامت او مورد اعتقاد قرار نگرفته باشد چگونه مى تواند انتظار شکل بگیرد؟! و چنین شناخت و اعتقادى اساسى ترین ویژگى منتظران به شمار مى آید از آن رو که خود از ارکان مهم انتظار و مقدمه آن محسوب مى شود. چنانکه در کلام امام سجّاد آمده است:

«أنَّ أهْلَ زَمانِ غَیْبَتِه، اَلْقائِلوُنَ  بِاِمامَتِهِ، اَلْمُنْتَظِروُنَ لِظُهُورِهِ، اَفْضَلُ    اَهْلِ کُلِّ زَمانْ»( [53] )

«همانا مردم زمان غیبت حضرت مهدى(علیه السلام)         که به امامت او قائل باشند و در انتظار       ظهورش به سر برند برتر از مردم هر زمان             دیگرند.»

 

*پرهیزکارى و خوش اخلاقى:

معیار کرامت و برترى در اسلام چیزى جز پرهیزکارى نیست.

«اِنَّ اَکْرَمَکُمْ عِنْدَاللّهِ اَتْقیکُمْ»( [54] )

چنان که معیار ارزش ایمان، چیزى جز درجات نیکویى اخلاق نیست.

«اَفْضَلُکُم ایماناً، اَحْسَنُکُم اَخلاقاً»

بنابراین، قابل تصور نیست که فضیلت و کرامت انتظار، براى کسانى، خارج از محدوده تقوا و خوش اخلاقى حاصل آید.

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

«مَنْ سَرَّ اَنْ یَکوُنَ مِنْ اَصْحابِ الْقائِمِ        فَلْیَنْتَظِرْ وَ لْیَعْمَلَ بِالْوَرَعِ وَ مَحاسِنَ       الاْخْلاقِ وَ هُوَ مُنْتَظَرِ»( [55] )

«هر کس دوست بدارد از اصحاب و یاوران    قائم(علیه السلام)باشد، باید انتظار بکشد و بر اساس پرهیزکارى و نیکویى اخلاق رفتار نماید; در حالى که چشم انتظار ظهور است.»

 

* فرمان پذیرى:

کسى که چشم انتظار امام معصوم خویش است، با اعتقاد به رهبرى همه جانبه او، اطاعتش را واجب مى شمارد و با فرمانبرى از او در دوره غیبت، خود را براى اطاعت بى چون و چرا از او در هنگام ظهور آماده مى سازد.

امام صادق(علیه السلام)فرمود:

«طُوبى لِشَیَعْةِ قائِمَنا الْمُنْتَظِرینَ  لِظُهورِهِ فى غَیْبَتِهِ، وَ الْمُطیعینَ لَهُ فى  ظُهُورِه»( [56] )

«خوشا به حال شیعیان قائم ما که در زمان        غیبتش در انتظار او به سر مى برند و در     دوران ظهورش مطیع او هستند.»

 

* دوستى با دوستان حضرت مهدى(علیه السلام) و دشمنى با دشمنان او:

یکى از قابل اعتمادترین معیارهاى دوستى براى هر انسان بررسى دوستى ها و دشمنى هاى او است.

دوستِ دشمن و دشمنِ دوست را هرگز نمى توان دوست نامید; چنان که دوستِ دوست و دشمنِ دشمن را نمى توان دشمن حساب کرد. طبیعى است که هر انسانى دوست دار دوستان محبوب خود و دشمن دشمنان او است. منتظران امام زمان(علیه السلام) که انتظارشان تجلّى محبّت و علاقه و احترام آنان به او است به یقین دوستان امام زمان(علیه السلام) را دوست مى دارند و با دشمنانش دشمن هستند.

پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود:

«طُوبى لِمَنْ اَدْرَکَ قائِمَ اَهْلَ بَیْتى وَ هُوَ       یَاْتَمُّ بِهِ فى غَیْبَتِهِ قَبْلَ قِیامِهِ وَلْیَتَوَلّى     اَوْلِیائَهُ وَ یُعادَىَ اَعْدائَه»( [57] )

«خوشا به حال آنان که قائم خاندان مرا درک   کرده و در زمان غیبت و قبل از قیامش به او              تأسّى مى جویند. دوستانش را دوست              مى دارند و با دشمنانش دشمن هستند.»

 

۲۶ شهریور ۹۳ ، ۰۹:۱۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
منتظر ظهور

ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) از دیدگاه جامعه اسلامى

بر پژوهشگران، صاحب نظران و ارباب دانش پوشیده نیست که مسأله مهدویّت و اندیشه ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) در آخر الزمان، یکى از مسایل بسیار حیاتى اسلام، و از اعتقادات قطعى عموم مسلمانان است، که شیعه و سنّى در طى قرون و اعصار متمادى همه بر این عقیده اتّفاق نظر داشته و آن را جزء عقاید قطعى خود مى دانند.

گرچه وجود این عقیده در اسلام به خصوص در میان شیعیان، از مسایل بسیار حایز اهمیّت، و از اعتقادات بنیادى محسوب مى شود، و از این رهگذر در میان همه مذاهب اسلامى، شیعیان بیش از همه با این عقیده شناخته شده اند، لذا برخى از افراد نا آگاه و بى اطّلاع، یا لجوج و معاند پیوسته کوشیده و مى کوشند تا این عقیده را در مذهب شیعه محصور کنند، ولى هرگز عقیده به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) در اسلام اختصاص به شیعه ندارد. بلکه عقیده به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) مورد اتّفاق و اجماع همه مسلمین بوده، و کلیّه فِرَق اسلامى در این عقیده باهم اتّفاق نظر دارند، و حتّى فرقه ساخته شده «وهّابیت» نیز آن را جزء عقاید قطعى و مسلّم خود مى دانند و به طور جدّى از آن دفاع مى نمایند، و معتقدند که: اعتقاد به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) بر هر مسلمانى واجب است، و جز افراد نادان و بى اطّلاع و بدعت گزار، منکر آن نخواهند بود.( [4] )

به طور خلاصه، آنچه از مجموع منابع معتبر حدیثى و تاریخى شیعه و سنّى استفاده مى شود این است که: مسأله مهدویّت و عقیده به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام)یکى از ضروریات دین مقدّس اسلام است که منکر آن از آیین اسلام بیرون است. از این رو، کلیّه مسلمانان از شیعه و سنّى ـ و به طور کلّى عموم اُمّت اسلامى ـ عقیده دارند، که بر اساس روایات وارده، ناچار باید در آخر الزمان (و تاریک ترین دوران تاریخ بشر) مردى از خاندان پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) به نام حضرت مهدى(علیه السلام) ظهور کرده، بر همه کشورها مسلّط شود، و دین را تأیید بخشد، و سراسر روى زمین را پر از عدل و داد کند، و او از دودمان پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)و از نسل حضرت فاطمه(علیها السلام) است.

