منتظرین ظهور

...به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست

۱۱ مطلب با موضوع «متن :: دوران ظهور» ثبت شده است

ضرورت آگاهى از علایم ظهور

 می‏دانیم که عوامل داخلى و خارجى بسیارى وجود دارد که هویت و عزّت جهان اسلام را تهدید مى‏کنند و افتخار و اقتدار مسلمین را مخدوش مى‏سازند. این عوامل، خلوص تعالیم اسلام و حسن اجراى آن‏ها، وحدت صفوف مسلمین و تمرکز قواى آنان و سرانجام استحکام و استوارى بنیان‏هاى اعتقادى - اجتماعى تمدن مشعشع اسلامى و پیشرفت و بالندگى آن را هدف قرار مى‏دهند.

 از جمله عوامل تهدیدگرى که داراى بستر و خاستگاه داخلى و حمایت‏گر و هدایت‏گر خارجى است، خطر جدى وجود (متمهدیان) (مدعیان دروغین مهدویت) مى‏باشد که هر از گاهى، ظهور کرده و به سلامت اعتقادى و همبستگى اجتماعى یکى از نقاط جهان اسلام، آسیب وارد می‏سازد.

 بارى از آن جا که مهدى باورى، سرمایه ى هنگفت و گران‏سنگ روحى - اعتقادى امت اسلامى است، شیّادان و طرّاران بسیارى در طمع خام افتاده‏اند که این سرمایه ى عظیم معنوى را به سود خود مصادره کرده و به یغما برند و تاریخ شاهد مهدى سودانى‏ها، احمد قادیانى‏ها، العتیبى‏ها، باب‏ها و بهاءها و... زیادى در آفریقا و شبه قاره ى هند و حجاز و ایران و... بوده است. هر یک از این دین فروشان، جهل توده‏هاى مسلمان را نردبانى براى دستیابى به مطامع پست خود ساخته و مردمان ناآگاه نیز حرکت نامشروع ایشان را قیام منجى آخرالزمان به شمار آورده و در راه آن جان و مال ارزانى مى‏داشتند. از این رو، یکى از وظایف امت اسلامى و به ویژه کارشناسان دینى، شناختن و شناساندن معیارهایى است که انقلاب مصلح حقیقى را از حرکت‏هاى سود جویانه ‏ى دغل‏بازان عوام‏فریب جدا سازد.

 خوشبختانه این خطر جدى طى آسیب‏ شناسى مهدى باورى توسط هادیان امت و پیشوایان معصوم ‏علیهم السّلام  پیش بینى شده است؛ در این راستا تبیین مشروح علایم ظهور را باید گامى در جهت آسیب‏زدایى از پیکره‏ ى این باور مقدس و سازنده به شمار آورد. بنا بر این به طور خلاصه مى‏توان گفت سرّ ضرورت آشنایى با علایم ظهور در کسب هوشیارى لازم براى مقابله با خطر جدى منجیان دروغین نهفته است.

 نکته: از جمله فواید مترتب بر شناخت علایم ظهور و آگاهى از تحقق آن‏ها، خاصیت بازدارندگى از یأس و سرخوردگى است. زیرا چنان که خواهد آمد: دسته‏اى از نشانه‏هاى ظهور، (علایم منفصل) هستند که تعدادى از آن‏ها طى سنوات و سده ‏هاى پیشین رخ داده است مانند (اختلاف بنی ‏عباس در امر حکومت) و این نشانه‏ها که از حصول به اصطلاح (فرج جزیى) خبر مى‏دهند، تحمل مدت طولانى غیبت کبرى را بر منتظران آسان می‏کنند و خاطرشان را از حتمیّت وعده ى الهى و برپایى حکومت صالحان و مستضعفان با ظهور منجى کل، آسوده مى‏سازند و بدین ترتیب آنان را در برابر ویروس فلج کننده‏ ى (یأس)، واکسینه می‏کنند.

 

۲۶ شهریور ۹۳ ، ۲۲:۳۶ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
منتظر ظهور

ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) از دیدگاه جامعه اسلامى

بر پژوهشگران، صاحب نظران و ارباب دانش پوشیده نیست که مسأله مهدویّت و اندیشه ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) در آخر الزمان، یکى از مسایل بسیار حیاتى اسلام، و از اعتقادات قطعى عموم مسلمانان است، که شیعه و سنّى در طى قرون و اعصار متمادى همه بر این عقیده اتّفاق نظر داشته و آن را جزء عقاید قطعى خود مى دانند.

گرچه وجود این عقیده در اسلام به خصوص در میان شیعیان، از مسایل بسیار حایز اهمیّت، و از اعتقادات بنیادى محسوب مى شود، و از این رهگذر در میان همه مذاهب اسلامى، شیعیان بیش از همه با این عقیده شناخته شده اند، لذا برخى از افراد نا آگاه و بى اطّلاع، یا لجوج و معاند پیوسته کوشیده و مى کوشند تا این عقیده را در مذهب شیعه محصور کنند، ولى هرگز عقیده به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) در اسلام اختصاص به شیعه ندارد. بلکه عقیده به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) مورد اتّفاق و اجماع همه مسلمین بوده، و کلیّه فِرَق اسلامى در این عقیده باهم اتّفاق نظر دارند، و حتّى فرقه ساخته شده «وهّابیت» نیز آن را جزء عقاید قطعى و مسلّم خود مى دانند و به طور جدّى از آن دفاع مى نمایند، و معتقدند که: اعتقاد به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) بر هر مسلمانى واجب است، و جز افراد نادان و بى اطّلاع و بدعت گزار، منکر آن نخواهند بود.( [4] )

به طور خلاصه، آنچه از مجموع منابع معتبر حدیثى و تاریخى شیعه و سنّى استفاده مى شود این است که: مسأله مهدویّت و عقیده به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام)یکى از ضروریات دین مقدّس اسلام است که منکر آن از آیین اسلام بیرون است. از این رو، کلیّه مسلمانان از شیعه و سنّى ـ و به طور کلّى عموم اُمّت اسلامى ـ عقیده دارند، که بر اساس روایات وارده، ناچار باید در آخر الزمان (و تاریک ترین دوران تاریخ بشر) مردى از خاندان پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) به نام حضرت مهدى(علیه السلام) ظهور کرده، بر همه کشورها مسلّط شود، و دین را تأیید بخشد، و سراسر روى زمین را پر از عدل و داد کند، و او از دودمان پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)و از نسل حضرت فاطمه(علیها السلام) است.

از نظر مسلمانان، مسأله «مهدویّت» و عقیده به ظهور مهدى موعود(علیه السلام)یک اعتقاد عمیق دینى و مذهبى، و یکى از مهمترین و حسّاس ترین فرازهاى عقیدتى اسلامى است.

این عقیده در اسلام و به خصوص در میان شیعیان، از اعتقادات بنیادى و تردید ناپذیرى است که هیچ گونه شک و تردید در آن وجود ندارد.

عموم مسلمانان و به ویژه شیعیان عقیده دارند که اعتقاد به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام)از ضروریات مذهب است، و اخبار و روایات مربوط به آن حضرت، از طریق شیعه و سنّى به حد «تواتر» رسیده است.( [5] )

عموم مسلمانان عقیده دارند که ظهور مبارک مهدى موعود(علیه السلام)که در روایات متواتر اسلامى با اوصاف: «قُرشى، هاشمى، فاطمى، علوى، حسنى، و حسینى» معرّفى گردیده، و نویدهاى ظهور مبارک آن حضرت سالها پیش از ولادت با سعادتش از زبان مبارک پیامبر عظیم الشأن اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) و خاندان پاکش(علیهم السلام) براى اُمّت اسلامى بازگو شده، یک امر قطعى و مسلّم است.

عموم مسلمانان عقیده دارند که ظهور مبارک حضرت مهدى(علیه السلام) در آخر الزمان، وعده قطعى خداوند است، و نویدهاى ظهور آن موعود جهانى در قرآن کریم و روایات اسلامى به صورتى گسترده در نهایت وضوح و روشنى بیان شده است.

عموم مسلمانان عقیده دارند که طبق وعده هاى قرآن کریم و روایات اسلامى، در آینده تاریخ و در آخر الزمان، مردى از اهل بیت به نام حضرت مهدى(علیه السلام) ظهور خواهد کرد که دین را تأیید، و عدل و داد را آشکار خواهد نمود، و دشمنان دین و انسانیّت چه بخواهند و چه نخواهند، سرانجام او ظاهر مى شود، و بر همه کشورها و ممالک اسلامى مسلّط مى گردد.

در زمان او اسلام جهانگیر مى شود، سراسر روى زمین پر از عدل و داد مى شود، پرچم توحید و یکتاپرستى در همه جهان به اهتزاز در مى آید، دینى جز دین مبین اسلام باقى نمى ماند، نظام جهانى بر اساس ایمان به خدا و احکام اسلام استوار مى گردد، بر تمام جهان دین واحد، قانون واحد، نظام واحد، و رهبر واحد حکومت مى کند، و در همه جا صلح و صفا ایجاد مى شود، و حقّ و عدالت پیروز، و ظلم و ستم یکسره از بین مى رود.

عموم مسلمانان عقیده دارند که با جهانى شدن ظلم و ستم، فساد و تبهکارى و وجود حکومت هاى ظالمانه با معیارهاى غیر عادلانه در سطح جهان، از نقطه نظر رحمت الهى، ظهور مهدى موعود(علیه السلام) یک ضرورت اجتناب ناپذیر است که طبق وعده هاى صریح اسلامى آنچنان که در قرآن کریم واخبار اهل بیت(علیهم السلام) آمده است، سرانجام باید ظاهر شود; کاخهاى ستمگران را برسرشان فرو ریزد، پرچم حقّ و عدالت را بر فراز گیتى به اهتزاز درآورد، ریشه ظلم و بیداد را از بیخ و بن برکند، و بر ویرانه هاى کاخ جبّاران و ستمکاران، جهانى آباد و آزاد بنیان نهد، و انسانها را از زیر یوغ استعباد، استثمار و استعمار رهایى بخشد.

آرى خواننده گرامى! عموم مسلمانان و به ویژه شیعیان، عقیده دارند که ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) یک امر محتوم و مسلّم است که بدون تردید واقع خواهد شد، و کفر کافران، لجاجت منکران و سرسختى معاندان، در تحقّق اراده و مشیّت الهى، و ظهور منجى آسمانى، کمترین اثرى نخواهد داشت، و از این رو همه منتظر و چشم به راهند، و همه انتظار روزى را مى کشند که نداى نوید ظهور «منجى موعود» در سرتاسر جهان طنین انداز شده، همه ساکنان روى زمین، طنین آن نداى آسمانى را با گوش خود بشنوند، و از جان و دل اجابت کنند، و سر از پا نشناخته شتابان به سویش روان گردند.

اینک براى این که مهدى موعود اسلام را بشناسیم، و بدانیم که اسلام در زمینه ظهور آن یکتا بازمانده حجج الهى چه نویدهایى را به مسلمانان و مردم جهان داده است، فشرده مطالبى را که در دریاى ژرف و ناپیدا کرانه متون اصیل اسلامى آمده است در اینجا مى آوریم.

آنچه در مقام معرّفى مهدى موعود(علیه السلام)، در منابع معتبر شیعه و سنّى آمده، بدین قرار است:

«او، حجّت خدا، خاتم اوصیا، رهایى بخش اُمّت، مهدى، منتظر، قائم آل محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم)، صاحب الأمر، صاحب الزمان، عدالت گستر، بقیّة اللّه، صاحب شمشیر، ظاهر کننده دین، خلف صالح، باعث، وارث، صاحب، خالص، صاحب الدار ( صاحب خانه ) مأمول، مؤمَّل، ( امید آینده ) نایب، برهان، باسط (گسترنده)، ثائر (انقلابى)، منتقم، سیّد، جابر (ترمیم کننده دین)، خازن (خزینه دار علوم الهى)، امیر امیران، قاتل تبهکاران، آقاى دو جهان، و امام منتظر براى تأسیس حکومت عدل الهى است».( [6] )

پدرش گنج دانش ایزدى، امام حسن عسکرى(علیه السلام)، و مادر بزرگوارش نرجس خاتون بانوى کنیزان جهان از بیتى رفیع و خاندانى جلیل است که از امام حسن عسکرى(علیه السلام)فرزندى جز آن آخرین حجّت خدا از این بانوى بزرگوار نمانده است.( [7] )

در سال 255 هجرى قمرى، در سپیده دم پانزدهم ماه شعبان در شهر «سامرّا» پایتخت عبّاسیان چشم به جهان گشود.( [8] ) نامش، نام پیامبر ـ محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) ـ و کنیه اش کنیه پیامبر ـ ابوالقاسم ـ است.

