روز را با یادت شب میکنم و هر شب منتظرت هستم. در تاریکى شبهاى ظلمانى، منتظر شنیدن صداى گامهایت درپس کوچه هاى انتظار هستم. آرى من منتظر او هستم که خود نیز منتظر است.
قریب 1175 سال است که شیعیان، این مظلومان همیشه تاریخ، انتظار آمدن لحظهاى را میکشند، انتظار آن لحظه که عطر و بوى خوش محمّدىصلّى اللّه علیه و آله سراسر جهان را یکبار دیگر معطر کند. انتظار آن لحظهاى که خاطره مظلومیّت زهرا و على و فرزندانشان را در خود نهفته دارد. انتظار لحظهاى که در آن طنین: «أین الطالب بدم المقتول بکربلاء» زمین و آسمان را فرامیگیرد.
در آن لحظه نوگل نرگس و امید شیعه از راه مىآید. از سفرى دور، به دورى قرنهاى طولانى، کولهبار سفر «انتظار» را زمین نهاده و از درون آن، سبزى و طراوت و عدل و عدالت را که ارمغان سفر براى منتظران چشم به راه است بیرون می آورد. میدانم خود او نیز منتظر آن لحظه است، لحظهاى که در زمین و آسمان بانگ: «أین المضطرّ الّذی یجاب إذا دعى» طنینانداز شود. منتظر لحظهاى که تکیه به دیوار کعبه داده و بانگ برآورد: «أنا بقیّةاللّه، (بقیة اللّه خیرٌ لکم إن کنتم مؤمنین)»، منتظر لحظهاى که وعده حق تحقق پذیرد و «جاء الحق وزهق الباطل» تحقق یابد. منتظر لحظهاى که مستضعفان به امر خداوند وارثان زمین شوند و پرچم «سبز آلمحمّدصلّى اللّه علیه و آله» در سراسر گیتى به اهتزاز در آید.
در پس این قرنها چشمانم به در دوخته شده است و منتظر آمدنت هستم.
هر صبح جمعه سراغت را از باد صبا میگیرم، نشانى از کوى آشناى تو مىپرسم، اما باد صبا چون همیشه پاسخى ندارد. آه که غروب جمعه چه دلگیر است، چشمهاى ابرى منتظران هواى باریدن دارد. هفتهاى دیگر نیز بىگل روى مولا سپرى شد، چه سخت و طاقتفرساست: «عزیزٌ علىّ أن أرى الخلق ولاترى ولاأسمع لک حسیسا ولانجوى».
همه شب منتظرت هستم تا اگر شبى گذرت به کوچه دلمان افتاد واز روى کرم، گوشه چشمى به کوچه تاریک دل ما کردى و آن را از نور خود منوّر ساختى، در خواب غفلت فرو نرفته باشم.
شبها را به این امید روز میکنم و روزها را به این امید شب که تو بیایى. بیایى و دلهاى زخم خورده ی مان را مرهم گذارى.
دیگر روزهاى هفته برایم معنا ندارد، تنها به جمعه میاندیشم، اى کاش هر روز جمعه بود و جمعهاى معطر نزدیک جمعه «موعود»، جمعهاى پر از عطر اقاقىها، جمعهاى به عطر خوش محمّدى [صلّى اللّه علیه و آله] ، جمعهاى سرخ و حسینى [علیه السلام] ، جمعهاى سفید به پاکى دل منتظران عاشق و جمعهاى سبز به سبزى «جمعه حضور».