از نظر مسلمانان، مسأله «مهدویّت» و عقیده به ظهور مهدى موعود(علیه السلام)یک اعتقاد عمیق دینى و مذهبى، و یکى از مهمترین و حسّاس ترین فرازهاى عقیدتى اسلامى است.

این عقیده در اسلام و به خصوص در میان شیعیان، از اعتقادات بنیادى و تردید ناپذیرى است که هیچ گونه شک و تردید در آن وجود ندارد.

عموم مسلمانان و به ویژه شیعیان عقیده دارند که اعتقاد به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام)از ضروریات مذهب است، و اخبار و روایات مربوط به آن حضرت، از طریق شیعه و سنّى به حد «تواتر» رسیده است.( [5] )

عموم مسلمانان عقیده دارند که ظهور مبارک مهدى موعود(علیه السلام)که در روایات متواتر اسلامى با اوصاف: «قُرشى، هاشمى، فاطمى، علوى، حسنى، و حسینى» معرّفى گردیده، و نویدهاى ظهور مبارک آن حضرت سالها پیش از ولادت با سعادتش از زبان مبارک پیامبر عظیم الشأن اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) و خاندان پاکش(علیهم السلام) براى اُمّت اسلامى بازگو شده، یک امر قطعى و مسلّم است.

عموم مسلمانان عقیده دارند که ظهور مبارک حضرت مهدى(علیه السلام) در آخر الزمان، وعده قطعى خداوند است، و نویدهاى ظهور آن موعود جهانى در قرآن کریم و روایات اسلامى به صورتى گسترده در نهایت وضوح و روشنى بیان شده است.

عموم مسلمانان عقیده دارند که طبق وعده هاى قرآن کریم و روایات اسلامى، در آینده تاریخ و در آخر الزمان، مردى از اهل بیت به نام حضرت مهدى(علیه السلام) ظهور خواهد کرد که دین را تأیید، و عدل و داد را آشکار خواهد نمود، و دشمنان دین و انسانیّت چه بخواهند و چه نخواهند، سرانجام او ظاهر مى شود، و بر همه کشورها و ممالک اسلامى مسلّط مى گردد.

در زمان او اسلام جهانگیر مى شود، سراسر روى زمین پر از عدل و داد مى شود، پرچم توحید و یکتاپرستى در همه جهان به اهتزاز در مى آید، دینى جز دین مبین اسلام باقى نمى ماند، نظام جهانى بر اساس ایمان به خدا و احکام اسلام استوار مى گردد، بر تمام جهان دین واحد، قانون واحد، نظام واحد، و رهبر واحد حکومت مى کند، و در همه جا صلح و صفا ایجاد مى شود، و حقّ و عدالت پیروز، و ظلم و ستم یکسره از بین مى رود.

عموم مسلمانان عقیده دارند که با جهانى شدن ظلم و ستم، فساد و تبهکارى و وجود حکومت هاى ظالمانه با معیارهاى غیر عادلانه در سطح جهان، از نقطه نظر رحمت الهى، ظهور مهدى موعود(علیه السلام) یک ضرورت اجتناب ناپذیر است که طبق وعده هاى صریح اسلامى آنچنان که در قرآن کریم واخبار اهل بیت(علیهم السلام) آمده است، سرانجام باید ظاهر شود; کاخهاى ستمگران را برسرشان فرو ریزد، پرچم حقّ و عدالت را بر فراز گیتى به اهتزاز درآورد، ریشه ظلم و بیداد را از بیخ و بن برکند، و بر ویرانه هاى کاخ جبّاران و ستمکاران، جهانى آباد و آزاد بنیان نهد، و انسانها را از زیر یوغ استعباد، استثمار و استعمار رهایى بخشد.

آرى خواننده گرامى! عموم مسلمانان و به ویژه شیعیان، عقیده دارند که ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) یک امر محتوم و مسلّم است که بدون تردید واقع خواهد شد، و کفر کافران، لجاجت منکران و سرسختى معاندان، در تحقّق اراده و مشیّت الهى، و ظهور منجى آسمانى، کمترین اثرى نخواهد داشت، و از این رو همه منتظر و چشم به راهند، و همه انتظار روزى را مى کشند که نداى نوید ظهور «منجى موعود» در سرتاسر جهان طنین انداز شده، همه ساکنان روى زمین، طنین آن نداى آسمانى را با گوش خود بشنوند، و از جان و دل اجابت کنند، و سر از پا نشناخته شتابان به سویش روان گردند.

اینک براى این که مهدى موعود اسلام را بشناسیم، و بدانیم که اسلام در زمینه ظهور آن یکتا بازمانده حجج الهى چه نویدهایى را به مسلمانان و مردم جهان داده است، فشرده مطالبى را که در دریاى ژرف و ناپیدا کرانه متون اصیل اسلامى آمده است در اینجا مى آوریم.