«ولادت با سعادتش از دشمنان پنهان ماند، و نام و نشانش از بدخواهان در نهان; زیرا حکومت خون آشام وقت و دستگاه ستمگر خلافت، سخت در پى او و مشتاق یافتن و نابود ساختنش بود، و تمام نیروى خود را در اطراف خانه امام حسن عسکرى(علیه السلام)متمرکز کرده و دهها جاسوس به کار گرفته بود، و بر هر جاسوسى، جاسوسى دیگر گمارده بود تا از ولادت ولىّ خدا حضرت بقیّة اللّه(علیه السلام)آگاه شده، نور خدا را خاموش کند، ولى مشیّت خداوند بر آن تعلّق گرفته بود که حجّت خود را از گزند دشمنان حفظ کند».( [9] )

با شهادت پدر بزرگوارش امام حسن عسکرى(علیه السلام) در شب هشتم ربیع الاول سال 260 هجرى قمرى، بار دشوار و توان فرساى امامت بر دوش او نهاده شد، و به فرمان حکمت آمیز پروردگار، از مردم «غیبت» اختیار فرمود.( [10] )

دوران غیبت آن حضرت دو بخش متمایز دارد:

1 ـ غیبت صغرى یا کوتاه مدّت ـ سال 255 تا 329 هجرى ـ که در این دوره شیعیان مى توانستند توسط سفیران چهارگانه اش با آن حضرت تماس بگیرند و با وى ارتباط برقرار کنند.

این چهار تن نایب خاص، که شیعیان مى توانستند در دوران غیبت صغرى توسط آنها با حضرت مهدى(علیه السلام) تماس بگیرند و مشکلات خود را به ناحیه مقدّسه برسانند و پاسخ هاى لازم را دریافت نمایند، عبارتند از: جناب عثمان بن سعید عمروى، محمّد بن عثمان بن سعید، حسین بن روح نوبختى و على بن محمّد سمرى، که با رحلت او باب «نیابت خاص» بسته شد.

2 ـ غیبت کبرى یا بلند مدّت که تا امروز ادامه یافته است. در این دوره سفیر و نایب خاصّى براى آن حضرت نیست، و راه تماس رسمى و آشکار براى مردم وجود ندارد. و بر آنهاست که از نوّاب عام امام(علیه السلام)ـ یعنى از فقهاى پارسا وخویشتن دار ـ پیروى کنند.( [11] )

غیبت صغرى از همان لحظه ولادت حضرت ولى عصر(علیه السلام) آغاز مى شود( [12] ) و تا روز وفات چهارمین سفیر حضرتش ادامه مى یابد( [13] )ولى دوران سفارت، از رحلت حضرت امام حسن عسکرى(علیه السلام) آغاز شده و تا وفات على بن محمّد سمرى، امتداد مى یابد.( [14] )

بنابراین، طول غیبت صغرى 74 سال تمام، و مدّت سفارت سفیران چهارگانه 69 سال و شش ماه و پانزده روز است.

به هر حال، نهان زیستى آن حضرت بدین معناست که دور از چشم مردمان ولى زیر همین آسمان کبود بسر مى برد. اگر برخوردى هم برایش پیشامد کند، اغلب ناشناخته مى ماند و دیدارهایش با شیعیان تنها به اذن خداست.

هم اکنون ـ سال 1414هجرى قمرى ـ نزدیک به 1159 سال از عمر شریفش مى گذرد و بنا به اراده و مشیّت حکیمانه الهى، هنوز شاداب، جوان و نیرومند است.( [15] ) و این حالت کهنسالى و نافرسودگى او، بهترین محک براى رسوایى و سیه رویى دروغگویان و دروغ پردازان «مهدى نما» و مدّعیان مهدویّت است.

مهدى قائم(علیه السلام) وارث نهایى فضایل و کمالات انبیاء و اولیاء خداست. در خرد و دانش از همه پیشتر است، و در طاعت و عبادت و بندگى از همه پیشروتر، و در کرم و بخشش از همه پیشگام تر، و در شجاعت و شهامت و رشادت از همه پیشتازتر است.( [16] )

از کنار خانه کعبه ـ مکّه مکرّمه ـ قیام شکوهمند خود را آغاز مى کند، نخبه ترین پارسایان دلیر، و برگزیده ترین جنگاوران پرهیزکار آن زمان که 313 نفرند ـ هم شمار یاران پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) در جنگ بدر ـ به دورش حلقه مى زنند، و چون دژى محکم و استوار او را در میان مى گیرند.

خبر ظهور او به سرتاسر جهان مى رسد، و چون ده هزار نفر از مردمان دیندار و یکدل و نیرومند ـ هم شمار یاران پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) در فتح عظیم مکّه ـ به یاریش بشتابند و فرمانش را گردن نهند از مکّه بیرون مى آید( [17] ) و با نبردى آزادى بخش و سخت خونین، ملّت هاى اسیر و به دام افتاده را رهایى مى بخشد.

سپاه پیروزمند آن یگانه منجى عالم که در هیچ برخوردى شکست نمى خورد( [18] ) سراسر گیتى را تسخیر مى کند، تمامى دولت هاى ستمگر و باطل را از روى صفحه زمین، بر مى اندازد، و حکومت واحد جهانى را بر اساس موازین عدالت اسلامى تشکیل مى دهد( [19] )، فرمانروایى زمین به بندگان صالح، شایسته و نیک کردار خدا مى رسد، و ستمدیدگان و مستضعفان، وارث ثروتها، نعمت ها و قدرت ها در پهنه گیتى مى شوند چنان که خداوند متعال مى فرماید:

(وَنُرید أنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضعِفُوا فِی الأَرْضِ، وَنَجْعَلَهُمْ أئِمّةً وَنَجْعَلَهُمُ الوارِثِینَ).( [20] )

«وما اراده کرده ایم که بر کسانى که در روى زمین به ضعف کشیده شده اند، منّت نهاده، آنها را پیشوایان و وارثان زمین قرار دهیم».

در سایه چنین حکومتى، ظلم، جور، جفا، تعدّى و تجاوز، و جنایت و خیانت ریشه کن مى گردد.( [21] ) و برادرى و برابرى و عدالت و محبّت، همه جا را فرا مى گیرد.( [22] ) تعالیم سعادت بخش اسلام به بهترین شکل به اجرا در مى آید، و آئین جاوید رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) بر همه سرزمینها سایه گستر مى شود.( [23] )

در تمام معابدى که غیر خدا پرستش مى شد تنها خدا را مى پرستند، و همگان به کیش توحید مى گرایند( [24] )، و آنها که به هیچ رو در برابر منطق و برهان سرفرود نمى آورند و هنوز به وسوسه نفس و ابلیس، به بتها و طاغوتها دلبستگى تامّ وتمام دارند و به حکومت «اللّه» به هیچوجه گردن نمى نهند، نابود مى گردند.( [25] ) و جانیان، زورگویان، آشوبگران و گردنکشان همگى از بین مى روند.

انتقام خون شهیدان راه حق ـ  بویژه سرور آزادگان حضرت حسین بن على(علیه السلام) ـ از جلاّدان وخونخواران گرفته مى شود.( [26] )

زمین، برکات بى شمار خود را نثار مقدم مبارک حضرتش مى نماید، و گنجهاى پربهایش را براى او آشکار و پدیدار مى سازد. همه جا سبز، خرّم، شاداب و شکوفا مى گردد، آسمان نیز نعمت هاى بى مانندش را بر زمین فرو مى بارد. فراوانى نعمت و برکت، به گونه اى زندگى را براى مردم شیرین و دلپذیر مى سازد که مردگان آرزوى برگشت به دنیا و زندگى دوباره را مى کنند.( [27] )

حضرت مهدى(علیه السلام) دست عنایت خود را بر سر مردم مى گذارد، و با پرتوى از ولایت، به آنان رشد عقلانى و کمال اخلاقى مى بخشد.( [28] ) و زمین به نور پروردگار جهان، پر فروغ و درخشان مى گردد.

هرکجا ویرانه اى باشد، به فرمان حضرتش آباد مى شود. أمن وأمان بر همه جا سایه افکن شده، و ترس، هراس و نگرانى از میان مى رود تا حدّى که زنى تنها، با زیب و زیور، مسافتى طولانى را مى پیماید بدون آن که هراسى از راهزنان یا درندگان به دل راه دهد.( [29] )

اموال عمومى وثروت هاى همگانى را میان مردم یکسان بخش و پخش مى نماید،( [30] ) و مردم آنچنان دست گشاده و سخاوتمند و مهربان خواهند شد که انسان حاجتمند، بدون آن که لازم باشد تمنّایى کند یا تقاضایى بر زبان آورد یا دست نیاز به سوى این و آن دراز کند، از جیب برادر ایمانى خود به اندازه نیاز بر مى دارد، و پس از فراغ و گشایش، آن را باز مى گرداند.( [31] )

تعلیم و تربیت در زمان آن حضرت گسترش مى یابد;  حضرتش چندین برابر علوم و معارفى را که فرستادگان الهى براى بشر آورده اند، آشکار مى سازد.( [32] )

سطح دانش مردم آنچنان بالا مى رود که زنان، در خانه یاراى آن را دارند که بر پایه کتاب خدا و سنّت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) قضاوت کنند.( [33] )

خلاصه مطلب آن که، روزگار زرّین تاریخ بشر، که مصلحان و اندیشمندان جهان به نام هاى گوناگون چون: «مدینه فاضله»، «شهر آفتاب»، و سرزمین «الدورادو» از آن یاد کرده اند( [34] ) همین دوران است که نوید تحقّق حتمى و قطعى آن در یک آیه از آیات قرآن مجید به اجمال آمده است آنجا که خداى عزّوجلّ مى فرماید:

(وَعَدَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنوُا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلهِمْ، وَلَُیمَکِنِنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذی ارْتَضى لَهُمْ وَلَیُبَدّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدونَنِی لایُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً وَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ).( [35] )

«خداوند به کسانى از شما، که ایمان آورده و عمل نیک و شایسته انجام داده اند، وعده داده است که حتماً آنها را خلیفه روى زمین خواهد گرداند، همان گونه که مردم پیشین را خلافت روى زمین بخشید. و دین و آیینى را که برایشان پسندیده در سراسر جهان گسترده و پابرجا خواهد ساخت، و ترس و هراسشان را به آرامش وامنیّت مبدّل خواهد نمود، آنچنان که همگان تنها مرا پرستش نمایند، و چیزى را شریک من قرار ندهند و بعد از آن هرکس که کافر شود از پلیدان و بدکاران خواهد بود».

در این آیه قرآن، چهار نوید اساسى به مؤمنان صالح داده شده است:

1 ـ حکومت واحد جهانى بارهبرى آخرین حجّت خدا حضرت مهدى(علیه السلام) به وسیله مردمان صالح و با ایمان اداره خواهد شد.

2 ـ نظام کامل و عالى اسلامى در سراسر گیتى، برقرار خواهد شد و قوانین نجات بخش و سعادت آفرین اسلام دقیقاً به مرحله اجرا در خواهد آمد.

3 ـ بیم و هراس توده مردم به آسایش و امنیّت مبدّل خواهد گشت.

4 ـ همگان، خداى یکتاى بى همتا را خواهند پرستید، و هرگونه شرک، کفر و بت پرستى ریشه کن خواهد گردید.

چکیده و عصاره این چهار برنامه، همان جمله معروف و مشهورى است که شیعه و سنّى در کتاب هاى معتبر خود نقل کرده اند، و بیش از هر عبارت دیگرى در مورد خروج قائم آل محمّد(علیه السلام) بر زبان مبارک پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و دودمان پاکش(علیهم السلام)جارى گشته که فرموده اند:

«یَمْلأُ الأَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلاً کَما مُلئِت ظُلماً وجَوْراً».( [36] )

«سراسر روى زمین را پر از عدل و داد مى کند، همان گونه که پر از ظلم و جور شده است».

زمان ظهور منجى عالم تعیین نشده است.( [37] ) سبب این «نامعیّنى»، وابستگى مستقیم زمان ظهور به پندار و گفتار و کردار آزادانه مردم است.

این بود فشرده آن چیزى که جامعه اسلامى و به خصوص شیعیان دوازده امامى درباره مهدى موعود(علیه السلام) و ظهور او، بدان عقیده دارند، و چشم به راه هستند، و از همه منادیان آزادى و مدّعیان بشر دوستى که به دروغ، هر روز در گوشه اى از جهان نداى آزادى سر مى دهند ولى خود در فرصت هاى مناسب آزادى را از ریشه و بن بر مى کنند، بیزارند، و تنها در انتظارِ ظهور آن یگانه منجى آسمانى و مصلح الهى بسر مى برند.