آنچه در مقام معرّفى مهدى موعود(علیه السلام)، در منابع معتبر شیعه و سنّى آمده، بدین قرار است:

«او، حجّت خدا، خاتم اوصیا، رهایى بخش اُمّت، مهدى، منتظر، قائم آل محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم)، صاحب الأمر، صاحب الزمان، عدالت گستر، بقیّة اللّه، صاحب شمشیر، ظاهر کننده دین، خلف صالح، باعث، وارث، صاحب، خالص، صاحب الدار ( صاحب خانه ) مأمول، مؤمَّل، ( امید آینده ) نایب، برهان، باسط (گسترنده)، ثائر (انقلابى)، منتقم، سیّد، جابر (ترمیم کننده دین)، خازن (خزینه دار علوم الهى)، امیر امیران، قاتل تبهکاران، آقاى دو جهان، و امام منتظر براى تأسیس حکومت عدل الهى است».( [6] )

پدرش گنج دانش ایزدى، امام حسن عسکرى(علیه السلام)، و مادر بزرگوارش نرجس خاتون بانوى کنیزان جهان از بیتى رفیع و خاندانى جلیل است که از امام حسن عسکرى(علیه السلام)فرزندى جز آن آخرین حجّت خدا از این بانوى بزرگوار نمانده است.( [7] )

در سال 255 هجرى قمرى، در سپیده دم پانزدهم ماه شعبان در شهر «سامرّا» پایتخت عبّاسیان چشم به جهان گشود.( [8] ) نامش، نام پیامبر ـ محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) ـ و کنیه اش کنیه پیامبر ـ ابوالقاسم ـ است.

«ولادت با سعادتش از دشمنان پنهان ماند، و نام و نشانش از بدخواهان در نهان; زیرا حکومت خون آشام وقت و دستگاه ستمگر خلافت، سخت در پى او و مشتاق یافتن و نابود ساختنش بود، و تمام نیروى خود را در اطراف خانه امام حسن عسکرى(علیه السلام)متمرکز کرده و دهها جاسوس به کار گرفته بود، و بر هر جاسوسى، جاسوسى دیگر گمارده بود تا از ولادت ولىّ خدا حضرت بقیّة اللّه(علیه السلام)آگاه شده، نور خدا را خاموش کند، ولى مشیّت خداوند بر آن تعلّق گرفته بود که حجّت خود را از گزند دشمنان حفظ کند».( [9] )

با شهادت پدر بزرگوارش امام حسن عسکرى(علیه السلام) در شب هشتم ربیع الاول سال 260 هجرى قمرى، بار دشوار و توان فرساى امامت بر دوش او نهاده شد، و به فرمان حکمت آمیز پروردگار، از مردم «غیبت» اختیار فرمود.( [10] )

دوران غیبت آن حضرت دو بخش متمایز دارد:

1 ـ غیبت صغرى یا کوتاه مدّت ـ سال 255 تا 329 هجرى ـ که در این دوره شیعیان مى توانستند توسط سفیران چهارگانه اش با آن حضرت تماس بگیرند و با وى ارتباط برقرار کنند.

این چهار تن نایب خاص، که شیعیان مى توانستند در دوران غیبت صغرى توسط آنها با حضرت مهدى(علیه السلام) تماس بگیرند و مشکلات خود را به ناحیه مقدّسه برسانند و پاسخ هاى لازم را دریافت نمایند، عبارتند از: جناب عثمان بن سعید عمروى، محمّد بن عثمان بن سعید، حسین بن روح نوبختى و على بن محمّد سمرى، که با رحلت او باب «نیابت خاص» بسته شد.

2 ـ غیبت کبرى یا بلند مدّت که تا امروز ادامه یافته است. در این دوره سفیر و نایب خاصّى براى آن حضرت نیست، و راه تماس رسمى و آشکار براى مردم وجود ندارد. و بر آنهاست که از نوّاب عام امام(علیه السلام)ـ یعنى از فقهاى پارسا وخویشتن دار ـ پیروى کنند.( [11] )

غیبت صغرى از همان لحظه ولادت حضرت ولى عصر(علیه السلام) آغاز مى شود( [12] ) و تا روز وفات چهارمین سفیر حضرتش ادامه مى یابد( [13] )ولى دوران سفارت، از رحلت حضرت امام حسن عسکرى(علیه السلام) آغاز شده و تا وفات على بن محمّد سمرى، امتداد مى یابد.( [14] )

بنابراین، طول غیبت صغرى 74 سال تمام، و مدّت سفارت سفیران چهارگانه 69 سال و شش ماه و پانزده روز است.

به هر حال، نهان زیستى آن حضرت بدین معناست که دور از چشم مردمان ولى زیر همین آسمان کبود بسر مى برد. اگر برخوردى هم برایش پیشامد کند، اغلب ناشناخته مى ماند و دیدارهایش با شیعیان تنها به اذن خداست.

هم اکنون ـ سال 1414هجرى قمرى ـ نزدیک به 1159 سال از عمر شریفش مى گذرد و بنا به اراده و مشیّت حکیمانه الهى، هنوز شاداب، جوان و نیرومند است.( [15] ) و این حالت کهنسالى و نافرسودگى او، بهترین محک براى رسوایى و سیه رویى دروغگویان و دروغ پردازان «مهدى نما» و مدّعیان مهدویّت است.

مهدى قائم(علیه السلام) وارث نهایى فضایل و کمالات انبیاء و اولیاء خداست. در خرد و دانش از همه پیشتر است، و در طاعت و عبادت و بندگى از همه پیشروتر، و در کرم و بخشش از همه پیشگام تر، و در شجاعت و شهامت و رشادت از همه پیشتازتر است.( [16] )

از کنار خانه کعبه ـ مکّه مکرّمه ـ قیام شکوهمند خود را آغاز مى کند، نخبه ترین پارسایان دلیر، و برگزیده ترین جنگاوران پرهیزکار آن زمان که 313 نفرند ـ هم شمار یاران پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) در جنگ بدر ـ به دورش حلقه مى زنند، و چون دژى محکم و استوار او را در میان مى گیرند.

خبر ظهور او به سرتاسر جهان مى رسد، و چون ده هزار نفر از مردمان دیندار و یکدل و نیرومند ـ هم شمار یاران پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) در فتح عظیم مکّه ـ به یاریش بشتابند و فرمانش را گردن نهند از مکّه بیرون مى آید( [17] ) و با نبردى آزادى بخش و سخت خونین، ملّت هاى اسیر و به دام افتاده را رهایى مى بخشد.

سپاه پیروزمند آن یگانه منجى عالم که در هیچ برخوردى شکست نمى خورد( [18] ) سراسر گیتى را تسخیر مى کند، تمامى دولت هاى ستمگر و باطل را از روى صفحه زمین، بر مى اندازد، و حکومت واحد جهانى را بر اساس موازین عدالت اسلامى تشکیل مى دهد( [19] )، فرمانروایى زمین به بندگان صالح، شایسته و نیک کردار خدا مى رسد، و ستمدیدگان و مستضعفان، وارث ثروتها، نعمت ها و قدرت ها در پهنه گیتى مى شوند چنان که خداوند متعال مى فرماید:

(وَنُرید أنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضعِفُوا فِی الأَرْضِ، وَنَجْعَلَهُمْ أئِمّةً وَنَجْعَلَهُمُ الوارِثِینَ).( [20] )

«وما اراده کرده ایم که بر کسانى که در روى زمین به ضعف کشیده شده اند، منّت نهاده، آنها را پیشوایان و وارثان زمین قرار دهیم».

در سایه چنین حکومتى، ظلم، جور، جفا، تعدّى و تجاوز، و جنایت و خیانت ریشه کن مى گردد.( [21] ) و برادرى و برابرى و عدالت و محبّت، همه جا را فرا مى گیرد.( [22] ) تعالیم سعادت بخش اسلام به بهترین شکل به اجرا در مى آید، و آئین جاوید رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) بر همه سرزمینها سایه گستر مى شود.( [23] )

در تمام معابدى که غیر خدا پرستش مى شد تنها خدا را مى پرستند، و همگان به کیش توحید مى گرایند( [24] )، و آنها که به هیچ رو در برابر منطق و برهان سرفرود نمى آورند و هنوز به وسوسه نفس و ابلیس، به بتها و طاغوتها دلبستگى تامّ وتمام دارند و به حکومت «اللّه» به هیچوجه گردن نمى نهند، نابود مى گردند.( [25] ) و جانیان، زورگویان، آشوبگران و گردنکشان همگى از بین مى روند.

انتقام خون شهیدان راه حق ـ  بویژه سرور آزادگان حضرت حسین بن على(علیه السلام) ـ از جلاّدان وخونخواران گرفته مى شود.( [26] )

زمین، برکات بى شمار خود را نثار مقدم مبارک حضرتش مى نماید، و گنجهاى پربهایش را براى او آشکار و پدیدار مى سازد. همه جا سبز، خرّم، شاداب و شکوفا مى گردد، آسمان نیز نعمت هاى بى مانندش را بر زمین فرو مى بارد. فراوانى نعمت و برکت، به گونه اى زندگى را براى مردم شیرین و دلپذیر مى سازد که مردگان آرزوى برگشت به دنیا و زندگى دوباره را مى کنند.( [27] )

حضرت مهدى(علیه السلام) دست عنایت خود را بر سر مردم مى گذارد، و با پرتوى از ولایت، به آنان رشد عقلانى و کمال اخلاقى مى بخشد.( [28] ) و زمین به نور پروردگار جهان، پر فروغ و درخشان مى گردد.

هرکجا ویرانه اى باشد، به فرمان حضرتش آباد مى شود. أمن وأمان بر همه جا سایه افکن شده، و ترس، هراس و نگرانى از میان مى رود تا حدّى که زنى تنها، با زیب و زیور، مسافتى طولانى را مى پیماید بدون آن که هراسى از راهزنان یا درندگان به دل راه دهد.( [29] )

اموال عمومى وثروت هاى همگانى را میان مردم یکسان بخش و پخش مى نماید،( [30] ) و مردم آنچنان دست گشاده و سخاوتمند و مهربان خواهند شد که انسان حاجتمند، بدون آن که لازم باشد تمنّایى کند یا تقاضایى بر زبان آورد یا دست نیاز به سوى این و آن دراز کند، از جیب برادر ایمانى خود به اندازه نیاز بر مى دارد، و پس از فراغ و گشایش، آن را باز مى گرداند.( [31] )

تعلیم و تربیت در زمان آن حضرت گسترش مى یابد;  حضرتش چندین برابر علوم و معارفى را که فرستادگان الهى براى بشر آورده اند، آشکار مى سازد.( [32] )

سطح دانش مردم آنچنان بالا مى رود که زنان، در خانه یاراى آن را دارند که بر پایه کتاب خدا و سنّت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) قضاوت کنند.( [33] )

خلاصه مطلب آن که، روزگار زرّین تاریخ بشر، که مصلحان و اندیشمندان جهان به نام هاى گوناگون چون: «مدینه فاضله»، «شهر آفتاب»، و سرزمین «الدورادو» از آن یاد کرده اند( [34] ) همین دوران است که نوید تحقّق حتمى و قطعى آن در یک آیه از آیات قرآن مجید به اجمال آمده است آنجا که خداى عزّوجلّ مى فرماید:

(وَعَدَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنوُا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلهِمْ، وَلَُیمَکِنِنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذی ارْتَضى لَهُمْ وَلَیُبَدّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدونَنِی لایُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً وَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ).( [35] )

«خداوند به کسانى از شما، که ایمان آورده و عمل نیک و شایسته انجام داده اند، وعده داده است که حتماً آنها را خلیفه روى زمین خواهد گرداند، همان گونه که مردم پیشین را خلافت روى زمین بخشید. و دین و آیینى را که برایشان پسندیده در سراسر جهان گسترده و پابرجا خواهد ساخت، و ترس و هراسشان را به آرامش وامنیّت مبدّل خواهد نمود، آنچنان که همگان تنها مرا پرستش نمایند، و چیزى را شریک من قرار ندهند و بعد از آن هرکس که کافر شود از پلیدان و بدکاران خواهد بود».

در این آیه قرآن، چهار نوید اساسى به مؤمنان صالح داده شده است:

1 ـ حکومت واحد جهانى بارهبرى آخرین حجّت خدا حضرت مهدى(علیه السلام) به وسیله مردمان صالح و با ایمان اداره خواهد شد.