و این بود خلاصه آن اخبار و احادیثى که علما، دانشمندان و حدیث نگاران اسلام ـ از شیعه و سنّى ـ از عصر معصومین(علیهم السلام) تا به امروز، آنها را در کتاب هاى معتبر و پر ارزش خود درباره مهدى موعود(علیه السلام) روایت نموده اند، و در گردآورى آنها از زبان مبارک پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و دیگر پیشوایان معصوم(علیهم السلام) و صحابه و تابعین تلاشها کرده اند، ودر تدوین و تألیف آنها رنجها کشیده اند. و در این راه، جانبازیها و فداکاریها کرده اند تا آنها را دست نخورده و بدون هیچ گونه دخل و تصرّفى در نهایت رعایت امانت، به دست ما بسپارند.



منابع:

[4] ـ ر ک: بخش چهارم (اعتراف دانشمندان اهل سنّت به صحّت احادیث مهدى(علیه السلام)).

[5] ـ خبر «متواتر» خبرى است که جماعتى آن را نقل کنند که راویان آن در کثرت و فراوانى به حدّى باشند که عادتاً اتّفاق و توطئه آنها بر دروغ محال باشد، و از اخبار آنها علم به صحّت خبر حاصل شود، و این گونه روایت حجّت است. ابن حجر عسقلانى در کتاب «نزهة النواظر»، صفحه 12 مى نویسد: خبر متواتر، مفید یقین است، وعمل کردن به آن نیاز به بحث ندارد.

[6] ـ دلائل الامامة، ص 502، منتخب الأثر، ص 256، 324، 326، 345، 346 و 467 ; فرائد السمطین، ج 2، ص 337 ; بشارة الاسلام، ص 49 و 66، نور الابصار، ص 342 ; ینابیع المودة، ج 3، ص 109 ; و بسیارى از کتابهاى روایى دیگر.

[7] ـ بحار الانوار، ج 51، ص 13، ینابیع المودة، ج 3، باب 79، ص 302 ; مشارق الانوار، ص 101 و کمال الدین صدوق، ج 1، ص 307، باب 27، ح 1.

[8] ـ فصول المهمّه، ص 292 ; ینابیع المودّة، ج 3، ص 138، الاتحاف، ص 179، الیواقیت والجواهر، ج 2، ص 143، وفیات الاعیان، ج 4، ص 176، و غیبت طوسى، ص 137 .

[9] ـ بحار الانوار، ج 50، ص 334، و ج 51، ص 13، 25، 30 و 32 ; کافى، ج 1، ص 505 ; منتخب الاثر، ص 286 و 288، فصول المهمّه، ص 290 و الاتحاف بحبّ الاشراف، ص 179.

[10] ـ بحار الانوار، ج 50، ص 334، ح 9 ; کافى، ج 1، ص 503، محجّة البیضاء، ج 4، ص 335 ; ارشاد مفید، جزء دوم، ص 336 ; وفیات الاعیان، ج 4 .

[11] ـ در مورد لزوم تقلید ازمراجع عالیقدر و فقهاى عالى مقام، مرحوم شیخ حرّ عاملى(رضی الله عنه) 48 روایت با ذکر سند در کتاب شریف و سائل الشیعه جلد 18، صفحه 98، 111، آورده است.

[12] ـ نیمه شعبان، 255 هجرى قمرى.

[13] ـ نیمه شعبان 329 هجرى قمرى، به غیبت شیخ طوسى، ص 242 و کشف الغمّه، ج 3، ص 320، در مورد رحلت على بن محمّد سمرى که با رحلت او باب سفارت بسته شد، و همچنین به کتاب شریف بحار الانوار، ج 51، ص 360، باب احوال السفراء مراجعه فرمایید.

[14] ـ بحار الانوار، ج 51، ص 336 و ج 53، ص 6.

[15] ـ منتخب الاثر، ص 285 و 221، کشف الغمّه، ج 3، ص 331، بیروت ; کمال الدین، ج 2، ص 366، باب 57، ح 12 ; و بحار الانوار، ج 52، ص 285 و 322.

[16] ـ در این زمینه در بخش هاى مختلف این کتاب به تفصیل سخن رفته است.

[17] ـ بحار الانوار، ج 51، ص 157، ح 7 ; کمال الدین، باب 36، ح 2.

[18] ـ کمال الدین، باب 32، حدیث 7. «إنّه لا تُردّ له رایةٌ».

[19] ـ منتخب الاثر، ص 292، 436، 470  و 471.

[20] ـ سوره قصص، آیه 5.

در رابطه با این آیه شریفه، در مجمع البحرین مى نویسد: این آیه در حقّ حضرت قائم(علیه السلام)نازل شده، و ابن ابى الحدید معتزلى در «شرح نهج البلاغه» نوشته است: اصحاب ما (معتزله) معتقدند که این آیه در حقّ امام غایبى است که ظهور خواهد کرد، و بر سرتاسر جهان حکومت خواهد نمود. (مجمع البحرین، ج 5، ص 85، مادّه «ضعف»، و شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 19، ص 29، بخش کلمات قصار، شماره 205).

[21] ـ بحار الانوار، ج 51، ص 144، ح 8 ; و کمال الدین، باب 33، ح 7.

[22] ـ بحار الانوار، ج 52، ص 316، ح 11.

[23] ـ منتخب الاثر، ص 183 ; بحار الانوار، ج 51، ص 73.

[24] ـ بحار الانوار، ج 51، ص 146، ح 14 ; کمال الدین، باب 33، ح 31.

[25] ـ بحار الانوار، ج 51، ص 150، ح 2 ; کمال الدین، باب 34، ح 6.

[26] ـ مکیال المکارم، ج 1، ص 63، ح 120 ; بحار الانوار، ج 44، ص 218، ح 7.

[27] ـ مستدرک حاکم، ج 4، ص 465 ; و منتخب الاثر، ص 146، فصل 2، باب اول، ح 13.

[28] ـ بحار الانوار، ج 52، ص 336، ح 71.

[29] ـ بحار الانوار، ج 52، ص 316، ح 11; مکیال المکارم، ج 1، ص 101، ح 228.

[30] ـ عقد الدرر، ص 40، مسند احمد، ج 3، ص 37، و منتخب الاثر، ص 147.

[31] ـ اختصاص مفید، ص 24; بحار الانوار، ج 52، ص 372.

[32] ـ بحار الانوار، ج 52، ص 336، ح 73.

[33] ـ بحار الانوار، ج 52، ص 352، ح 106.

[34] ـ «مدینه فاضله» تعبیر افلاطون است، و سرزمین «الدورادو» تعبیر «ولتر»، و «شهر آفتاب» تعبیر «توماس کامپانلاّ».

[35] ـ سوره قصص، آیه 5.

[36] ـ منتخب الاثر، ص 247 ـ 249، فصل 2، باب 25. کتاب بسیار نفیس و پر ارزش «منتخب الاثر» آکنده از این تعبیر است، و کتب حدیث شیعه و سنّى به وفور آن را روایت کرده اند.

[37] ـ منتخب الاثر، ص 30، ح 41، و کفایة الاثر، ص 168، باب ما روى عن الحسن بن على(علیهما السلام)حدیث آخر و باب ما جاء عن على بن الحسین(علیهما السلام).


 

۲۰ شهریور ۹۳ ، ۱۲:۲۴ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
منتظر ظهور

نمونه هایى از روایات رجعت

 عـلامه مجلسى , پس از عرضه روایات رجعت مى گوید: براى کسانى که به گفتار ائمه اطهار (ع ) ایمان دارند, جاى شک و تردید باقى نمى ماند که مساله رجعت , حق است , زیرا روایت وارده در این بـاب از ائمه اطهار (ع ) در حد تواتر است , و نزدیک به دویست روایت وارد شده است که در این امر صـراحت دارند و این روایات راچهل و اندى از بزرگان علما و محدثین عالیقدر در بیش از پنجاه کـتـاب مـعـتـبـر روایـت کرده اند. آنگاه یک به یک نام این بزرگان را برمى شمرد, امثال صدوق , کـلـیـنـى ,طـوسى , علم الهدى , نجاشى , کشى , عیاشى , قمى , مفید, کراجکى , نعماتى , صفار,ابن قـولـویه , ابن طاووس , طبرسى , ابن شهرآشوب و راوندى سپس از کتابهایى که درخصوص مساله رجعت نگاشته شده یاد مى کند ((14)) .

 اکنون نمونه هایى از این روایات را در اینجا مى آوریم :

 1 - از امـام صادق (ع ), درباره آیه ویوم نحشر من کل امه فوجا سوال شد, فرمود:مردم درباره آن چـه مـى گـویند. گفتند: مى گویند درباره قیامت است . فرمود: آیا در روزقیامت از هر گروهى دسـتـه اى برانگیخته مى شوند, و بقیه وانهاده مى شوند. نه ,چنین نیست , این آیه مربوط به رجعت است , اما آیه قیامت آیه وحشرناهم فلم نغادر منهم احدا است ((15)) .

 2 - على بن ابراهیم با سندى صحیح از امام صادق (ع ), روایت مى کند که فرمود: ولا یرجع الا من محض الایمان محضا او محض الکفر محضا ((16)) بازنمى گردد جز کسانى که خالصا ایمان آورده یا کفر ورزیده اند.

 3 - آن حضرت درباره آیه ربنا امتنا اثنتین واحییتنا اثنتین فرمود: ذلک فى الرجعه ((17)) .

 4 - و نیز فرمود: لیس منا من لم یومن بکرتنا ((18)) از ما نیست کسى که به بازگشت ما ایمان ندارد.

 5 - خـلـیفه مامون عباسى , از امام على بن موسى الرضا (ع ), پرسید: درباره رجعت چه مى گویى . فرمود: رجـعـت حـق اسـت , در امتهاى گذشته بوده , و قرآن از آن یاد کرده . پیغمبر اکرم (ص )فرموده : هـرآنـچـه در امـتهاى پیشین واقع شده نظیر آن در این امت نیز واقع مى شود.نیز فرموده : هنگام ظهور مهدى (عج ), عیسى (ع ) از آسمان فرود مى آید و به وى اقتدا مى کند. بـاز فـرمـوده : اسـلام غـریب بود, و به غربت بازمى گردد, خوشا باد غریبان را.پرسیدند: آنگاه چه مى شود. فرمود: حق به اهلش بازمى گردد ((19)) .

 6 - در بسیارى از زیارات , به مساله رجعت اشاره شده , از جمله زیارت جامعه ,آنجا که مى گوید: وجـعـلـنـى مـمـن یقتص آثارکم . ویسلک سبلکم . ویهتدى بهداکم . ویحشر فى زمرتکم .ویکر فى رجعتکم . ویملک فى دولتکم . ویشرف فى عافیتکم . ویمکن فى ایامکم . وتقر عینه غدا برویتکم . خداوند مرا از کسانى قرار دهد که پیرو آثار شما هستند, و در راه شما قدم برمى دارند, و به هدایت شما هدایت مى شوند و در گروه شما محشور مى شوند ودر رجعت شما بازمى گردند... و در دولت شـمـا بـه دولت مى رسند و در سلامت وعافیت شما مشرف مى گردند و در روزگار شما توانمند مى گردند و فردا چشمانتان بادیدن شما روشن مى شود.

 عـلامـه طـبـرسى - در ذیل ثم بعثناکم من بعد موتکم لعلکم تشکرون (البقره , 2 :56) در مورد احیاى هفتاد نفر از قوم موسى (ع ) شبهاتى را از منکرین رجعت مطرح کرده و پاسخ داده است :

 1 - زنـدگى در این جهان , همراه با تکلیف است , که لازمه آن , دارا بودن اختیاراست , تا هر مکلفى بـا اراده و اخـتـیـار خود, فرمانبردار باشد یا سرپیچى کند, نباید اورا تحت شرایطى قرار دهند که ناچار به قبول حق گردد. از سویى وقتى مرگ کسى فرامى رسد, حقایق براى او مکشوف مى شود, و خـود را در مـقـابل امر واقع مى بیند, به ناچار حقیقت را مى پذیرد, اما با بازگشتن به این جهان , جـاى انکار براى او باقى نمى ماند, زیرا پس از تجلى حقایق و آشکار شدن واقعیات , جاى رد و انکار نخواهدبود. وجـات سـکـره الـموت بالحق ذلک ما کنت منه تحید... لقد کنت فى غفله من هذافکشفنا عنک غطاک فبصرک الیوم حدید (ق , 50 : 19-22) و سـرانجام , بى هوشى مرگ , حق را براى تو آشکار ساخت و این حقیقت آشکار,همان بود که از آن رویگردان بودى ... تو در حالت بى خبرى وقت مى گذراندى ,اکنون پرده از جلوى روى تو برداشته گردید, و چشمان تو کاملا تیزبین مى باشد.