2 ـ نظام کامل و عالى اسلامى در سراسر گیتى، برقرار خواهد شد و قوانین نجات بخش و سعادت آفرین اسلام دقیقاً به مرحله اجرا در خواهد آمد.

3 ـ بیم و هراس توده مردم به آسایش و امنیّت مبدّل خواهد گشت.

4 ـ همگان، خداى یکتاى بى همتا را خواهند پرستید، و هرگونه شرک، کفر و بت پرستى ریشه کن خواهد گردید.

چکیده و عصاره این چهار برنامه، همان جمله معروف و مشهورى است که شیعه و سنّى در کتاب هاى معتبر خود نقل کرده اند، و بیش از هر عبارت دیگرى در مورد خروج قائم آل محمّد(علیه السلام) بر زبان مبارک پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و دودمان پاکش(علیهم السلام)جارى گشته که فرموده اند:

«یَمْلأُ الأَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلاً کَما مُلئِت ظُلماً وجَوْراً».( [36] )

«سراسر روى زمین را پر از عدل و داد مى کند، همان گونه که پر از ظلم و جور شده است».

زمان ظهور منجى عالم تعیین نشده است.( [37] ) سبب این «نامعیّنى»، وابستگى مستقیم زمان ظهور به پندار و گفتار و کردار آزادانه مردم است.

این بود فشرده آن چیزى که جامعه اسلامى و به خصوص شیعیان دوازده امامى درباره مهدى موعود(علیه السلام) و ظهور او، بدان عقیده دارند، و چشم به راه هستند، و از همه منادیان آزادى و مدّعیان بشر دوستى که به دروغ، هر روز در گوشه اى از جهان نداى آزادى سر مى دهند ولى خود در فرصت هاى مناسب آزادى را از ریشه و بن بر مى کنند، بیزارند، و تنها در انتظارِ ظهور آن یگانه منجى آسمانى و مصلح الهى بسر مى برند.

و این بود خلاصه آن اخبار و احادیثى که علما، دانشمندان و حدیث نگاران اسلام ـ از شیعه و سنّى ـ از عصر معصومین(علیهم السلام) تا به امروز، آنها را در کتاب هاى معتبر و پر ارزش خود درباره مهدى موعود(علیه السلام) روایت نموده اند، و در گردآورى آنها از زبان مبارک پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و دیگر پیشوایان معصوم(علیهم السلام) و صحابه و تابعین تلاشها کرده اند، ودر تدوین و تألیف آنها رنجها کشیده اند. و در این راه، جانبازیها و فداکاریها کرده اند تا آنها را دست نخورده و بدون هیچ گونه دخل و تصرّفى در نهایت رعایت امانت، به دست ما بسپارند.



منابع:

[4] ـ ر ک: بخش چهارم (اعتراف دانشمندان اهل سنّت به صحّت احادیث مهدى(علیه السلام)).

[5] ـ خبر «متواتر» خبرى است که جماعتى آن را نقل کنند که راویان آن در کثرت و فراوانى به حدّى باشند که عادتاً اتّفاق و توطئه آنها بر دروغ محال باشد، و از اخبار آنها علم به صحّت خبر حاصل شود، و این گونه روایت حجّت است. ابن حجر عسقلانى در کتاب «نزهة النواظر»، صفحه 12 مى نویسد: خبر متواتر، مفید یقین است، وعمل کردن به آن نیاز به بحث ندارد.

[6] ـ دلائل الامامة، ص 502، منتخب الأثر، ص 256، 324، 326، 345، 346 و 467 ; فرائد السمطین، ج 2، ص 337 ; بشارة الاسلام، ص 49 و 66، نور الابصار، ص 342 ; ینابیع المودة، ج 3، ص 109 ; و بسیارى از کتابهاى روایى دیگر.

[7] ـ بحار الانوار، ج 51، ص 13، ینابیع المودة، ج 3، باب 79، ص 302 ; مشارق الانوار، ص 101 و کمال الدین صدوق، ج 1، ص 307، باب 27، ح 1.

[8] ـ فصول المهمّه، ص 292 ; ینابیع المودّة، ج 3، ص 138، الاتحاف، ص 179، الیواقیت والجواهر، ج 2، ص 143، وفیات الاعیان، ج 4، ص 176، و غیبت طوسى، ص 137 .

[9] ـ بحار الانوار، ج 50، ص 334، و ج 51، ص 13، 25، 30 و 32 ; کافى، ج 1، ص 505 ; منتخب الاثر، ص 286 و 288، فصول المهمّه، ص 290 و الاتحاف بحبّ الاشراف، ص 179.

[10] ـ بحار الانوار، ج 50، ص 334، ح 9 ; کافى، ج 1، ص 503، محجّة البیضاء، ج 4، ص 335 ; ارشاد مفید، جزء دوم، ص 336 ; وفیات الاعیان، ج 4 .

[11] ـ در مورد لزوم تقلید ازمراجع عالیقدر و فقهاى عالى مقام، مرحوم شیخ حرّ عاملى(رضی الله عنه) 48 روایت با ذکر سند در کتاب شریف و سائل الشیعه جلد 18، صفحه 98، 111، آورده است.

[12] ـ نیمه شعبان، 255 هجرى قمرى.

[13] ـ نیمه شعبان 329 هجرى قمرى، به غیبت شیخ طوسى، ص 242 و کشف الغمّه، ج 3، ص 320، در مورد رحلت على بن محمّد سمرى که با رحلت او باب سفارت بسته شد، و همچنین به کتاب شریف بحار الانوار، ج 51، ص 360، باب احوال السفراء مراجعه فرمایید.

[14] ـ بحار الانوار، ج 51، ص 336 و ج 53، ص 6.

[15] ـ منتخب الاثر، ص 285 و 221، کشف الغمّه، ج 3، ص 331، بیروت ; کمال الدین، ج 2، ص 366، باب 57، ح 12 ; و بحار الانوار، ج 52، ص 285 و 322.

[16] ـ در این زمینه در بخش هاى مختلف این کتاب به تفصیل سخن رفته است.

[17] ـ بحار الانوار، ج 51، ص 157، ح 7 ; کمال الدین، باب 36، ح 2.

[18] ـ کمال الدین، باب 32، حدیث 7. «إنّه لا تُردّ له رایةٌ».

[19] ـ منتخب الاثر، ص 292، 436، 470  و 471.

[20] ـ سوره قصص، آیه 5.

در رابطه با این آیه شریفه، در مجمع البحرین مى نویسد: این آیه در حقّ حضرت قائم(علیه السلام)نازل شده، و ابن ابى الحدید معتزلى در «شرح نهج البلاغه» نوشته است: اصحاب ما (معتزله) معتقدند که این آیه در حقّ امام غایبى است که ظهور خواهد کرد، و بر سرتاسر جهان حکومت خواهد نمود. (مجمع البحرین، ج 5، ص 85، مادّه «ضعف»، و شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 19، ص 29، بخش کلمات قصار، شماره 205).

[21] ـ بحار الانوار، ج 51، ص 144، ح 8 ; و کمال الدین، باب 33، ح 7.

[22] ـ بحار الانوار، ج 52، ص 316، ح 11.

[23] ـ منتخب الاثر، ص 183 ; بحار الانوار، ج 51، ص 73.

[24] ـ بحار الانوار، ج 51، ص 146، ح 14 ; کمال الدین، باب 33، ح 31.

[25] ـ بحار الانوار، ج 51، ص 150، ح 2 ; کمال الدین، باب 34، ح 6.

[26] ـ مکیال المکارم، ج 1، ص 63، ح 120 ; بحار الانوار، ج 44، ص 218، ح 7.

[27] ـ مستدرک حاکم، ج 4، ص 465 ; و منتخب الاثر، ص 146، فصل 2، باب اول، ح 13.

[28] ـ بحار الانوار، ج 52، ص 336، ح 71.

[29] ـ بحار الانوار، ج 52، ص 316، ح 11; مکیال المکارم، ج 1، ص 101، ح 228.

[30] ـ عقد الدرر، ص 40، مسند احمد، ج 3، ص 37، و منتخب الاثر، ص 147.

[31] ـ اختصاص مفید، ص 24; بحار الانوار، ج 52، ص 372.

[32] ـ بحار الانوار، ج 52، ص 336، ح 73.

[33] ـ بحار الانوار، ج 52، ص 352، ح 106.

[34] ـ «مدینه فاضله» تعبیر افلاطون است، و سرزمین «الدورادو» تعبیر «ولتر»، و «شهر آفتاب» تعبیر «توماس کامپانلاّ».

[35] ـ سوره قصص، آیه 5.

[36] ـ منتخب الاثر، ص 247 ـ 249، فصل 2، باب 25. کتاب بسیار نفیس و پر ارزش «منتخب الاثر» آکنده از این تعبیر است، و کتب حدیث شیعه و سنّى به وفور آن را روایت کرده اند.

[37] ـ منتخب الاثر، ص 30، ح 41، و کفایة الاثر، ص 168، باب ما روى عن الحسن بن على(علیهما السلام)حدیث آخر و باب ما جاء عن على بن الحسین(علیهما السلام).


 

۲۰ شهریور ۹۳ ، ۱۲:۲۴ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
منتظر ظهور

برای یاری خدا چه کنیم؟

امر اوّل :جلالت و عظمت شأن و رسالت نبویّه (صلى الله علیه وآله) که چنین وجود مبارکى که اشرف و اکمل همه ممکنات بوده و هر کمال که  ممکن الوجود بتواند به اعلا درجه آن متّصف شود و در آن درجه کمال ; مَظهَر حضرت واجب الوجود شود ، در آن وجود مقدّس (صلى الله علیه وآله) ظاهر گردید ، و به همین سبب از همه موجودات به درگاه قرب الهى جلّ شأنه محبوبتر بودند.

پس تشریف فرما شدن ایشان از آن مقام رفیع که اشرف بقعه هاى عرش باشد به این عالم دنیا ; در زمانى که به خاطر ظهور جهل و ضلالت و شقاوت و آثار آنها بدترین زمانها بوده ; واضح است که انس و حشر و نشر با اهل آن منتها درجه ابتلا و محنت است ، علاوه بر دردهاى جسمى و روحى دیگر و انواع و اقسام ظلمها و اذیّتهائى که اشرار و کفّار نسبت به وجود مقدّسش (صلى الله علیه وآله) روا داشتند.

پس بنده مؤمن ــ بعد از اینکه تصوّر مى کند که چنین وجود مبارکى از جانب ذات مقدّس حضرت احدیت جلّ شأنه به این عالم تشریف فرما شده ، و چنین ابتلاء و محنت بزرگى را تحمّل کردند ، و غرضى نداشته جز هدایت و راهنمائى بندگان به آنچه خیر و نفع آنها است ، و خواسته است که این بر وجه کمال و دوام در همه مصالح زندگى دنیوى و اُخروى آنها باشد ، و مزد و پاداش این رسالت عظمى را جز محبّت در حقّ ذوى القرباى خود طلب نفرموده .

باید بنگرد که چگونه سزاوار است در اداى این حقّ مهمّ ــ که دوستى با اهل بیت معصومین(علیهم السلام)و ذرارى منسوب به ایشان است ــ اهتمام نماید ؟

امر دوّم :هرگاه مولا و اربابى نسبت به بنده خود و یا پدرى نسبت به فرزند خود نعمتهائى از باب لطف عنایت نماید که مورد غبطه دیگران واقع شود ، آن بنده و یا آن فرزند نه تنها آن نعمتها را در راه معصیت و نافرمانى مولاى خود صرف نمى کند بلکه سعى خود رابه کار خواهد بست تا به گونه اى از آن بهره برداى نماید که رضایت و خشنودى مولا درآن باشد ، اگر چه صراحتا چیزى ازاو نخواسته باشد.