 علامه طبرسى در جواب این شبهه مى گوید: حالت مرگ براى این گونه افراد حالت بى خبرى و بیهوشى است , مانند کسى که خواب رفته باشد, چـیـزى از حـقـایـق آن جـهـان بـر او آشـکـار نـگـشـتـه , دوبـاره بـه همان حالت پیش از مرگ برمى گردند ((20)) . اسـاسـا سکرات موت چیزى را براى اینگونه افراد روشن نمى کند. بلکه با مردن درحالت بى خبرى فرو مى روند, و اما ذیل آیه سوره ق مربوط به روز قیامت است .

 علامه طبرسى در جاى دیگر, ذیل آیه (ویوم نحشر من کل امه فوجا...مى گوید: رجـعـت هیچ گونه منافاتى با صحت تکلیف ندارد, زیرا در رجعت چیزى که موجب الجا و جبر در قـبـول حـق باشد وجود ندارد, و هرگز چیزى وجود ندارد که مکلف رابر فعل واجب یا ترک حرام وادار کـنـد, زیـرا جـز ایـن نیست که برخى آیات و حقایق الهى بر او مکشوف افتاده , ولى مکشوف افـتـادن حـقـایـق , از وى سـلب اختیار نکرده واو همچنان بر قدرت اعمال اراده و اختیار خویش توانمند است . ایـنـگـونه کشف حقایق - از جمله در رجعت - بسان دیگر حقایقى است که بر دست انبیا به عنوان مـعـجـزات آشـکار مى گردد, هرگز مایه جبر در تکلیف نمى گردد, وهمچنان قدرت اختیار در قبول حق و رد آن , براى مکلف باقى است ((21)) .

 بـه عـلاوه , حـقـایـقى که در رجعت براى افراد روشن مى شود, بیش از حقایقى نیست که در روز رسـتـاخـیـز بـزرگ بـراى افـراد آشـکـار مـى گردد. در آنجا خداوند خبر داده که اگرکافران را بـازگـردانیم , باز هم بر سر کفر خویش هستند و هرگز سر تسلیم فرودنمى آورند. در سوره انعام آیه 27 و 28 مى خوانیم : ولو ترى اذ وقفوا على النار فقالوا یا لیتنا نرد ولا نکذب بیات ربنا ونکون من المومنین . بل بدالهم ما کانوا یخفون من قبل ولو ردو العادوا لما نهوا عنه و انهم لکاذبون . کـاش مـى دیدى هنگامى که اینان در برابر آتش دوزخ قرار مى گیرند, مى گویند: کاش بار دیگر بازگردانده مى شدیم و آیات پروردگارمان را تکذیب نمى کردیم , و از زمره مومنان مى بودیم . آرى ایـنـان آنـچـه را پنهان داشته بودند امروز آشکار ساختند و اگربازگردند باز هم به همان اعمال پیشین خود که از آن نهى شده بودند بازمى گردند,اینان دروغگویانند. در سـوره مـومـنون , آیات 99 و 100 درباره کسانى که مرگ را با چشم دیده اند وآرزوى بازگشت مى کنند, مى خوانیم : حـتـى اذا جا احدهم الموت قال رب ارجعون لعى اعمل صالحا فیما ترکت . کلاآنهاکلمه هو قائلها ومن ورائهم برزخ الى یوم یبعثون . تـا زمـانـى کـه یـکـى از آنـان را مرگ فرارسد, گوید: پروردگارا مرا بازگردان , باشد تا آنچه را فروگذار کرده ام کار نیک انجام دهم , ولى چنین نیست , این سخنى است که او برزبان مى راند, (و اگـر بـازگـردد کـارش هـمـچون گذشته است ) و پشت سر آنان جهان میانه اى است (برزخ ) تا هنگامه قیامت . پس آنچنان نیست که مخالفان رجعت گمان برده اند که کافران مورد نظر با آشکارشدن حقایق از نابکارى خود پشیمان شوند و سر به راه گردند, لذا جبر و الجائى نیزدر کار نخواهد بود.

 2 - شـبـهـه دوم این است که : رجعت , چون یکى از آیات و دلائل صحت نبوت است , بایستى مانند دیگر معجزات , در زمان حیات پیغمبر (ص ) رخ دهد. ولـى ضـرورت چنین ملازمه اى روشن نیست , و دلائل بر صحت نبوت , هرگاه که ضرورت ایجاب کند انجام مى گیرد, خواه به دست پیغمبر واقع شود یا به دست اوصیاى او.

 3 - ابوالقاسم گفته : اعلام به رجعت درست نیست , زیرا مایه اغرا به جهل مى گردد, و کسانى را وامى دارد که دست به گناه بزنند و توبه از آن را به بازگشت خودموکول کنند. ولى باید دانست که رجعت همگانى نیست , برخى از مومنان و منافقان بازمى گردند.و این مایه اغرا به جهل براى بیشتر مردم نمى گردد, زیرا هیچ کس به خود گمان بازگشت نمى دهد, یا آنکه به طور حتم , یقین به بازگشت خود ندارد و همین که نمى داند بازمى گردد یا نه , در بازداشتن وى از معاصى کفایت مى کند, زیرا با این وصف نمى تواند توبه خود را به تاخیر بیاندازد ((22)) .

 در فـهرست نجاشى حکایتى از مومن الطاق آورده , که یکى از مخالفین به وى گفت :آیا به رجعت عـقـیـده مـنـدى . گفت : آرى . بدو گفت : پانصد دینار به من وام ده و دربازگشت , آن را بستان . مـومـن الـطـاق گفت : ضامنى بیاور تا ضمانت کند تو در آن حال به صورت یک انسان بازگشت کنى , تا بتوانم وام خود را از تو بستانم . شاید به صورت بوزینه بازگشت کنى ((23))

--- پاورقى ---

1-
شـعرا و ادبا در این باره اشعار نغزى سروده اند. داستان سید اسماعیل حمیرى با قاضى سیار در محضر منصور عباسى مشهور است : فصول مختاره شیخ مفید در مصنفات مفید, ج 2, ص 92ـ95 و نیز بحارالانوار, ج 53, ص 107(داستان مومن الطاق و ابوحنیفه ).
2-
بحارالانوار, ج 53, ص 39ـ144.
3-
رساله اجوبه ... السرویه , مساله اولى رسائل , ص 207.
4-
رسائل شریف ... مجموعه اولى , ص 125ـ126.
5-
اصل الشیعه و اصولها, ص 99ـ101.
6-
مجمع البیان , ج 7, ص 234ـ235.
7-
همان , ص 235.
8-
تفسیر کبیر, ج ..., ص 218.
9-
تفسیر روح المعانى , ج 20, ص 23.
10-
مجمع البیان , ج 2, ص 346ـ247.
11-
همان , ج 1, ص 115.
12-
ابـوسـعـیـد شـهـر بـن حوشب اشعرى از تابعین شمرده مى شود. شیخ او را درردیف اصحاب

۱۹ شهریور ۹۳ ، ۰۹:۰۵ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
منتظر ظهور

آرا دانشمندان شیعه درباره رجعت

شیخ ابوجعفر صدوق (متوفاى 381 ه ق ) در کتاب اعتقادات مى گوید: عقیده ما درباره رجعت آن است که آن را حق مى دانیم .
سـپـس شواهدى را بر امکان آن , از قرآن ارائه مى کند و به داستان گروهى که از دیارخود بیرون شـدند تا به گمان خود, خود را از خطر مرگ (طاعون ) رهایى دهند, امافرمان مرگ آنان رسید, و سپس زنده گردیدند اشاره مى کند.
(البقره , 2 : 243) و نـیـز به داستان مردن و زنده شدن عزیز اشارت دارد, که در آیه 259 همان سوره آمده است , و هـمـچـنـین به زنده شدن قوم موسى (ع ) پس از آنکه صاعقه آنان رافراگرفت (البقره , 2 : 56) و اصـحـاب کـهـف کـه زنده شدند و سپس به جایگاه خودبازگشتند (الکهف , 18 : 18 تا 25) اشاره مى کند.
پس از آن اضافه مى کند: رجعت در امم سالفه نیز واقع گردیده و در این امت نیز واقع مى گردد, چـنـانکه از پیغمبر اکرم (ص ) روایت شده : هرآنچه در امتهاى گذشته انجام گرفته , در این امت نیز انجام مى گیرد.
صدوق به این آیات قرآنى نیز استدلال مى کند: ویوم نحشر من کل امه فوجا ممن یکذب بیاتنا وحشرناهم فلم نغادر منهم احدا پـایـه اسـتدلال با قرآن درباره امکان و وقوع رجعت , بر همین اساس استوار است ,چنانکه خواهیم آورد.

شیخ ابوعبداللّه مفید (متوفاى 413 ه ق ) در جواب پرسش از مساله رجعت مى گوید: خـداونـد, پـیـش از روز رستاخیز, گروهى از این امت را بازمى گرداند و عقیده به رجعت یکى از ویـژگیهاى مذهب اهل بیت به شمار مى رود.. خداوند از روزرستاخیز بزرگ خبر داده : همگى را بـرمـى انگیزیم و هیچ کس را فروگذار نمى کنیم وحشرناهم فلم نغادر منهم احدا... ولى درباره رجعت مى گوید: از هر گروهى دسته اى را برمى انگیزیم ویوم نحشر من کل امه فوجا. پس , چنانکه خداوند خبر داده دو رستاخیز اکبر و اصغر داریم .
و نـیـز خـداونـد از سـتـمـکاران گزارش مى دهد که در روز قیامت گویند: خداوندا, دو بارما را میراندى و دو بار ما را زنده گردانیدى ربنا امتنا اثنتین و احییتنا اثنتین .
گروه ستمکاران از دو مرگ و دو زندگى سخن مى گویند: آنها در این جهان بوده ,مى میرند و در رجعت زنده شده سپس مى میرند, و براى روز رستاخیز زنده مى گردند.
.. پس دو بار میرانده شده و دو بار زنده گردیده اند. ولى دیگران در تفسیر آیه دچار اشکال گردیده اند, زیرا مرگ نخست را پیش اززندگى این جهان گفته اند, در صورتى که نبود پیش از بود را میراندن نمى گویند ((3)) .

 سید مرتضى , علم الهدى (متوفاى 436 ه ق ) درباره حقیقت رجعت مى گوید: آنـچـه شـیعه امامیه برآنند, آن است که خداوند, در موقع ظهور حضرت مهدى (عج )گروهى از مـومـنـان را برمى انگیزد تا از ظهور دولت حق بهره برده و به نصرت و یارى آن نائل گردند و نیز گروهى از دشمنان را برگردانده تا از آنان انتقام گرفته شود, ومومنان از آن لذت ببرند.
دلیل بر صحت این گفتار, همانا امکان آن و مقدور بودن آن براى خداوند است , زیراامرى ممتنع و مستحیل نیست , چنانکه گروهى از مخالفین آن را مستحیل دانسته اند.
پس هرگاه , مساله رجعت امرى ممکن باشد, دلیل بر اثبات آن , اجماع شیعه امامیه و اتفاق آرا آنان بر این مساله است .
و اتفاق آرا شیعه حکایت از راى معصوم دارد که هر آینه حق و صواب است .
البته , رجعت , با مساله اختیار در تکلیف منافات ندارد همانگونه که با ظهورمعجزات منافات ندارد, زیرا در هیچ کدام سلب اختیار نگردیده موجب الجا نمى گردد.
برخى رجعت را تاویل برده , مى گویند: مقصود از آن , بازگشت دولت حق , و حاکم شدن دین خدا بر خلق است , نه رجعت اشخاص پس از مرگ .
ایـن گروه از شیعه از این رو دست به چنین تاویلى زده اند که نتوانسته اند در مقابل انکار منکرین دلیل قاطع اقامه کنند, و شبهات آنان را در زمینه ممتنع جلوه دادن رجعت جواب گویند.
بـایـد گـفت : رجعت تنها با روایات که جنبه اخبار آحاد دارد ثابت نگردیده , بلکه باپشتوانه اجماع طائفه , این امر به اثبات رسیده است .
چنین امرى , با این صراحت , قابل تاویل نیست ((4)) .

عـلامه معاصر شیخ محمدحسین کاشف الغطا (متوفاى 1373 ه.ق ) در رد کسانى که مساله رجعت را از ارکان مذهب تشیع شمرده و بر آنان طعنه زده اند, مى گوید: عـقـیـده بـه رجعت , لازمه مذهب تشیع نیست , انکار آن زیانى ندارد, گرچه این مساله براى آنان روشـن و بـدیـهـى است , ولى ملازمه اى میان تشیع و عقیده به رجعت وجودندارد... و این مساله هـمـانـنـد برخى از اخبار غیبى مشهور است که پیش از قیام قیامت صورت مى گیرد, مانند فرود آمدن حضرت مسیح (ع ), و ظهور دجال , و خروج سفیانى , و نظائر آن که درباره نشانه هاى قیامت گفته اند.
این گونه امور, ربطى به اساس تدین ندارد, و از ریشه هاى اسلام به شمار نمى رود,انکار آن موجب خروج از دین نمى گردد, و نیز اعتراف به آن , صرفا موجب دخول در دین نمى باشد.
 