پس بنابراین ; بنده مؤمن و با بصیرت باید تفکر کند که انواع و اقسام مراحم و الطاف جلیله و کامله و دائمه از جانب ولىّ و منعم حقیقى او حضرت احدیّت جلّ شأنه ، به یمن آن وجود مقدّس پیامبر و اهل بیت معصومینش (علیهم السلام)فراهم شده است که بزرگترین آنها نعمت وجود است ، و سرچشمه همه فیوضات دیگر است ، واگر وجود مبارک او و اهلبیتش (علیهم السلام)نبود ; این نعمت وجود از براى احدى نبود .

و بعد از نعمت وجود ; کلیّه نعمتها و فیوضات دنیوى است که در هر لحظه نوعى از آن شامل حال همگان است . و مزید این نوع از لطف در حقّ مؤمن آن است که به او از این نعمتهاى دنیوى آن مقدار عطا مى شود که صلاح حال او باشد ، و امّا نعمتهائى که باعث فساد مؤمن شود ــ یعنى مانع رسیدنِ او به نعمتهاى اُخروى مى شود ــ از او منع مى شود .

و بعد از همه این نعمتها ; کلّیه اسبابى که براى سعادت و هدایت بنده مؤمن فراهم شده است ، تا بوسیله آن قابلیّت پیداکند و درجات عالیه رضوان الهى جلّ شأنه را تحصیل نماید ; وبه درجات رفیعه بهشت راه پیدا کند ، و همه این نِعَم به برکت و یمن وجود مبارک حضرت رسول و اهلبیت طاهرینش (علیهم السلام) بوده ، هم از نظر ظاهرى و هم از نظر باطنى ، هم براى اوّلین و هم براى آخرین .

علاوه بر این ; بنده مؤمن باید متوجّه شود که به جهت انتساب به دین مبین آنحضرت (صلى الله علیه وآله) ; و بوسیله تمسّک جستن به ولایت و متابعت او و اهلبیتش (علیهم السلام)چه درجه رفیعى از عزّت در درگاه الهى جلّ شأنه پیدا مى کند؟! و چه مقام منیعى در نظر انبیاء عظام (علیهم السلام) دارد؟! که از بس خداوند فضل و مقام آنها را براى ایشان در کتبشان بیان فرمود ، و منزلت و مکانشان را به آنها نشان داده ، که همچون ابراهیم خلیل آرزومند شده که از شیعیان آنها شود( [3] ) و چون موساى کلیمى (علیه السلام) از خداوند متعال تمنّا و مسئلت نموده که از امّت ایشان باشد ، و آرزوى دیدار ایشان را کرده است .( [4] )

و امّت انبیاءگذشته بعداز توسّل به وجود مبارک پیامبر واهلبیت اطهارش(علیهم السلام)خداوند عالم را به حقّ اصحاب و امّت ایشان قسم مى دادند ، چنانچه این مطلب و امثال آن صریحاً در آیات و روایات زیادى وارد شده است .( [5] )

و اینان چه مقام بلند و قدر و منزلت نیکوئى در نظر ملائکه دارند که آنها از روى اشتیاق در حال خواب ایشان ; نظر به ارواحشان مى کنند که چون ستارگان درخشانند ، و در حقّ آنها دعا مى کنند ؟ و همه این عزّتها و مقامات رفیع و والا بواسطه انتساب حقیقى آنان به وجود نبوى و اهلبیت اطهارشان (علیهم السلام) است .

پس بعد از ملاحظه تمام این مراحم و الطاف جلیله و جمیله الهیّه که به یمن وجود مبارک آنحضرت (صلى الله علیه وآله) است ، بنده مؤمن عاقل تصوّر نماید که هر گاه بتواند به همین اسباب و وسائل دنیوى و اُخروى به هر کیفیّتى که امکان دارد با جان و مال و عزّت و اهل خود ; و در هر مورد و عنوانى که بداند و بفهمد موجب رضا و خشنودى حضرت احدیّت جلّ شأنه و نیز موجب خشنودى آن وجود مبارک و مقدّس (صلى الله علیه وآله)مى شود باید در کسب آن کمال سعى و اهتمام را داشته باشد ، چه رسد به آنکه از او بر وجه تصریح طلب نمایند ، خصوصاً در چنین امرى که مودّت به ذوى القرباى آنحضرت (صلى الله علیه وآله)باشد .

و روشن است که در این زمان از بقیّه ذوى القرباى در تمام این عالم دنیا کسى جز وجود مبارک حضرت بقیّة الله فى الأرضین (علیه السلام)نیست که و جود مبارکش در حسن جمال و کمال الهى و تمامیّت اخلاق و محاسن مانند وجود مقدّس نبوى (صلى الله علیه وآله)و مظهر کامل او است ، و مظلومیّت آنحضرت هم در نهایت اضطرار مى باشد .

پس بنابراین ; هر قدر معرفت و شناخت مؤمن نسبت به جلالت مقام رسالت نبوى (صلى الله علیه وآله)بیشتر باشد  ; درجه واقعى محبّت و اخلاص او ثابت تر و محکم تر است ، و هرچه محبّت او با آنحضرت بیشتر باشد ; سعى او در اداء حقّ عظیم آنحضرت (صلى الله علیه وآله) ; با مودّت و محبّت به ذوى القرباى ایشان ــ یعنى حضرت ولىّ الله فى الأرضین (علیه السلام) ــ کاملتر خواهد بود .

و بعد از تمام این جهات مزبوره ، لازم به ذکر است که به مقتضاى دلیل عقلى و نقلى بر هر انسانى لازم است که در مقابل احسان و نعمت ; شکر و سپاسگذارى کند ، و ترک شکر بى نهایت قبیح و مذموم مى باشد ، و در فضل آن همین بس که مى فرماید : ( لَئِنْ شَکَرْتُمْ لاََزیدَنَّکُمْ)( [6] ) که انسان هر قدر در مقام شکر ــ به گونه اى که سزاوار شأن بخشاینده نعمت است و در مقدور شخص نعمت داده شده باشد ــ کاملتر شود آثار برکات و فیوضات آن نعمت از نظر ظاهرى و باطنى پایدارتر و کاملتر خواهد گردید .