آیـا کـسـانى که بدین سبب بر شیعه طعن مى زنند, مى دانند رجعت چیست .
چه امتناعى دارد که خـداوند گروهى را پس از مرگ زنده گرداند, با آنکه چنین پیشامدهایى در زمانهاى گذشته به وقوع پیوسته , و قرآن کریم از آنها یاد کرده است .
آیـا داسـتان حضرت حزقیل و زنده شدن کسانى را که از خانه هایشان بیرون رفتند و ازترس مرگ فرار کردند و دچار مرگ شدند نشنیده اند.
آیـا آیـه کـریمه : ویوم نحشر من کل امه فوجا را نخوانده اند, با آنکه در روز رستاخیز بزرگ تمامى گروهها و ملتها محشور مى گردند... آرى , مـسـالـه رجـعـت را, وسـیـلـه اى براى طعنه زدن به شیعه , قرار دادن , شیوه دشمنان بوده است ((5)) .

دلائل و شواهد قرآنى 1 - آیه رجعت در سوره نمل , آیه 83 مى خوانیم : ویوم نحشر من کل امه فوجا ممن یکذب بایاتنا روزى خـواهد آمد تا از هر گروهى دسته اى را برمى انگیزیم , از کسانى که آیات ما رامورد تکذیب قرار مى دهند.
ایـن آیـه صـراحـت دارد کـه تـنـها دسته هایى از ستمکاران برانگیخته مى گردند, وهمانگونه که گفتیم این آیه نمى تواند در مورد حشر روز قیامت باشد, چون درباره قیامت مى خوانیم : ویوم نسیر الجبال وترى الارض بارزه . وحشرناهم فلم نغادر منهم احدا.
وعرضواعلى ربک صفا لقد جئتمونا کما خلقناکم اول مره بل زعمتم ان لن نجعل لکم موعدا(الکهف , 18 : 45 و 46).
روزى کـه کـوهـهـا بـه حرکت درآمده , و زمین رو شده است , و همه را برانگیختیم پس کسى را فـروگـذار نـنمودیم .
همه آنها در یک ردیف بر خداوند عرضه شده , به آنهاگفته مى شود: اکنون هـمـگـى نـزد مـا آمـدیـد, هـمـانگونه که روز نخست شما را آفریدیم .
آرى گمان داشتید چنین وعده گاهى نخواهید داشت .
و در آیه دیگر مى خوانیم : ویـوم یـنـفخ فى الصور ففزع من فى السماوات ومن فى الارض الا من شا اللّه .
وکل اتوه داخرین
(النمل , 27 : 87) روزى که در صور دمیده مى شود, تمامى کسانى که در آسمان و زمین هستند دروحشت و هراس فـرو مـى رونـد, مـگـر کـسانى که خدا خواسته مورد عنایت خاص اوباشند.
پس همگى در پیشگاه حضرت حق با فروتنى حضور دارند.
علامه طبرسى در ذیل آیه رجعت چنین مى گوید: آن دسـتـه از امـامـیه که به رجعت عقیده دارند, به این آیه تمسک جسته , مى گویند:من براى تـبعیض است , و بر آن دلالت دارد که برخى از ستمکاران برانگیخته مى شوند.
.. و بر این امر روایات بـسـیـارى از ائمـه اهـل بـیـت (ع ) وارد شده است که پس از ظهور حضرت مهدى (عج ), خداوند گروههایى از تبهکاران را زنده مى کند تاعقوبت اعمال خویش را در همین جهان بچشند, و دچار خفت و خوارى گردند,مومنین را بر آنان چیره سازد تا انتقام خود را بستانند...

ولـى گـروهى از امامیه , این روایات را تاویل برده , مى گویند: مقصود از رجعت ,بازگشت دولت حق است به صاحبان اصلى خود, که همان ظهور حضرت مهدى (عج ) است . آنـهـا مـى گـویند: رجعت اشخاص , با حکمت تکلف که همان آزمایش از روى اختیاراست منافات دارد, زیـرا رجـعـت مـوجب جبر و الجا در تکلیف است .

اما چنین نیست , زیرا جبر و الجائى در کار نبوده و هرگونه اختیار در پذیرش و انجام دادن اعمال اختیارى باقى و پابرجاست , چون صرفا ارائه دلائل و آیات الهى , همانند معجزات انبیا, مایه جبر و اکراه و سلب اختیار نمى گردد ((6)) .

 اما کسانى که دلالت این آیه را بر رجعت نپذیرفته اند مى گویند: مـقـصود از این دسته ها, همان پیشتازان گروه هاى کفر ونفاق هستند که به عنوان سردمداران و مـسوولان مردم خویش , جوابگو خواهند بود, لذا آنان را جدا برمى انگیزند تا موضع خود را در میان ملتهاى خویش روشن سازند. علامه طبرسى گوید: کسانى که آیه را مربوط به قیامت مى دانند, مى گویند: منظور آن است که دسته اى از روسا و پیشوایان گروه کافران , در قیامت برانگیخته و گردآورده مى گردند, تا حجت , بر آنان تمام گردد ((7)) .

 فخر رازى مى گوید: این آیه مربوط به امورى است که پس از قیام قیامت انجام مى گیرد ((8)) .

 آلوسى مى گوید: مراد از این حشر که نسبت به دسته هایى جدا انجام مى گیرد حشرمجددى است کـه براى سرزنش کردن آنان , و عقوبت نمودن آنان انجام مى گیرد, وپس از حشر اکبر, که شامل تمامى خلق است , انجام مى گیرد ((9)) .

ولـى آنـچـه از سـیـاق آیـات بـه دست مى آید, آن است که این حشر اصغر پیش از حشراکبر انجام مـى گـیـرد, و در ذیل همین آیه , در مورد قیام قیامت گوید: ویوم ینفخ فى الصور ففزع من فى الـسـماوات ومن فى الارض (النمل , 27 : 87) و اگر ترتیب نزول در آن رعایت شده باشد, نمودار آن است که حادثه رجعت دسته هاى مورد بحث پیش از نفخ صور انجام مى گیرد.

 2 - دو بار امامه و احیا در سوره مومن آیه 11 مى خوانیم : قالوا ربنا امتنا اثنتین و احییتنا اثنتین , فاعترفنا بذنوبنا فهل الى خروج من سبیل . در روز واپـسین کافران گویند: خداوندا, دو بار ما را میراندى و دو بار زنده نمودى ,پس اینک به گناهان خویش گردن نهادیم , آیا براى بیرون شدن از این گرفتارى راه چاره اى هست . در ایـن آیه , از دو بار میراندن سخن رفته , که هر میراندن , حیات سابقى را مى رساند,همانگونه که دوبار زنده نمودن , مرگ پیشین را حکایت دارد. مـیـرانـدن نـخست , پس از حیات دنیوى , و مرگ دوم , پس از حیات در رجعت است ,چنانکه احیا نخست , در رجعت , و احیا دوم در روز واپسین است . بـرخـى اماته اولى را همان حالت نطفه بودن دانسته اند, و اماته دوم را مرگ پس ازحیات دنیوى و حیات دوم را حیات اخروى . برخى دیگر حیات دوم را در قبردانسته اند که افراد براى پرسش زنده مى شوند. و دلیل بر اینکه حالت نطفه را حالت موت فرض کرده اند, آیه 28 سوره بقره است که مى فرماید: کیف تکفرون باللّه وکنتم امواتا فاحیاکم ... که مقصود حالت پیش از دمیدن روح است . ولـى ایـن گفتار درست نیست , زیرا حالت پیش از دمیدن روح را, موات گویند, نه اماته بدین سـبـب که وصف موات , با هرگونه حالت فقد حیات موافق است , ولى اماته در صورتى است که از چیزى سلب حیات شده باشد. عـلاوه بـر این , بر فرض مزبور, باید بر انسان سه بار موت و حیات گذشته باشد, نه دوبار: موت به معناى فقد حیات پیش از دمیدن روح , موت پس از حیات دنیوى وموت پس از حیات برزخى . از ایـن گذشته اساسا تکرار موت و حیات , براى همه کس نیست . بازگشت در رجعت و نیز حیات برزخى در قبر و به طور مطلق پیش از روز رستاخیز براى همه کس نیست , بلکه صرفا براى کسانى است که داراى ایمان محض یا کفر محض بوده اند. بـیـشـتر مردم پس از حیات دنیوى , مى میرند و براى روز رستاخیز زنده مى شوند که آیه 28 سوره بقره بدان اشارت دارد: کیف تکفرون باللّه وکنتم امواتا فاحیاکم ثم یمیتکم ثم یحییکم ثم الیه ترجعون ... شـما, مرده و فاقد حیات بودید, پس به شما حیات بخشید, سپس شما رامى میراند و دوباره براى روز محشر زنده مى سازد. مومنان در بهشت نیز مى گویند: افما نحن بمیتین الا موتتنا الاولى (الصافات , 37 : 58 و 59) مگر نیست که ما دیگر نخواهیم مرد, جز یک مردن نخستین که بر ما گذشت . 3 - زنده شدن اصحاب کهف یکى از دلائل صحت و امکان رجعت در این امت , زنده شدن اصحاب کهف است که در سوره کهف به آن تصریح شده : وتحسبهم ایقاظا وهم رقود... وکذلک بعثناهم لیتسالوا بینهم (الکهف , 18 : 18 و19) گمان مى برى که آنان بیدارند, در حالى که آنان آرمیده اند... این چنین آنان رابرانگیختم تا میان خود گفتگو کنند. وکذلک اعثرنا علیهم لیعلموا ان وعداللّه حق وان الساعه لاریب فیها (الکهف , 18: 21) این چنین , دیگران را بر آنان دلالت نمودیم , تا بدانند وعده خداوند, درباره رستاخیز, حق است , و هنگامه قیامت هر آینه آمدنى است و جاى شک در آن نیست . ولبثوا فى کهفهم ثلاث مائه سنین وازدادوا تسعا (الکهف , 18 : 25). آنان در غارشان سیصد سال درنگ نمودند, و نه سال بر آن افزودند. و این بدان جهت است که سیصد سال قمرى که متداول اعراب است , از سیصدسال شمسى نه سال کسر دارد, و چون آنان سیصد سال شمسى آرمیده بودند, لازم آمد که بر سال عربى افزوده گردد تا حساب درست آید.

4 - داستان عزیز او کـالـذى مر على قریه وهى خاویه على عروشها. قال انى یحى هذه اللّه بعد موتها.فاماته اللّه مائه عـام ثم بعثه . قال کم لبثت . قال لبثت یوما او بعض یوم . قال بل لبثت مائه عام . فانظر الى طعامک و شـرابـک لـم یـتـسنه . وانظر الى حمارک . ولنجعلک آیه للناس . وانظر الى العظام کیف ننشزها ثم نکسوها لحما. فلما تبین له قال اعلم ان اللّه على کل شى قدیر (البقره , 2 : 259) یا همانند کسى که از کنار یک روستاى ویران شده عبور کرد, در حالى که سقفهاى آن فروریخته بـود, و مـردم آن مرده و استخوانها پوسیده و پراکنده شده بود, با خودگفت : چگونه خدا, اینها را پـس از مـرگ زنـده مـى کند. در این هنگام , خدا او را یکصدسال میراند, سپس برانگیخت , و به او گـفت : (نوایى شنید) چه قدر درنگ کردى .گفت : یک روز یا پاره اى از روز, به او گفت : نه بلکه یـکصد سال درنگ کردى . پس نگاه کن به خوردنى و آشامیدنى خود که همراه داشتى , هیچ گونه فرسودگى در آن رخ نداده , ولى به الاغ خود نگاه کن که چگونه فرسوده و از هم گسیخته شده ... که ماتو را - زنده شدن تو پس از یکصد سال مردن را - نشانه اى براى مردم قرار دهیم (ازتو شنیده باور کنند که زنده شدن مردگان حق است ) اکنون به استخوانهاى پوسیده واز هم گسیخته الاغ خـود نـگـاه کـن , تا چگونه آنها را فرآورده استوار مى سازیم , سپس گوشت بر آن مى پوشانیم . پس هـنـگامى که این حقایق بر او آشکار گردید, گفت : هرآینه مى دانم خداوند بر همه کارى توانایى دارد.