و بعد از اینکه جلالت شأن این نعمت عظماى الهى ــ یعنى وجود مقدّس نبوى (صلى الله علیه وآله) که از بزرگترین نعمتهاى خداوند متعال است زیرا که منشاء و وسیله همه نِعَم ظاهرى و باطنى و دنیوى و اُخروى او مى باشد ــ واضح شد ; پس واجب ترین و مهمّ ترین چیز براى بندگان ; اداء شکر آن نعمت بزرگ الهى است ، البته به وجهى که خداوند متعال معیّن و مقرّر فرموده ; و آن مودّت نسبت به ذوى القرباى آنحضرت (صلى الله علیه وآله)است .

بدیهى است که هر امرى که وسیله و سبب اثرى باشد ; و آن امر هم داراى مراتب باشد ، پس بر حسب تکمیل مراتب ; اثر آن کاملتر خواهد شد .

بنابراین ; بنده مؤمن در مقام نصرت الهى جلّ شأنه ; هرقدر نصرت و یاریش نسبت به وجود مبارک حضرت بقیّة الله (علیه السلام)کاملتر باشد ; اثرش که نصرت خداوند است در حقّ او کاملتر خواهد شد .

و همچنین هر قدر در مقام تعظیم و تجلیل حضرت خاتم النبیّین (صلى الله علیه وآله)و حقّ عظیم ایشان ، و نیز اداى شکر الهى در باره نعمت ظاهرى وجود مبارک ایشان ، مودّت مؤمن نسبت به ذوى القرباى ایشان شدیدتر باشد ، پس اثر نور هدایت نبوى (صلى الله علیه وآله)هم که بوسیله وجود مبارک حضرت بقیّة الله (علیه السلام)است ــ که باید نسبت به این بنده افاضه شود ــ کاملتر و ظاهرتر خواهد شد .

۱۹ شهریور ۹۳ ، ۱۷:۲۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
منتظر ظهور

حکمت طلب نصرت و یارى خداوند از بندگان

نظر بر اینکه خداوند جلّ شأنه در کلام مجیدش ــ (اِنْ تَنْصُرُوا الله یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَـبِّتْ اَقْدامَکُمْ) ــ شرط کمک و یارى به بندگان خود را ــ  براى ثبات قدم در راه حق و صراط مستقیم در دنیا و آخرت ــ این قرار داده که آنها هم او را یارى نمایند ، و حضرت احدیّت جلّ شأنه اگر چه واجب الوجود و غنىّ بالذات است و محتاج به یارى غیر نیست ، و لکن مهمترین حکمت این درخواست از بندگان دو جهت است :

جهت اوّل :آنکه در مقام بندگى و دوستى نسبت به ذات مقدّس الهى امتحان شوند ، پس اگر بندگى و دوستى آنها حقیقت و واقعیت داشته باشد ; باید در کمک و یارى به او در هر عنوان و مقامى که امر فرموده ; سعى و کوشش تمام داشته باشند .

جهت دوّم :آنکه بر حسب آنچه که گفتیم : خداوند متعال از فیض دیگران غنى و بى نیاز است ، بنابراین ; در انتساب و اختصاص بنده براى قابلیّت و استحقاق عنایات الهى هیچ راهى به ساحت قدس اونیست ; مگر بواسطه چنگ زدن و تمسّک به چیزى که عنوان و مورد یارى او جلّ شأنه باشد ، تا قابلیت و لیاقت پیدا نموده و مورد عنایت و فضل و مرحمت کامل و مخصوص او شود .

که این عنوان و مورد یارى ; چیزیست که آن را در کتاب خود از طریق وحى بیان نموده و راهنما و هادى بسوى آن ; وجود مبارک و مقدّس حبیب خود حضرت سیّد المرسلین و خاتم النبیّین محمّد بن عبدالله (صلى الله علیه وآله) قرار داده است ، و ائمّه راشدین و اهل بیت معصومین ایشان را ; امین بر حفظ و حراست آن قرار داده است .

پس در هر زمان مصداق و عنوانِ نصرت و یارى به حضرت احدیّت جلّ شأنه ; آن وجود مبارک مطهر است که ولىّ خدا در امر دین و شریعت حضرت سیّدالمرسلین (صلى الله علیه وآله)است .

و چون در این زمان ; بر حسب ضرورت مذهب حقّ ; و به مقتضاى براهین قطعى عقلى و اخبار متواتره نقلى ; ولایت کلیّه الهیّه و خلافت و وصایت نبویّه (صلى الله علیه وآله)به وجود مبارک حضرت خاتم الأوصیاء المرضیّین ، و بقیّة الله من الأوّلین و الآخرین من الأنبیاء و المرسلین ، و حجّة الله على الخلائق أجمعین ، و نور الله فی السّماوات و الأرضین ، أمین وحیه فی الکتاب المبین ، کهف الأمان للإنس و الجانّ ، صاحب العصر و الزمان ، حجّت بن الحسن بن علىّ بن محمّد بن علىّ بن موسى بن جعفر بن محمّد بن علىّ بن الحسین بن علىّ بن أبی طالب ، سلام من الرحمان نحو جنابهم ، فإنّ سلامى لایلیق ببالهم . اختصاص دارد ، بنابراین ; اگر کسى بخواهد مورد نصرت و یارى حضرت احدیتجلّ شأنهقرار گیرد باید سعى در یارى و کمک به وجود مقدّس آنحضرت (صلى الله علیه وآله)نماید ، تا به این وسیله براى کمک و یارى از جانب حضرت احدیت جلّ شأنه قابل و لایق شود ، و بوسیله کمک و یارى خداوند در راه حقّ و صراط مستقیم ثابت بماند ، چرا که قرآن مى فرماید :(قُلْ لا اَسْئَلُکُمْ اَجْراً إلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُربى) ، که مودّت با ذوى القربى را اجر و مزد رسالت حضرت خاتم الانبیاء(صلى الله علیه وآله)قرار داده است .

۱۹ شهریور ۹۳ ، ۱۷:۲۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
منتظر ظهور