 5 - هفتاد هزار خانوار فرارى از طاعون یکى دیگر از دلایل صحبت و امکان رجعت در این امت , داستان هفتاد هزار خانوارفرارى از طاعون است که دچار مرگ ناگهانى شدند, و سپس با دعاى پیغمبرى -مى گویند: حزقیل , سومین وصى حضرت موسى بوده - زنده شدند. در این باره چنین مى خوانیم : الـم تـر الى الذین خرجو من دیارهم وهم الوف حذر الموت . فقال لهم اللّه موتوا ثم احیاهم . ان اللّه لذو فضل على الناس ولکن اکثر الناس لا یشکرون (البقره , 2 :243). آیا ندیده اى - یعنى ندانسته اى - گروهى را که از ترس مرگ از خانه هاى خود بیرون شدند - و به بـهـانه بیمارى طاعون از شرکت در جنگ و جهاد خوددارى نمودند -خداوند فرمان مرگ آنان را صـادر نـمـود, سـپـس - بر اثر دعاى پیغمبرى عظیم الشان -آنان را زنده نمود. خداوند نسبت به بندگان خود بخشاینده است گرچه بیشتر مردم سپاس نمى دارند. گـویـنـد: اینان هفتاد هزار خانوار بودند که از ترس مرگ , بیمارى طاعون را بهانه قراردادند, در جهاد شرکت نجستند, و از خانه هایشان بیرون شدند. آنگاه در راه , مرگ همگى فرارسید. و بر دست سومین وصى حضرت موسى (ع ) زنده شدند, و اینان گروهى از بنى اسرائیل بودند ((10)) .

 6 - ماجراى هفتاد نفرى اصحاب موسى (ع ) موسى (ع ), هفتاد نفر از قوم خود را انتخاب نمود و با خود به کوه طور برد, و آنان درخواست رویت نـمودند, که صاعقه آنان را در ربود, سپس با درخواست حضرت موسى (ع ) زنده گردیدند تا شکر خداى را به جا آورند. واذ قـلتم یا موسى لن نومن لک حتى نرى اللّه جهره فاخذتکم الصاعقه وانتم تنظرون . ثم بعثناکم من بعد موتکم لعلکم تشکرون (البقره , 2 : 56) یاد بیاورید هنگامى را که به موسى گفتید: ایمان نمى آوریم , تا خدا را بالعیان ببینیم ... پس صاعقه شـمـا را فراگرفت , در حالى که نظاره مى کردید - در مقابل این عقوبت کارى نمیتوانستید انجام دهید - آنگاه شما را پس از مرگتان برانگیختیم باشد تا سپاسگزار باشید. عـلامـه طبرسى مى گوید: گروهى از امامیه به این آیه تمسک جسته و رجعت را در این امت روا دانسته اند ((11)) . سپس در این زمینه به برخى اشکالات درباره رجعت اشاره دارد, که آنها را در جاى خود مى آوریم .

 7 - داستان زنده شدن قتیل اسرائیلى کـشـتـه اى در مـیـان بـنى اسرائیل یافت شد که کشنده او شناخته نبود, و هر کس گناه آن را به گردن دیگرى مى افکند. دستور رسید, تا گاوى را سر ببرند, و بیخ دم او را به کشته بزنند تا زنده شود, و خود, قاتل خویش را رسوا سازد. واذا قـتلتم نفسا فاداراتم فیها, واللّه مخرج ما کنتم تکتمون . فقلنا اضربوه ببعضها,کذلک یحى اللّه الموتى ویریکم آیاته لعلکم تعقلون (البقره , 2 : 72 و 73). بـه یـاد آورید هنگامى که فردى را کشتید و گناه کشتن او را به گردن یکدیگرمى افکندید, ولى خداوند آنچه را پنهان مى ساختید آشکار مى سازد. پس فرمان دادیم (تا گاوى را کشته ) و قسمتى از آن را (کـه همان بیخ دم او باشد) به کشته بزنیدتا (با اذن خدا) زنده گردد. این چنین است که خداوند مردگان را زنده مى کند, ودلائل خود را براى شما آشکار مى سازد, باشد تا اندیشه کنید.

 8 - بازگشت مسیح (ع ) یـکـى از دلائل بـر صحت و امکان بازگشت به این جهان پیش از قیامت , بازگشت حضرت مسیح (ع ) است که پس از رفتن از این جهان به جهان دیگر, بازمى گردد و باحضرت مهدى (عج ), بیعت کرده , در نماز به او اقتدا مى نماید, و تمامى اهل کتاب به او ایمان آورده از او پیروى مى کنند: وان من اهل الکتاب الا لیومنن به قبل موته , ویوم القیامه یکون علیهم شهیدا(النسا, 4 : 159). تـمامى اهل کتاب - یهود و نصارى - پیش از مرگش به او ایمان مى آورند... و در روزرستاخیز بر آنان گواه خواهد بود. بـازگشت حضرت مسیح (ع ) رجعتى است که پیش از روز قیامت انجام مى گیرد, وشاهد صدقى است بر صحت مدعاى شیعه بر امکان رجعت .

 در ایـن زمـیـنـه , عـلى بن ابراهیم قمى از شهر بن حوشب ((12)) روایتى آورده گوید:حجاج بن یوسف ثقفى به من گفت : آیه اى در قرآن است که مرا بیچاره کرده , گفتم :کدام آیه . گفت : وان اهـل الـکـتـاب الا لـیومنن به قبل موته با ایمان گمان که ضمیرقبل موته به من اهل الکتاب بـازمى گردد, گفت : به خدا قسم که من دستور کشتن یهودى و نصرانى را مى دهم , و چشم به او مـى دوزم تـا ببینم لب حرکت مى دهد,ولى هرگز, بلکه بى حرکت مى ماند, بدو گفتم : نه چنین نـیـسـت کـه گـمان برده اى .گفت : پس چگونه است . گفتم : عیسى (ع ) پیش از قیام قیامت از آسـمـان فـرود مـى آیـد, آنـگـاه هـمه ملتهاى یهود و نصارى و غیره به او ایمان مى آورند, پیش از آنکه عیسى (ع ) بمیرد, و در نماز به حضرت مهدى (عج ) اقتدا مى کند. گـفت : این را از کجا آوردى . گفتم : از امام محمد بن على بن الحسین بن على بن ابى طالب (ع ). آنگاه گفت : جئت بها واللّه من عین صافیه آن را از چشمه زلالى دریافت کرده اى ((13)) .

۱۹ شهریور ۹۳ ، ۰۹:۰۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
منتظر ظهور

رجعت در اندیشه شیعى

رجـعـت یـکى از مسائل پیچیده مربوط به دوران ظهور حضرت مهدى (عج ) است ,بر اساس این عـقـیـده گروهى از مومنین به این جهان بازمى گردند تا ظهور دولت حق را مشاهده کنند و از شـکـوفـایـى آن لذت ببرند, و نیز گروهى از منافقین بازگردانده مى شوند تا کیفر دنیوى اعمال ناشایست خویش را بچشند.
رجعت یکى از عقاید ویژه مذهب تشیع است که از دیرباز, شیعه امامیه بر آن بوده اند و بدان معروف گـشـتـه انـد و بـه واسطه اعتقاد به آن مورد طعن دشمنان قرارگرفته اند, بحثها و گفتگوهاى فراوانى در این باره میان بزرگان شیعه و مخالفین آنهارخ داده که تاریخ آن را ثبت و ضبط نموده است ((1)) . در این زمینه روایات بسیارى از خاندان نبوت به دست ما رسیده است .
طبق گفته علامه مجلسى نـزدیـک بـه دویـسـت روایـت در این باب وجود دارد, وى بیشتر آنها رادر کتاب بحارالانوار باب رجعت گرد آورده است ((2)) . در قرآن مواردى وجود دارد که امکان رجعت را در این امت به ثبوت مى رساند.

براساس قرآن کریم گروههایى با افرادى پس از مرگ زنده شده و تا مدتى به حیات مجدد خود ادامه داده اند.

البته اغلب این شواهد صرفا امکان قضیه را مى رساند, ولى دو مورد در قرآن کریم صراحتا رجعت اشاره دارد: در سوره نمل مى خوانیم : ویوم نحشر من کل امه فوجا ممن یکذب بیاتنا (النمل , 27 : 83).
روزى خواهد آمد که از هر گروهى دسته اى را برمى انگیزیم , از کسانى که آیات ما رامورد تکذیب قرار مى دهند.
ایـن آیه صراحت دارد که دسته هایى از ستمکاران برانگیخته مى شوند, نه همه آنها,و منظور از آن برانگیخته شدن در روز قیامت نیست , چون حشر قیامت , رستاخیزى همگانى است : وحشرناهم فلم نغادر منهم احدا (الکهف , 18 : 47) آنها را برانگیختیم , هیچ کس را فروگذار ننمودیم و نیز در قرآن کریم آمده است : وکل اتوه داخرین همه نزد او آیند, در حالى که خوار و زبونند.
و همچنین آیه ربنا امتنا اثنتین و احییتنا اثنتین دلالت بر رجعت دارد, زیرا از دومرگ و دو زنده شدن خبر مى دهد, میراندن نخست , پس از حیات نخست , ومیراندن دوم , پس از حیات در رجعت .

۱۹ شهریور ۹۳ ، ۰۸:۵۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
منتظر ظهور

مصلح جهانی امکان پذیر است؟

 آیا این پیش بینى قابل اجراء است؟

مى پرسند: آیا چنین پیش بینى براى آینده در مورد مصلح جهانى حضرت مهدى(عج) از نظر طبیعى و اجتماعى (با توجّه به شرایط زمان در همه کشورها)، قابل عمل و یا دست کم امکان پذیر است؟!

 

پاسخ:

سیر تکاملى بشر که در همه جهان مشاهده مى شود، بخصوص سیر تکاملى اجتماعى و علمى در میان انسانها، نوید برقرارى حکومت مصلح واحد را در آینده به روشنى به ما خبر مى دهد.

از سوى دیگر همه دستگاههاى آفرینش به سوى تکامل گام بر مى دارند، و ما که جزئى از آفرینش هستیم، اقتضاى هماهنگى و همدوشى با آفرینش الزام مى کند که انسانها نیز به سوى یک تکامل بزرگ که در سایه یک حکومت الهى تحت رهبریهاى مردى بزرگ و عادل برقرار مى شود گام بردارند و به نتیجه برسند.

بعلاوه ضرورتهاى اجتماعى، و واکنشهائى که همه روزه در گوشه و کنار جهان در برابر ظلم و تعدّى پیدا مى شود به نوبه خود نیز پلّه هاى تکاملى به سوى وحدت جهانى تحت حکومت مصلح جهانى را مژده مى دهند.

در اینجا اضافه مى کنیم که در فطرت و اعماق وجدان و نهاد انسانها، عدالت خواهى و صلح و صفا و مبارزه با ظلم و هرگونه فساد و تعدّى سرشته شده است، و این عامل نیز خواه ناخواه به طور طبیعى و خودجوش، انسانها را به برقرارى چنین حکومت ایده آل و چنین نظام بهشتى و سراسر صفا سوق مى دهد و سرانجام در این سیر، توفیق دستیابى به چنین نظامى را پیدا خواهد کرد، تا از نظامهاى جهنّمى رهائى یابد.

بنابر این: چنین پیش بینى از نظر طبیعى و جامعه شناسى، هم قابل پیش بینى است و هم امکان پذیر است، و هم عملى است.

فراز و نشیبهاى تاریخ بشر در مسیر طولانى خود شواهد بسیارى را براى جهش و پیروزى در انقلابها و طرحهاى بسیار براى زندگى بهتر از نظر روحى و جسمى در آینده که همه را مى توان پله هائى براى دستیابى به انقلاب عظیم جهانى مصلح کل در طول تاریخ بحساب آورد نشان مى دهد.

ما این مطلب را در مقایسه با هزاران سال قبل که چگونه بشر در رشته هاى بسیار علمى و اقتصادى و اجتماعى به پیش رفته به خوبى مى توانیم درک کنیم.

 

 

    

۱۷ شهریور ۹۳ ، ۱۱:۳۸ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
منتظر ظهور

نشانه هاى خود حضرت چیست؟

 پاسخ:

مقدارى از نشانه هاى قائم(عج) در ضمن این کتاب آمده است، ولى در اینجا نیز به چند نشانه اشاره مى کنیم:

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

«امامت امّت( [31] ) صلاح نیست مگر براى شخصى که داراى سه خصلت باشد:

1 ـ سزاوارترین مردم به امام قبل.

2 ـ اسلحه پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) در نزد او باشد.

3 ـ امام سابق، او را به طور آشکار، وصىّ خود کرده باشد.»( [32] )

اباصلت هروى گوید: به حضرت رضا(علیه السلام) عرض کردم نشانه قائم(عج) در وقت خروج چیست؟

فرمود: «او در سن پیران است ولى سیماى جوان دارد، ناظران به او گمان مى برند که چهل سال یا کمتر دارد، او با مرور شب و روز پیر نمى شود تا پایان عمرش فرا رسد.»( [33] )

مرحوم صدوق(رحمه الله) از امام باقر(علیه السلام) نقل مى کند:

«نخستین سخنى که حضرت مهدى(عج) پس از قیام خود مى فرماید این است:

«من بقیّة اللّه و حجّت و خلیفه خدا بر شما هستم»

سپس هیچکس بر او سلام نمى کند مگر اینکه مى گوید:

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا بَقِیَّةَ اللّهِ فِى اَرْضِهِ:

سلام بر تو اى بقیّه (ذخیره بادوام) خدا در زمین خدا.»( [34] )

قبلاً گفتیم امام قائم(عج) در تمام جهات شباهت به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم)دارد حتى در قیافه و روش و خصوصیات.

نیز امام باقر(علیه السلام) فرمود:

«در مکّه تعداد بیعت کنندگان به 000/10 نفر مى رسند، و در سراسر زمین معبودى جز خدا یافت نمى شود و همه معبودهاى باطل، آتش مى گیرند...»( [35] )

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

«شب 23 ماه رمضان ندا بنام امام قائم(عج) بلند شود، و آنحضرت در روز عاشورا که در آن امام حسین(علیه السلام) به شهادت رسید، قیام کند، گویا روز شنبه دهم محرم را مى نگرم که آنحضرت بین حجرالاسود و مقام ابراهیم(علیه السلام)، در کنار کعبه ایستاده و جبرئیل در حضورش است، اعلام بیعت مى شود که همه شیعیان و طرفداران او از اطراف جهان به مکه آیند و با او بیعت کنند، زمین براى آنها در نور دیده مى شود (که زودتر برسند)، پس آنگاه خداوند زمین را که پر از ظلم و جور شده پر از عدل و داد کند.»( [36] )

    


منابع:

     [31] ـ منظور امامت معصومین است.

[32] ـ اثباة الهداة، ج 7، ص 402.

[33] ـ بحار، ج 52، ص 285.

[34] ـ تفسیر صافى، ذیل آیه 86 سوره هود.

[35] ـ کشف الغمّه، ج 3، ص 461.

[36] ـ کشف الغمّه، ج 3، ص 460.


۱۷ شهریور ۹۳ ، ۱۱:۳۱ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
منتظر ظهور

سفیانى و دجّال کیستند؟

در آستانه ظهور حضرت مهدى(عج) نشانه هاى دیگرى نیز بروز مى کند از جمله خروج سفیانى و دجّال( [18] ) است سفیانى از جانب شام، بر مى خیزد.( [19] )

و افراد دیگرى نیز که تا 30 یا 60 کذّاب در روایات ذکر شده است( [20] )، اینها همه پرچم مخالفت بر مى افروزند و سرانجام بدست یاران مهدى(عج) و به رهبرى آنحضرت شکست مى خورند و به هلاکت مى رسند، از جمله از شکست خوردگان گروه 000/10 نفرى «بتریّه» است که در مسیر کوفه با سپاه قائم (عج) جنگ کنند و همگى به هلاکت مى رسند، امام در کوفه کاخهاى ستمگران را ویران مى سازد و همه منافقین توطئه گر بدست یاران مهدى(عج) به هلاکت مى رسند.( [21] )

در وصف سفیانى آمده که او از نسل ابوسفیان است از پلیدترین مردم، سرخ مایل به زرد رنگ است (در ظاهر مقدّس مآبى مى کند) و ذکرش این است: یا رَبِّ، یا رَبِّ، یا رَبِّ، سرانجامش دوزخ است، آنقدر پلید است که کنیزش را که از او بچه دار شده زنده به گور مى کند.( [22] )

و به نقل دیگر امام باقر(علیه السلام) فرمود: در شام سه گروه داراى پرچم، خروج مى کنند: اصهب، ابقع و سفیانى.( [23] )

به هر حال سفیانى پلید با دار و دسته اش بر ضد حضرت مهدى(عج) قیام مى کند.

مهدى(عج) به مردم فرمان مى دهد به جنگ این دشمن خدا و دشمن خودتان برخیزید.

سپس خود حضرت مهدى(عج) همراه مسلمانان براى جنگ با سفیانى از مکه به شام رفته و در شام با او مى جنگد سرانجام سفیانى و دار و دسته اش، شکست مى خورند و سفیانى زیر درخت بغوطه دمشق به هلاکت مى رسد.( [24] )

و در بعضى از روایات آمده: ارتش و طرفداران او براى جنگ با مهدى(عج) به مکه مى روند، وقتى که در راه به سرزمین «بیداء» رسیدند، بقدرت الهى مسخ مى گردند و یا در زمین فرو مى روند.( [25] )

کوتاه سخن آنکه: «سفیان» یک طاغوت پلید داراى یک رژیم جهنّمى است که با ویژگیهاى خاص با انقلاب جهانى مهدى(عج) مخالفت مى کند و شکست مى خورد.( [26] )

امّا در مورد دجّال باید گفت: او نیز یک طاغوت حیله گر دیگر است.

طبق نقل امام صادق(علیه السلام)، امیر مؤمنان على(علیه السلام) در ضمن خطبه طولانى فرمود:

«حضرت مهدى(عج) با یارانش از مکه به بیت المقدس مى آیند و در آنجا بین آنحضرت با دجّال و ارتش دجّال جنگ واقع مى شود، دجّال و ارتشش مفتضحانه شکست مى خورند، بطوریکه از اوّل تا آخر آنها به هلاکت مى رسند و دنیا آباد مى شود و حضرت مهدى، عدالت و قسط را در جهان بپا مى دارد.

طبق روایتى: آنحضرت دجّال را در کُناسه کوفه به دار مى زند.»( [27] )

خروج دجّال در روایات اهل تسنّن و در تورات و انجیل نیز آمده است.

اوصاف و ویژگیهاى او نیز در روایات ذکر شده.( [28] )

به هر حال آنحضرت، دجّال یعنى آن طاغوت حقّه باز و پرتزویر را نیز که به جنگ مهدى(عج) بر مى خیزد شکست مى دهد و طبق بعضى از روایات، آنحضرت، حضرت عیسى(علیه السلام) را در کشتن دجّال در سرزمین فلسطین کمک مى کند.( [29] )

آرى رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) به على(علیه السلام) فرمود:

«بدانکه فرزندم از کسانى که به تو و شیعیان تو ستم کردند در دنیا انتقام مى گیرد، و خداوند در آخرت آنها را عذاب مى نماید.

سلمان پرسید: او کیست؟

پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: او نهمین فرزند حسین(علیه السلام)است که پس از غیبت طولانى ظاهر مى شود و فرمان خدا را اعلام مى کند و دین خدا را آشکار مى سازد و از دشمنان خدا انتقام مى گیرد و سراسر زمین را همان گونه که پر از ظلم و جور شده، پر از عدل و داد مى نماید.»( [30] )

ضمناً روشن شد که رهبران مخالف دیگر نیز، طاغوتها یا طاغوتچه هایى دیگر روى زمینند.



منابع:

[18] ـ اثباة الهداة، ج 7، ص 397.

[19] ـ اثباة الهداة، ج 7، ص 391 و 392.

[20] ـ بحارالأنوار، ج 52، ص 209 و اعلام الورى، ص 426.

[21] ـ کشف الغمّه، ج 3، ص 364 ـ بحار، ج 52، ص 338.

[22] ـ اثباة الهداة، ج 7، ص 398 ـ بحار، ج 52، ص 213 (از نسل عتبة بن ابى سفیان).

[23] ـ اعلام الورى، ص 428.

[24] ـ المجالس السنیه، ج 5، ص 723 ـ این درخت، درخت بلند و پرشاخه اى است که در آن هنگام در حیره است (اثباة الهداة، ج 7، ص 168).

[25] ـ اثباة الهداة، ج 7، ص 239.

[26] ـ المجالس السنیه، ج 5، ص 723، بحار، ج 53، ص 10.

[27] ـ اثباة الهداة، ج 7، ص 142 ـ 176.

[28] ـ در این باره به بحارالأنوار، ج 52، ص 194 و 195 مراجعه شود.

[29] ـ المجالس السنیّه، ج 5، ص 710.

[30] ـ اثباة الهدة، ج 7، ص 137 ـ علائم بسیار دیگرى نیز ذکر شده که براى رعایت اختصار از ذکر آنها صرف نظر شد به اثباة الهداة، ج 7، ص 383 تا 431 مراجعه شود.

۱۷ شهریور ۹۳ ، ۱۱:۲۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
منتظر ظهور

آیا قیام قبل از ظهور مهدى (عج) روا است؟

سؤال:

در ضمن بررسى روایات مربوط به حضرت مهدى(علیه السلام) آمده که امام صادق(علیه السلام) به مفضّل(رحمه الله) فرمود:

«هر بیعت، قبل از ظهور مهدى(علیه السلام)، کفر، نفاق و تزویر است و لعنت بر بیعت شونده و بیعت کننده.»( [11] )

و از امام حسین(علیه السلام) نقل شده که فرمود:

«هر پرچم (برافراشته از رهبرى) قبل از قیام مهدى(علیه السلام)طاغوت است.»

و بفرموده امام باقر(علیه السلام):

«صاحب آن پرچم طاغوت است.»( [12] )

آیا اگر «ولىّ فقیه» در زمان غیبت، زمام رهبرى را بدست گیرد مشمول این گونه روایات نیست؟!

 

پاسخ:

این روایات مربوط به آن رهبرانى است که مستقلاًّ رهبرى امور را بدست مى گیرند، ولى در ولایت فقیه، استقلال نیست، بلکه نیابت به اذن عام حضرت مهدى(عج) است، چنانکه خود دلائل ولایت فقیه این مطلب را ثابت مى کند، و در حقیقت این پرچم و بیعت، به عنوان نیابت و زمینه سازى براى ظهور آنحضرت مى باشد، و آن حضرت و امامان(علیهم السلام)دیگر هم چنین اجازه بلکه چنین تکلیف را به مردان فقیه شایسته داده اند.

 
۱۷ شهریور ۹۳ ، ۱۱:۱۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
منتظر ظهور

نشانه هاى ظهور امام (علیه السلام) چیست؟

پاسخ:

وقت ظهور آنحضرت معلوم نیست، و حتّى مطابق روایات کسانى که وقت ظهور را تعیین کنند، دروغگو شمرده شده اند.( [10] )

ولى نشانه هایى به عنوان علائم ظهور در روایات بسیار آمده که مربوط به مدت اندکى قبل از ظهور و مربوط به آستانه و آغاز ظهور است، این نشانه ها بسیار زیادند( [11] ) که معروفترین و جامعترین آنها این است که هرج و مرج در همه چیز دنیا مشهود مى گردد.( [12] )

سراسر جهان پر از ظلم و جور و فساد گردد( [13] ) چنانکه در هر انقلابى معمولا، ظلم و فساد قبل از آن، باعث انقلاب مى گردد، این موضوع در ضمن یک روایتى جامع بطور مشروح بیان شده و امام صادق(علیه السلام)آن را در 119 ماده بیان کرده است و اینک ترجمه روایت:

حضرت امام صادق(علیه السلام) به یکى از یارانش فرمود:

1 ـ هرگاه دیدى: حق بمیرد و طرفدارانش نابود شوند.

2 ـ و دیدى که: ظلم همه جا را گرفته.

3 ـ و دیدى که: قرآن فرسوده شده و درست معنى نمى شود.

4 ـ و دیدى که: دین همچون ظرف تو خالى، و بى محتوا شده است.

5 ـ و دیدى که: طرفداران حق بر طرفداران باطل فائق شده اند.

6 ـ و دیدى که: کارهاى بد آشکار شده و از آن نهى نمى شود و بدکاران بازخواست نمى شوند.

7 ـ و دیدى که: چنان فسق و فجور آشکار شده که مردان به مردان و زنان به زنان اکتفاء مى کنند.

8 ـ و دیدى که: افراد با ایمان سکوت کرده و سخنشان را نمى پذیرند.

9 ـ و دیدى که: شخص بدکار، دروغ گوید، و کسى دروغ و نسبت نارواى او را رد نمى کند.

10 ـ و دیدى بچه ها، بزرگان را تحقیر کنند.

11 ـ و دیدى که: قطع پیوند خویشاوندى شود.

12 ـ و دیدى که: بدکار را ستایش کنند و او شاد شود و سخن بدش به او برنگردد.

13 ـ و دیدى نوجوانان پسر، همان کنند که زنان مى کنند.

14 ـ و دیدى که: زنان با زنان ازدواج نمایند.

15 ـ و دیدى که: مدّاحى دروغین از اشخاص، زیاد شود.

16 ـ و دیدى که: انسانها اموال خود را در غیر اطاعت خدا مصرف مى کنند و کسى مانع نمى شود.

17 ـ و دیدى که: افراد با دیدن کار و تلاش نامناسب مؤمنین، به خدا پناه مى برند.

18 ـ و دیدى که: همسایه به همسایه خود اذیت مى کند و از آن جلوگیرى نمى شود.

19 ـ و دیدى که : کافر به خاطر سختى مؤمن، شاد است.

20 ـ و دیدى که: شراب را آشکارا مى آشامند و براى نوشیدن آن کنار هم مى نشینند و از خداوند متعال نمى ترسند.

21 ـ و دیدى: کسى که امر به معروف مى کند خوار و ذلیل است.

22 ـ و دیدى آدم بدکار در آنچه آن را خدا دوست ندارد، نیرومند و مورد ستایش است.

23 ـ و دیدى اهل قرآن و دوستان آنها خوارند.

24 ـ و دیدى راه نیک بسته و راه بدباز است.

25 ـ و دیدى خانه کعبه تعطیل شده، و به تعطیلى آن دستور داده مى شود.

26 ـ و دیدى که: انسان به زبان مى گوید ولى عمل نمى کند.

27 ـ و دیدى که: مردان از مردان و زنان از زنان لذّت مى برند، (یا مردان خود را براى مردان، و زنان خود را براى زنان فربه مى کنند).

28 ـ و دیدى که: زندگى مرد از راه لواط و زندگى زن از راه زنا تأمین مى شود.

29 ـ و دیدى زنان همچون مردان براى خود مجالس (نامشروع) تشکیل مى دهند.

30 ـ و دیدى که: در میان فرزندان «عبّاس»، کارهاى زنانگى به وجود آید.

31 ـ و دیدى که: زن براى زنا با مردان، با شوهر خود همکارى کند.

32 ـ و دیدى که: بیشتر مردم و بهترین خانه ها، زنان را بر بدکارى کمک مى کنند.

33 ـ و دیدى که: مؤمن، خوار و ذلیل شمرده شود.

34 ـ و دیدى که: بدعت و زنا آشکار شود.

35 ـ و دیدى مردم به شهادت ناحق اعتماد کنند.

36 ـ و دیدى که: حلال، حرام شود و حرام، حلال گردد.

37 ـ و دیدى که: دین بر اساس میل اشخاص معنى شود و کتاب خدا و احکامش تعطیل گردد.

38 ـ و دیدى که: جرئت برگناه آشکار شود، و دیگر کسى براى انجام آن منتظر تاریکى شب نگردد.

39 ـ و دیدى مؤمن نتواند نهى از منکر کند مگر در قلبش.

40 ـ و دیدى که: ثروت بسیار زیاد در راه خشم خدا خرج گردد.

41 ـ و دیدى که: سردمداران به کافران نزدیک شوند و از نیکوکاران دور شوند.

42 ـ و دیدى که: والیان در قضاوت رشوه بگیرند.

43 ـ و دیدى که: پستهاى مهم والیان بر اساس مزایده است نه بر اساس شایستگى.

44 ـ و دیدى که: مردم را از روى تهمت و یا سوءظن بکشند.

45 ـ و دیدى که: مرد بخاطر همبسترى با همسران خود مورد سرزنش قرار گیرد.

46 ـ و دیدى که: مرد از بدکارگى همسرش نان مى خورد.

47 ـ و دیدى که: زن بر شوهر خود مسلّط شود، و کارهایى که مورد خشنودى شوهر نیست انجام مى دهد، و به شوهرش خرجى مى دهد.

48 ـ و دیدى که: مرد همسر و کنیزش را کرایه مى دهد و به غذاى پست (که از این راه بدست مى آورد) خشنود است.

49 ـ و دیدى که: سوگندهاى دروغ به خدا بسیار گردد.

50 ـ و دیدى که: آشکارا قمار بازى مى شود.

51 و دیدى که: مشروبات الکلى بطور آشکار بدون مانع خرید و فروش مى شود.

52 ـ و دیدى که: زنان مسلمان خود را به کافر مى بخشند.

53 ـ و دیدى که: کارهاى زشت آشکار شده و هر کس از کنار آن مى گذرد مانع آن نمى شود.

54 ـ و دیدى که: مردم محترم، توسط کسى که مردم از سلطنتش ترس دارند، خوار شوند.

55 ـ و دیدى که: نزدیکترین مردم به فرمانداران آنانى هستند که به ناسزاگوئى به ما خانواده عصمت(علیهم السلام)ستایش شوند.

56 ـ و دیدى که: هر کس ما را دوست دارد او را دروغگو خوانده و شهادتش را قبول نمى کنند.

57 ـ و دیدى که: در گفتن سخن باطل و دروغ، با همدیگر رقابت کنند.

58 ـ و دیدى که: شنیدن سخن حق بر مردم سنگین است ولى شنیدن باطل برایشان آسان است.

59 ـ و دیدى که: همسایه از ترس زبان بد همسایه، او را احترام مى کند.

60 ـ و دیدى که: حدود الهى تعطیل شود و طبق هوى و هوس عمل شود.

61 ـ و دیدى که: مسجدها طلاکارى (زینت داده) شود.

62 ـ و دیدى که: راستگوترین مردم نزد آنها مفتریان دروغگو است.

63 ـ و دیدى که: بدکارى آشکار شده و براى سخن چینى کوشش مى شود.

64 ـ و دیدى که: ستم و تجاوز شایع شده.

65 ـ و دیدى که: غیبت، سخن خوش آنها گردد، و بعضى بعض دیگر را به آن بشارت دهند.

66 ـ و دیدى که:  حج و جهاد براى خدا نیست.

67 ـ و دیدى که: سلطان به خاطر کافر، شخص مؤمن را خوار کند.

68 ـ و دیدى که: خرابى بیشتر از آبادى است.

69 ـ و دیدى که: معاش انسان از کم فروشى بدست مى آید.

70 ـ و دیدى که: خونریزى آسان گردد.

71 ـ و دیدى که: مرد بخاطر دنیایش ریاست مى کند.

72 ـ و دیدى که: نماز را سبک شمارند.

73 ـ و دیدى که: انسان ثروت زیادى جمع کرده ولى از آغاز آن تا آخر زکاتش را نداده است.

74 ـ و دیدى که: قبر مرده ها را بشکافند و آنها را اذیت کنند.

75 ـ و دیدى که: هرج و مرج بسیار است.

76 ـ و دیدى که: مرد روز خود را با مستى به شب مى رساند و شب خود را نیز به همین منوال به صبح برساند و هیچ اهمیتى به برنامه مردم ندهد.

77 ـ و دیدى که: با حیوانات آمیزش مى شود.

78 ـ و دیدى که: مرد به مسجد (محل نماز) مى رود وقتى بر مى گردد لباس در بدن ندارد (لباسش را دزدیده اند).

79 ـ و دیدى که: حیوانات همدیگر را بدرّند.

80 ـ و دیدى که: دلهاى مردم، سخت و دیدگانشان خشک و یاد خدا بر ایشان گران است.

81 ـ و دیدى که: بر سرکسبهاى حرام آشکارا، رقابت کنند.

82 ـ و دیدى که: نماز خوان براى خودنمائى نماز مى خواند.

83 ـ و دیدى که: فقیه براى دین، فقه نمى آموزد و طالب حرام، ستایش و احترام مى گردد.

84 ـ و دیدى که: مردم در اطراف قدرتمندانند.

85 ـ و دیدى که: طالب حلال، مذمّت و سرزنش مى شود و طالب حرام ستایش و احترام مى گردد.

86 ـ و دیدى که: در مکه و مدینه کارهائى مى کنند که خدا دوست ندارد و کسى از آن جلوگیرى نمى کند، و هیچکس بین آنها و کارهاى بدشان مانع نمى شود.

87 ـ و دیدى که: آلات موسیقى ولهو در مدینه و مکّه آشکار گردد.

88 ـ و دیدى که: مرد سخن حق گوید و امر به معروف و نهى از منکر کند ولى دیگران او را از این کار برحذر مى دارند.

89 ـ و دیدى که: مردم به همدیگر نگاه مى کنند، (به اصطلاح چشم و هم چشمى مى کنند) و از مردم بدکار پیروى نمایند.

90 ـ و دیدى که: راه نیک خالى و راه رونده ندارد.

91 ـ و دیدى که: مرده را مسخره کنند و کسى براى او اندوهگین نشود.

92 ـ و دیدى که: سال به سال بدعت و بدیها بیشتر شود.

93 ـ و دیدى که: مردم و جمعیتها جز از سرمایه داران پیروى نکنند.

94 ـ و دیدى که: به فقیر چیزى دهند که برایش بخندند ولى در راه غیر خدا ترحم کنند.

95 ـ و دیدى که: علائم آسمانى آشکار شود و کسى از آن نگران نشود.

96 ـ و دیدى که: مردم مانند حیوانات در انظار یکدیگر عمل جنسى بجا مى آورند و کسى از ترس مردم از آن جلوگیرى نمى کند.

97 ـ و دیدى که: انسان در راه غیر خدا بسیار خرج کند ولى در راه خدا از اندک هم مضایقه دارد.

98 ـ و دیدى که: عقوق پدر و مادر رواج دارد و فرزندان هیچ احترامى براى آنها قائل نیستند، بلکه نزد فرزند از همه بدترند.

99 ـ و دیدى که: زنها بر مسند حکومت بنشینند، و هیچ کارى جز خواسته آنها پیش نرود.

100 ـ و دیدى که: پسر به پدرش نسبت دروغ بدهد، و پدر و مادرش را نفرین کند و از مرگشان شاد گردد.

101 ـ و دیدى که: اگر روزى بر مردى بگذرد ولى او در آن روز گناه بزرگى مانند بدکارى، کم فروشى، و زشتى انجام نداده، ناراحت است.

102 ـ و دیدى که: قدرتمندان، غذاى عمومى مردم را احتکار کنند.

103 ـ و دیدى که: اموال حق خویشان پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)(خمس) در راه باطل تقسیم گردد، و با آن قماربازى و شرابخوارى شود.

104 ـ و دیدى که: به وسیله شراب، بیمار را مداوا کنند، و براى بهبودى بیمار آن را تجویز نمایند.

105 ـ و دیدى که: مردم در مورد امر به معروف و نهى از منکر و ترک دین بى تفاوت و یکسانند.

106 ـ و دیدى که: سرو صداى منافقان بر پا است ولى سر و صداى حق طلبان خاموش است.

107 ـ و دیدى که: براى اذان و نماز مزد مى گیرند.

108 ـ و دیدى که: مسجدها پر است از کسانى که از خدا نترسند و غیبت هم نمایند.

109 ـ و دیدى که: شرابخوار مست، پیش نماز مردم شود.

110 ـ وقتى که دیدى: خورندگان اموال یتیمان ستوده شوند.

111 ـ و دیدى که: قاضیان برخلاف دستور خداوند قضاوت کنند.

112 ـ وقتى دیدى که: استانداران از روى طمع، خائنان را امین خود قرار دهند.

113 ـ و دیدى که: فرمانروایان، میراث(مستضعفان) را در اختیار بدکاران از خدا بى خبر قرار دهند.

114 ـ و دیدى که: بر روى منبرها از پرهیزکارى سخن مى گویند ولى گویندگان آن پرهیزکار نیستند.

115 ـ و دیدى که: صدقه را با وساطت دیگران بدون رضاى خداو بخاطر در خواست مردم بدهند.

116 ـ وقتى که دیدى: وقت (اوّل) نمازها را سبک بشمارند.

117 ـ و دیدى که: هَمّ و هدف مردم، شکم و شهوتشان است.

118 ـ و دیدى که: دنیا به آنها روى کرده.

119 ـ و دیدى که: نشانه هاى برجسته حق، ویران شده است، در این وقت خود را حفظ کن و از خدا بخواه که از خطرات گناه نجاتت بدهد...( [14] )

البتّه باید توجّه داشت، که این نشانه ها هم اکنون در دنیاى غرب، در اروپا و آمریکا و حتى بعضى از کشورهاى آفریقا و آسیا وجود دارد، شکر خدا را که به برکت انقلاب اسلامى در ایران، از بسیارى از این گناهان جلوگیرى شده و مى رود که از همه جلوگیرى شود و زمینه سازى براى ظهور امام قائم(عج) گردد.

 


منایع:

[10] ـ بحار، ج 52، ص 101 تا 122 ـ اثباة الهداة، ج 7، ص 86 .

[11] ـ به توضیح المقاصد، شیخ بهائى، ص 497 به بعد بنگرید.

[12] ـ المجالس السنیه ج 5، ص 705.

[13] ـ المجالس السنیه، ج 5، ص 398.

[14] ـ بحار، ج 52، ص 256 به بعد .

۱۶ شهریور ۹۳ ، ۱۹:۵۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
منتظر ظهور